کدام مهدی؟ کدام موقعیت؟ کدام مردم؟/ نگاهی به فیلم «موقعیت مهدی»

سینماسینما، احمد میراحسان

موقعیت مهدی را دیدم و باز هم دلم می‌خواهد ببینم. لاهیجان سی هزار جمعیت داشت و‌ چهار سینما. حالا سیصد هزار جمعیت دارد و تنها سینمایش تعطیل است. باید رفت رشت فیلم دید. ترافیک نوروزی وحشتناک و سفر کابوس است. به همین یکبار دیدن بسنده می‌کنم تا بعد.
فیلم را بی خستگی به آخر رساندم. توانا بود. در پایان فیلم اولین پرسش در ذهنم آن بود که موقعیت مهدی چه حالی به چه کسانی می‌دهد؟
۱- همه آنهایی که از سینما، از شعور در سینما، از بلد بودن، خلاقیت و تصویرهای تاثیرگذار لذت می‌برند و البته کاری به مفاهیم و معنای تصاویر ندارند و به نگاه فیلم اعتنایی نمی‌کنند این قشر از عکس‌ها و نماها از دیدن فیلم اول حجازی‌فر به هیجان می‌آیند.
۲- برای گروه دیگری دیدن این فیلم نشانی دلپذیر را حمل می‌کند و آن ارجاع ذهن‌شان به واقعیت بیرونی خانواده معترض مهدی باکری است. علاقه سیاسی آنان در فیلم نشانه‌های همسو در کاراکتر حمید و مهدی پیدا می‌کند. همسویی لایه بصری و کلامی فیلم با لحن معترضش، با اعتراض گونه‌ی حمید و مهدی و اعتراض کارگری خانواده شهدای نامدار انقلاب اسلامی، و گرایش سیاسی‌شان، یک وجه انکارناپذیر فیلم است که به مذاق روشنفکران و رفرمیستهای منتقد نظام جمهوری اسلامی هم خوش می‌آید.
۳- فیلم لایه دیگری برای گروه دیگر دارد و آن نشانه زبان است. زبان ترکی فیلم کاملا منطقی و طبیعی است و پیوند مردم آذری زبان را با فیلم و بین خودشان تحکیم می‌بخشد ولی عملا در خود گسست و فاصله فارسی زبانان با فیلم و نیاز به ترجمه و زیرنویس را فراهم می‌آورد. و این یعنی راندن بخش بزرگی از ملت به موقعیت «دیگری». و البته چنین امر ترویج دهنده یک ناسیونالیسم واپس‌نگر در فضای واقعیات زندگی ما همزبانیش با جریان قومی مورد سوءاستفاده نظام جائر جهانی بیش از اندازه روشن است.
۴- باز وجه دیگری موقعیت مهدی دارد و آن روحیه حاکم بر فیلم در تصویر دفاع مقدس است. فیلم اصرار دارد تا به تماشا بگذارد که مایل است سیمای واقعگرایی از جنگ به تماشا بگذارد. تردیدی نیست که جزئیاتی از وحشت از جنگ و فرار از دشمن و حمایت نکردن تسلیحاتی و پشتیبانی نکردن از مردان پاکباز مقاوم و به کشتن دادن اشتباه آمیز فداکارترین انسانها در این جنگ رخ داده. شکی نیست افرادی فرصت‌جو بودند و کسانی که روح‌شان با روح ایمان عجین نبود و از امام (ره) فاصله داشتند با این همه در ژرفای همه این واقعیات، حقیقت چهره نهانی دارد که اغیار آن را هرگز درک نمی‌کنند و از راز آن با خبر نمی‌شوند زیرا جز سطح واقعیت چشم و گوش دیگری برای دیدار و لقاء حق ندارند و ندای خدا را در میدان تجارت با حق و بالاتر از دادوستد، در عرصه پاکبازی عاشقانه و بی‌چشمداشت ادراک نمی‌کنند. اینان چشم‌شان همین واقعیت بشری دفاعی نامقدس را فیلم می‌کند که پر از صحنه‌های یاس‌آمیز است تا جایی که آدم فکر می‌کند مهدی باکری فاقد هر منطق در حال رفتن به سمت مرگ مایوسانه بود. وگرنه وقتی امکان حفظ یک موضع مطلقا نیست و مطلقا تکلیفی عقلی و شرعی در برابر تانک‌ها ایستادن و خود و تعدادی را به کشتن بیهوده دادن وجود ندارد و چنین نه مجوز استراتژی دارد و نه تاکتیک دفاع آن را تایید می‌کند و برعکس انعطاف سبب ادامه مقاومت مؤثر می‌شود.
من از کسانی نیستم که هر واقعیت جنگ را سانسور می‌کنند تا تقدسی مجعول برای آن فراهم کنند. تقدس دفاع هشت ساله در جایی ورای این روش‌های ماکیاولیستی نور می‌پاشد. این تقدس از مظلومیت یک انقلاب الهی، بر می‌خیزد؛ از مظلومیت یک سرزمین بناحق و به ظلم به خون کشیده شده و تجاوز شده و مقاومت برابر یک جهان کفر و نفاق که علیه توحیدگرایی یک انقلاب چنگ و دندان نشان دادند و در این حال فرزندان ملت با ایمان پاک و در گیرودار خیانت خودی و ناتوانی و‌ گاه عدم خواست تدارک تسلیحاتی‌شان استواری و ایمان از کف ندادند و صحنه‌های مجللی از جلال و‌ جبروت خداپرستی به نمایش گذاشتند. اما در فیلم چشم بیجان دوربین رهیافتی به این ارواح مقاوم و مقاومت این ارواح منور ندارد.

