چرا فیلم «اسفند» به بدی فیلم «اشکِ هور» نیست؟

سینماسینما، آرش عنایتی؛

حال که سال‌هاست عادت کرده‌ایم به انتخاب از میان بد و بدتر، شاید این نوشته به کار آید.
امسال دو فیلم با محوریت شهید علی هاشمی در جشنواره حضور داشتند. فرمانده‌ای که طراح عملیات خیبر بود. خیبری که به بهای شهادت بسیاری، به تسخیر جزیره‌ی مجنون ختم شد. فیلمِ «اسفند» به درایت و فتح؛ و «اشکِ‌هور» به رشادت و شهادت علی هاشمی می‌پردازند.

در ظاهر به نظر می‌رسد که پایان روایت یکی آغازِ روایت آن دیگری است. با این وجود هر دو فیلم دارای وقایعی مشترک هستند (حضور فرماندهان ارشد سپاه در منزل هاشمی، رفتن دو رزمنده برای عملیات شناسایی تا قلب عراق -کربلا- و حضور مادر و دل نگرانی‌هایش) با این مصالح فیلم دوم می‌بایست فیلم بهتری می‌شد که نشده. «اسفند» اما بواسطه‌ی انتخاب درست بازیگران آشنا و مسلط به زبان عربی نیمی از راه را پیموده و آن دیگری با انتخاب‌های اشتباه به بیراهه رفته. آیا انتخاب بازیگران تنها دلیل رجحان اولی بر دومی است؟

بررسی حادثه‌های مشترک در فیلم‌ها نشان می‌دهد که این تنها دلیل نبوده است. دانش اقباشاوی کاراکتری خلق کرده خویشتن‌دار- با بازی خوب رضا مسعودی- که خویشتن‌داری‌اش به غلط از سوی دیگران به خیانت و ناآگاهی تعبیر می‌شود. برای نمونه، به عکس فیلم دوم، زمان حضور سرداران سپاه در منزل‌اش، به خود گفت‌گوها در جلسه پرداخته می‌شود در حالی‌که دومی، جلسه را حذف و بخشی از سخنان خانواده(زنان) را جایگزین کرده! اولی نگاه متفاوت علی‌هاشمی و به هاشمی را -درایت/عدم اعتماد- مطرح می‌‌کند و در پایان این بخش، گرفتن حکم فرماندهی از دست رضایی را نشان می‌دهد. نوعِ کنشِ بازیگر‌ (نگاه و میمیک چهره‌اش) به همراه کادربندی صحیح کارگردان بر این مهم و ویژگی‌های رفتاری هاشمی تاکید می‌کنند در حالی‌که دومی، این واقعه را به گفت‌وگوی زنان خانواده تقلیل می‌دهد که به شایعه بیش‌تر می‌‌ماند تا حقیقت (بر اساس دیالوگ‌ها و گمانه‌ها). در رویداد مربوط به دو رزمنده‌ای که برای شناسایی رفته‌اند، اقباشاوی نه تنها با ایجاد تعلیق، که با پیش کشیدنِ روایت‌های متفاوت از غیبت‌شان (پناهنده شدن، خیانت، شهیدشدن و …) نه تنها به غنای فیلم‌اش می‌افزاید که ارتباط موثری با بحث‌هایی که در آینده برای علی هاشمی نیز  پیش آمده -خیانت و غیبت- توامان اشاره می‌کند.

نکاتی که ظاهراً به سبب تاریخ روایت‌ها مختص داستان فیلم دوم است و در فیلم «اسفند» جایی برای طرح‌شان وجود ندارد. از سوی دیگر با ایجاد موقعیت طنز در ادامه‌ی همین سکانس و در ارتباط با همین موضوع (خرید تسبیح و متبرک بودن‌شان) فضای فیلم‌اش را متعادل می‌سازد اما در «اشکِ هور» همین واقعه به شکلی باسمه‌ای (در یک پلان) به تصویر در آمده. هم‌چنان که فیلم‌برداریِ مرتبط با عملیات شناسایی به همین معضل دچار است. مهم‌ترین بخش در ارتباط با رابطه‌ی مادر و فرزند است در سطح روایت، اقباشاوی، هاشمی‌ای به تصویر کشیده که آن‌قدر در پوشش کارش خُبره است که مادرش هم در جست‌وجوی کاری برای اوست (خرید ماشین برای مسافرکشی) و در اجرا هم، با انتخابِ بازیگری با فیزیک نزدیک به مادر حقیقی و گویشی عربی رابطه‌ی نزدیک‌تر این دو را برجسته ساخته است. در حالی‌که برای فهم عدم توفیق مهدی جعفری در این خصوص، کافی است تا خودش و ما به بخش مستندی که در فیلم‌اش موجود است نگاهی بیاندازد و بیاندازیم و آن را با مادر فیلم «اسفند»مقایسه کنیم. آیا این اشارات اندک و نمونه‌های بیش‌‌تری که نوشته نشد نشان می‌دهد که «اسفند» فیلم خوبی است؟ خیر.

این همه فقط دلایلی بر برتر بودن‌اش نسبت به فیلم «اشکِ‌هور» است. مشکل بزرگ‌ِ «اسفند» در این نهفته که میان به تصویر در آوردن علی هاشمی و پرداختن به کاراکتر محسن‌رضایی وامانده و از آن مهم‌تر این‌که اقباشاوی -که تجربه‌ی کار با درویش را داشته-  در پرداختن درست صحنه های نبرد درمانده است. صحنه‌هایی که سال‌ها قبل در سینمایمان بهتر به تصویر درآمده‌اند. کجایند آن تجربه‌ها؟!

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 205458 و در روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳ ساعت 12:31:44
2025 copyright.