چوب دستِ هری‌پاتر یا عصای موسی/ نگاهی به فیلم «شادروان»

سینماسینما، حمید باباوند

حضور کوتاه رضا رویگری در فیلم شادروان را مقایسه کنید با حضور محسن قاضی‌مرادی در سریال هیولا تا ببینید کارگردان چطور می‌تواند از هر بازیگری در موقعیت خودش بازی بگیرد. رضا رویگری نمی‌تواند حرکت خاصی انجام دهد. بدنش یارای بازی ندارد. فقط توی جایش خوابیده و از این پهلو به آن پهلو می‌شود. توان دیالوگ گفتن هم ندارد اما حسین نمازی با دکوپاژ عالی‌اش توانسته از رضا رویگری بازی خاطره‌انگیزی بگیرد. پیرمردی که دچار بیماری قند است، اما نمی‌تواند از خوردن پی‌درپی نان‌خامه‌ای دست بردارد.

شادروان قرار نبوده موقعیت ملودرام بسازد. مرگ برایش فرصت کمدی است، نه آه و ناله و نقداجتماعی و درس اخلاقی. اگر مرگ در درام یا ملودرام قرار است راهی باشد برای نشان دادن اهمیت و اعتبار انسان، مرگ در کمدی شادروان کاتالیزور است. سرعت‌دهنده‌ای که همه‌ی اخلاقیات و سبک و سیاق روزانه به صورت یک قرص جمع و جور شده در خود دارد. بدبختی‌ها با حجم بیشتری به زندگی حمله می‌کنند و باعث می‌شوند آن چه فراموش شود خود مرگ است.

همان‌طور که توقع نداریم چوب دست هری‌پاتر از نظر کارکرد و اعتبار شبیه عصای موسا باشد، نباید از شادروان هم نقد فقر را توقع داشته باشیم، کار این فیلم نشان دادن حجم حماقت‌های سنتی و سبک زندگی در برخورد با این پدیده است. به آن می‌خندیم اما شاید دفعه بعدی که تصمیم گرفتیم پشت سر خانواده‌ی داغدار به خاطر انتخاب نوع پذیرایی‌شان از مهمان‌ها حرف بزنیم، یادمان بیاید که توی این فیلم چه تصویری دیده‌ایم. مگر می‌شود صحنه‌ای که یکی می‌آید وسط خانواده‌ی داغدار و از آنها لباس و خوراکی‌های چنین و چنان می‌طلبد را فراموش کرد یا مثلا صف انتظار دستشویی را یا این که همه می‌شوند میدان‌دار و می‌خواهند مدیریت کارها را به دست بگیرند؟ می‌خندیم و یادمان می‌آید چقدر در آن لحظات عصبی شده بودیم. می‌خندیم و غصه می‌خوریم که چطور هم‌دردی، گم‌شده‌ی حضور آشنایان در این آیین‌ها است. می‌خندیم و فراموش می‌کنیم. چون این لحظات ماندگار نیستند. حسین نمازی به شکل فوق‌العاده‌ای انگار دوربین مخفی گذاشته و رفتارهای معمول اما غیرمنطقی ما در این لحظات را ثبت و ضبط کرده و با آگراندیسمانی نشان‌مان می‌دهد. این صحنه‌ها اگر در فضای اینستاگرام بودند، می‌شدند میم، اگر در فضای تلگرام و واتزاپ بودند می‌شدند گیفت و اگر در فضای اپرا بودند، می‌شدند موومان.

بازیگران مکمل موتور محرکه‌ی این فیلم هستند. رضا رویگری، بهرنگ علوی و رویا تیموریان.

بهرنگ علوی و رضا رویگری باید به عنوان بازیگران نقش مکمل مرد اسم‌شان به فهرست کاندیداهای جشنواره چهلم فجر اضافه می‌شد. بهرنگ علوی شاید بی‌نظیرترین بازی خود را تا امروز به نمایش گذاشته باشد. لحن و اجرای خوب او را وسط خالی‌بندی‌ها به یاد بیاورید. تکه کلام «یه دایی هم بزن تنگش» را به یاد بیاورید با سبک و سیاقی که قطعا توقع آن لحظه نیست، اما مثل گونه‌ای از سرمایه‌گذاری کوچک برای آینده می‌ماند. می‌شود لحظات حضور بهرنگ علوی در فیلم شادروان را بارها دید و هر بار هم مثل دفعه اول به آن خندید.

رویا تیموریان انگار دوباره به اوج برگشته است. بازی‌اش نه آن‌قدر اغراق شده است که از متن کنده شود و نه آن قدر سرد است که به هیچ کسی نچسبد. انسانی که وقتی قرار است بزرگ‌تر باشد، متین است و سنگ زیرین آسیاب. زنی که وقت متلک‌پراندن، نیش‌دار است و دقیق. خواهری که بلد است با ایرادهای برادرش کنار بیاید. مادری که می‌داند چطور خطاهای قابل گذشت بچه‌هایش را ندیده بگیرد. همسری که می‌تواند با اشتباهات و حماقت‌های شوهرش بسازد و هیچ کدام این‌ها مانع آن نیست که خودش باشد و در لحظه‌هایی همه را فراموش کند و فقط در حال خودش باشد. رویای تیموریان چنان اوج گرفته است که می‌تواند همه‌ی این لحظات را بازی کند بی‌آن که بیننده احساس کند بازی او با این همه لحظات نامتقارن یک‌دست نیست.  

فقر در شادروان نه مایه‌ی مباهات است و نه باعث انحطاط. نه مثل آثار مجید مجیدی و نه شبیه کارهای سعید روستایی. فقر در شادروان درست مثل سینا مهراد است که لباس مارادونا می‌پوشد، اما بلد نیست حتی در حد بچه‌های کنار خیابان پا به توپ شود. لباس غرق عرقی که قرار نیست نشانه‌ی مهارت و تمرین باشد. فرزندی که وقتی قرار است هدیه‌ای بدهد می‌شود نان‌خامه‌ای‌هایی که قاتل پدر هستند. شادروان یک اثر بکر است که شوخی‌ها و موقعیت‌های کمدی‌اش را از میان صفحه‌های شبکه‌های اجتماعی و جوک‌های جنسی بیرون نیاورده است. یک اثر اورژینال است که نشان می‌دهد حسین نمازی میان مردم واقعی کوچه بازار زندگی می‌کند، نه در فضای مجازی!

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 174386 و در روز جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 18:48:13
2024 copyright.