کارآگاهان سینمایی (بخش هشتم)/ داستان یک زندانی ترفیع مقام گرفته/ ژرژ پیکار در «افسر و جاسوس»

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه

افسر و جاسوس/ ساخته‌ی رومن پولانسکی/  بر مبنای رمانی نوشته رابرت هریس

افسر و جاسوس (۲۰۱۹) پولانسکی فیلم کارآگاهی نیست و ژرژ پیکار، افسر پیگیر پرونده‌ی دریفوس دراواخر قرن نوزده، نیز مختصات یک کارآگاه سینمایی معمول را ندارد اما داستان معمایی و به دقت پرداخته‌ شده‌ی رابرت هریس، نویسنده ی کتاب و یکی از فیلمنامه‌نویس‌های فیلم، از ژرژ پیکار یک کارآگاه سمج در جستجوی حقیقت ساخته است. هر چند هدف پولانسکی مثل همه‌ی شاهکارهای سینمایی‌اش نمایش تباهی‌ای است که ریشه‌دارتر از آنست که بتوان به راحتی به چالش گرفت. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

در بهترین داستان‌های کارآگاهی، شخصیت اصلی همیشه چیزی برای قربانی دارد و این چیز اغلب معشوقی است که در طول داستان به او دلبسته. تنها فیلم‌ نوآرهای هوارد هاوکس از چنین بدبینی‌ای به دور است. خوش بینی برآمده از فیلم‌های هاوکس گویی می‌خواهد آن رویایی را تصویر کند که در افسانه‌های پریانی فرانک کاپرا به فیلم درآمده بود. پولانسکی از چنین خوش‌بینی‌ای فرسنگ‌ها فاصله دارد. هم نوع زندگی و هم نگاهش به دنیا از فیلم‌هایش کابوس‌هایی زنده‌ای ساخت که در بطن واقعیت روزمره جریان دارد. تنها فیلم کارآگاهی تمام عیار او، محله چینی‌ها (۱۹۷۴)، کارآگاهی نشان‌مان داد که مضحکه‌ا‌ی از ابرقهرمان‌های داستان‌های جنایی اولیه بود. 

در افسر و جاسوس با فیلمی روبرویم که تمامیت شر به تمامی حفظ می شود و در پایان، پیروزی کامل هم حاصل نمی‌شود. تنها این قهرمان است که به واسطه‌ی تک افتادگی‌اش از آسیب مصون می‌ماند. به این می‌ماند که سیستم تصمیم گرفته به معامله‌ای با شخصیت اصلی تن دهد. یک جور مصالحه که دنیا را در تعادلی موقت قبل از شروع آشوب نهایی نگه می‌دارد. نمای ابتدایی فیلم را به یاد آوریم در هوایی ابری از دریفوس خلع درجه شده و تحقیر می‌شود. کلیت صحنه‌پردازی این صحنه که از گراورهای آن دوره وام گرفته شده از بحرانی خبر می‌دهد که نه تنها فرانسه که اروپا و دنیا را، با دو جنگ عالمگیر، به کام خود خواهد کشید. گویی جعبه‌ی پاندورایی که جهان را به کام جنگ و خون کشاند نطفه‌اش در همین صحنه بسته شده باشد. 

پیکار را اولین بار در دل قابی برداشته شده از آگوست رنوار می‌بینیم. پاریسی‌ای خوشحال  و مرفه آمده به پیک‌نیک همراه دوستان، که در نور روز وام گرفته شده از تابلوهای امپرسیونیستی زندگی در عصر طلایی را تصویر می‌کند. در ادامه ژرژ پیکار را در پست جدیدش می‌بینیم؛ اداره‌ای نظامی و اطلاعاتی در ساختمانی خاک گرفته که کهنگی و غبار از همه‌جای آن بیرون زده. اداره‌ای که ناکارآمدی از همان ابتدای ورود خود را به رخ می‌کشد. بهت و حیرت نقش بسته بر سیمای پیکار از همین صحنه او را از هیات خشک نظامی سابق دور می‌کند. پنجره‌ی دفتر کار او باز نمی‌شود. چیزی در این ساختمان متروک است که آن را از دنیای  بیرون جدا می‌کند. 

پرونده‌ی دریفوس همان سرنخی است که او را به سرمنشأ اصلی این ناکارآمدی می‌رساند که در سران بالای ارتش جای دارد. پیکار، بواسطه‌ی پیگیری ماجرای سرپوش گذاشتن بر یک اشتباه نظامی، چاره‌ای ندارد جز آنکه ریشه این بی‌عدالتی گسترده را در کلیت جامعه سیاسی زمان خود به چالش بکشد. از این پس است که دنیای ویکتوریایی شاد سابق به محلی ناامن رنگ می‌بازد و پیکار در آن، وصله‌ی ناجوری که باید طرد شود. 

