علی نعیمی / منتقد:
برنامهسازان ماه رمضان امسال هم مثل سالهای گذشته، بدون برنامهریزی برای این مناسبت کارشان را آغاز کردند؛ برنامهها، فیلمها و سریالهایی از سر رفع تکلیف که انگار مدیران تلویزیون تا یک ماه قبل از آن نمیدانستند ماه رمضان هرساله وجود دارد و باید برای شبها و روزهای آن فکری کنند. در این میان و لابهلای انتقادهایی که البته به برنامهسازی تلویزیون میشود و در میان همه رفتارهای اسپانسر محور برنامههای مختلف، شاید تنها برنامهای که توانسته بعد از مدتی به یک شرایط ایدهآل در نُرم خود برسد، برنامه «ماهعسل» با اجرای احسان علیخانی است. میدانم از همین ابتدا متهم به وارونهنگری و بدسلیقگی میشوم. اما در میان تمام جوکها و لطیفههای تلگرامی که هرساله برای این برنامه ساخته میشود، به نظر میرسد در روزهایی که حتی رامبد جوان با برنامه محبوبش روزهای افول و شکست در جذب مخاطب را تجربه میکند، احسان علیخانی با هوشمندی و جدینگری ویژهای در ورطه تکرار نیفتاده و از یک اتفاق تکراری به سعادتی رسیده است که ارزش آن این روزها و در تلویزیون کمرمق ایران بیشازپیش احساس میشود.
احسان علیخانی در ۳۰ شب ماه مبارک رمضان روبهروی سوژههایی مینشیند که حالا و در ۱۰سالگی برنامهسازیاش با وسواس بیشتری آنها را انتخاب کرده است. خود را همانند یک دوربینرودست مستندگونه به دل ماجراها میاندازد و آنقدر در کارش جدی است که حتی گاهی بیش از قهرمانهای قصههایش برای فضای ملتهب داستان نگران میشود. به نظرم الگوی برنامهسازی و جدیبودن در ساخت برنامههای ترکیبی به یمن حضور اسپانسرهای رنگووارنگ، یک موضوع دستنیافتنی است که «ماهعسل» در گرداب پولهای بیشمار حامیان مالی تا امروز تن به اتفاقاتی خارج از محدوده اختیارات یک حامی مالی نداده است. اتفاقی که در نگاه اول و با نگرش متفاوت رامبد جوان در سری پیشین برنامه «خندوانه» رخ داد اما در سری جدید، جوان و تیمش اسیر بازی حامیان مالی خود شدند.
خیلی از مخاطبان و منتقدان، برنامه «ماه عسل» را به دلیل حجم بالای اندوه و تأکید بیش از اندازه گردانندگان آن به گریهگرفتن از مخاطبان به سیاهنمایی متهم میکنند و ایننوع از برنامهسازی را کاری عادی و ساده میانگارند. بهگمانم اگر تعریفمان را از اصل زندگی بازتعریف کنیم، درخواهیم یافت درام یک وجه پررنگ و غیرقابلاغماض دارد و آن هم وجه تراژدی یک قصه دراماتیک است و از آنجا که نزدیکترین نوع بیان هر قصهای در زندگی عادی مردمان کوچه و بازار به درام نزدیکتر است، تقابل اشکها و لبخندها مهمترین ویژگی این نوع روایتهاست؛ امری که در «ماهعسل» به بهترین شکل به اجرا درآمده است و میتواند نگاه قصهمحور آن در روند برنامهسازی اجتماعی با کارکردهای مردمیتر و مدنیتری همراه شود.
در جایی نوشته شده بود خطوط عمیق روی پیشانی که اخمهای دائمی چهرههایمان را تشکیل میدهند حاصل ۲۰ هزار بار اخمکردن است. بهگمانم «ماهعسل» روایت هر ۲۰ هزار اخم روزانه زندگی مردمان همین شهر است؛ اگر باور کنیم ما هم جزئی از یک اتفاق نانوشتهایم.
منبع: شرق