 پیش از این در محله چینیها، جک گیتس مثل همه‌ی شخصیتهای پولانسکی یک بازنده‌ی تمام عیار بود. هر عملش در جهت کمک رساندن به شر برای دستیابی به معصومیتی بود که از آن دور نگه داشته شده بود. افسر و جاسوس اولین فیلم پولانسکی است که شخصیت اصلی، ژرژ پیکار، جسورتر و مقاومتر از آنست که به راحتی بتوان او را به وادی ناامید و تسلیم کشاند. 

پیکار، با بازی ژان دو ژاردن، با آن نگاه نافذ و اندام ورزشکارانه، شخصیتی است که در عین حال ابرقهرمان‌های فیلم‌های لویی فویاد در ابتدای قرن بیستم را به یاد می‌آورد. او آمده تا همه را مطیع اراده‌ی خود کند اما پیچیدگی سیطره یافته در پرونده‌ی دریفوس، سخت‌تر از آنست که بتوان این رسوایی را بشود به راحتی حل و فصل کرد. 

در چهره‌ی پیکار، عزم و اراده برای بیرون کشیدن حقیقت از دل پرونده‌ی دریفوس به وضوح قابل ردیابی است و در عین حال بُهتی در سیمای او عیان است ناتوان از درک این اندازه از نابسامانی و پنهان‌کاری که جامعه فرانسه روزهای ابتدایی قرن بیستم را به سیطره خود درآورده. فیلم پولانسکی درباره‌ی حاکمیت سیستمی است که سلطه‌اش را تثبیت کرده و نمایش پرونده‌ی دریفوس تنها فرصتی است برای به روز کردن خود و جذب افرادی که به مقابله‌ی سیستم به پا خاسته‌اند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 

چه چیزی اما ژرژ پیکار این افسر اطلاعات ارتش فرانسه را در ماجرای جنجالی دریفوس و در فیلم پولانسکی به شمایل یک کارآگاه سینمایی نزدیک می‌کند؟ پیکار همه‌ی خصوصیاتی که از او یک ارتشی منضبط حل شده در سیستم نظامی خشک ارتش را می‌سازد دارد جز آنکه تصمیم گرفته پای حقیقت به هر قیمت بایستد. او  مردی است برآمده از سیستم که قواعد بازی را می‌داند و به آسانی تسلیم نمی‌شود. همین از او مردی تک افتاده می سازد که به تدریج او را  از جامعه نظامی‌ای که به او درجه و مقام داده دور می‌کند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬

 در جریان داستان می‌بینیم او با همسر یکی از سران دولت، که دوست صمیمی خودش هم هست، رابطه‌ی نامشروع دارد؛ زنی جسور با نام پولین مونیه، با بازی حیرت‌ انگیز امانول سینیه. سینیه از این زن شخصیتی شبیه زنهای فیلم نوآر بیرون می‌کشد. زنی که به هیچ قاعده‌ی اجتماعی پایبند نیست. زنی با شخصیت استوار که عواقب رابطه‌ی مخفیانه‌ی خارج از ازدواجی که در پیش گرفته انگار برایش مهم نیست. 

سینیه، زنان فیلم‌های هوارد هاوکس در فیلمهایی چون خواب بزرگ را به یاد می‌آورد. زنی که پا به پای قهرمان مرد فیلم ایستاده. شخصیتی متکی به نفس و تنها کسی که راه به خلوت پیکار دارد. صحنه‌ی سیگار کشیدن این دو در خلوت، دراز کشیده کنار هم، دو سرباز را تداعی می‌کند که خودشان  از هیاهوی دنیا برای لحظه‌ای دور نگه داشته‌اند. فیلم، پیکار و پونیه را دو سرباز در دل خطوط دشمن تصویر می‌کند. کسانی که از عواقب کاری که در پیش گرفته‌اند مطلعند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 

 پولانسکی در پرونده ی دریفوس، که در زمان خود لطمه‌ی جدی به سیستم نظامی و دولتی فرانسه زد، روزنی می‌جوید تا از آن طریق سیستم را آسیب‌پذیرتر از آن نشان دهد که در تصور می‌گنجد. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬از این رو، پیکار خصوصیت تیپیک‌وار یک کارآگاه سمج تک افتاده از سیستم را تداعی می‌کند. پیکار از یهودی‌ها خوشش نمی‌آید و این را مستقیم به خود دریفوس هم، در مقام استادش در کالج نظامی، می‌گوید اما حاضر نیست اجازه دهد حقیقت ذره‌ای در هاله‌ای از ابهام باقی بماند. در شخصیت او تحکم و استواری‌ای است که دیگران را به تبعیت از فرمان او وا می‌دارد. 

این پویایی شخصیتی اما در مقابل فضای آکنده از دسیسه‌چینی راه به جایی نمی‌برد. به یاد بیاورید جایی در صحنه‌های پایانی که خلوت عاشقانه او هم با برملاشدن عشق ممنوعش از او گرفته می‌شود یا در صحنه‌ای که افسر اصلی متهم پرونده دریفوس در خیابان به او حمله می‌کند و پیکار او را با ضربه‌ی مشتی نقش زمین می‌کند. خیابان‌های خلوت شهر او را به تبعیدی‌‌ای شبیه می‌کند که از جامعه‌ بیرونش رانده‌اند. حال حکمت پنجره‌ی خراب و باز نشده‌ی دفتر کار پیکار را در صحنه‌های ابتدایی می‌فهمیم. او با ورود به ساختمان اطلاعاتی، پا به زندانی گذاشته که راه خروجی از آن به بیرون نیست. از یاد نبریم صحنه‌ی پایانی، جایی که پست وزارت گرفته او را در اتاقی شیک و آراسته می‌بینیم. همچون زندانی‌ای که به اتاق بهتری نقل مکان کرده باشد. در طول فیلم، فضای ابری صحنه آغازین فیلم همراه موسیقی پرتنش الکساندر دسپلا این واقعیت را مدام به مخاطب گوشزد می‌کند. 

با فیلمی روبروییم با صحنه‌پردازی‌های دقیق از فرانسه‌ی اواخر قرن نوزده و اویل قرن بیست. صحنه‌پردازی‌هایی آن قدر هنرمندانه و با جزئیات وسواس‌گونه، گویی محیط و اتمسفر زندگی قهرمان قرار است یکی از مولفه‌های اصلی این درام معمایی باشد. خیابانهای رنگ پردازی شده با نقاشی‌های امپرسیونیستی با زاویه‌ی لنز باز به کار رفته در این صحنه‌ها، که پیکار را چون موجودی در آماج حمله از هر سو نشان می‌دهد. گویی کابوس قرار است از درون همین تصاویر از خیابان‌های فرانسه‌ی شاد قبل جنگ جهانی اول هر آن خود را به رُخ بکشد. 

رابرت هریس نویسنده، یک تریلر معمایی از ماجرای دریفوس ساخته که خود دریفوس در آن شخصیت اصلی نیست. شخصیت‌های مهم پرونده‌ی دریفوس چون امیل زولا هم به عنوان شخصیت فرعی وارد ماجرا می‌شوند. تنها ژرژ پیکار است که به عنوان هسته‌ی اصلی داستان خودنمایی می‌کند. شر در نهاد ارتش و دولت و جامعه لانه کرده اما پیکار تنها شخصیت پولانسکی است که قرار نیست قربانی این ماجرا باشد. دلیل آن را بعد می‌فهمیم؛ در صحنه‌ی پایانی ملاقات او با دریفوس، زمانی که پست وزارت گرفته و با ترفیع درجه‌ی دریفوس مخالفت می‌کند. چون ملاحظات سیاسی مانع این کار می‌شود. برخوردش در این دیدار کوتاه از او مهره‌ای در خدمت دستگاه وقت ساخته. او آدمی است اسیر و محبوس ساختمانهای محصور دولتی. پیکار، اسب سرکشی است که سیستم مهارش کرده تا بعد او را به کار بگیرد. این کنایه‌ی تلخ پولانسکی است که فساد را دامنه‌دارتر از آن می‌بیند که یک رسوایی بتواند مانعی برایش ایجاد کند. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

پیکار در این اتاق، به قالب خشک و نظامی یک دولتمرد اوایل قرن بیست فرو رفته. چیزی که دریفوس را در این ملاقات شوکه می‌کند حیرتش از دیدن یک زندانی است در اتاقی که  به سبک ویکتوریایی تزئین شده و با او به گفتگویی کوتاه تن داده. گویی این تنها زمانی است که می‌توان هم‌بند خود را دید؛ پیش از آنکه آن غائله‌ی بزرگ در قالب جنگی جهانگیر دنیا را به کام مرگ برد. 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 143007 و در روز جمعه ۴ مهر ۱۳۹۹ ساعت 15:57:55
2024 copyright.