موقعیت مهدی در مقام یک آفرینش هنری

بازگشایی توانایی‌های موقعیت مهدی و اثبات مدعیات بالا را به ایجاز مثال می‌زنم.
روایت اپیزودیک موقعیت مهدی، از سازمان دادن روایت دارای کشش گرفته تا پایان ماجرا و شناور بودن اجساد در آب؛ و از مناظر نماهای زیبا و سوق طبیعی و زنده رویداد تا روانی بازی‌ها و حس مستندگونه فضای بصری فیلم، گواهی می‌دهد این اثر کاری است رسا، منسجم، قشنگ، بی‌پیرایه و در نتیجه ارضاء کننده حس زیبایی‌شناسانه مخاطبان اهل هنر و در عین حال دارای جذابیت برای تماشاگر معمولی. این درستی سازمان کنش‌ها، دیالوگ‌ها، اتفاقات فضای ساخته شده و کل ساختار از جنبه‌های گوناگون نسبت‌های معناپرداز با یکدیگر برخوردار است. و توان سازنده فیلم را آشکار می‌سازد. مثلا: در اپیزود اول تازه عروس مهدی به او که هنوز عادت نکرده به چهره همسرش نگاه کند به او می‌گوید از من ناراحتی که نگاهم نمی‌کنی؟ نگاه به همسر حلال بلکه صواب است و ثواب دارد. اما اینکه مهدی نمی‌تواند به او چشم بدوزد زان روست که ماخوذ به حیاست، تقوا دارد اما حالا این عادت بی‌وجه است. پس عروس ظاهرا با جدیت اما باطنا به دلبری از او می‌پرسد از من ناراحت هستید؟ مهدی با تعجب می‌گوید نه مگر چی شده و همسر تازه عقد شده می‌گوید وقتی حرف می‌زنم اصلا نگاهم نمی‌کنید! این دیالوگ یک خاطره است در ذهن زن می‌ماند تا بار دیگر، موقعیت دراماتیک بیافریند. یعنی رخدادهای ساده، امور گذرای فیلم نیستند، امور قابل ارجاع یک زندگی به شمار می‌آیند و این نمونه کوچک و به همان اندازه گویای دقت و‌ حافظه روایی فیلم است. یا: حمید برادر مهدی، عاشق فاطمه و احسان و نوزاد شیرینش است. حتی صبح که بیرون می‌رود دلش برای او تنگ و بی‌تاب می شود. همسرش با عشق پلیور آبی برایش می‌بافد. همین پلیور آبی نام اپیزود دوم فیلم است. تکان‌دهنده است که جنازه او در مقام یک شهید نامدار و محبوب با همین پلیور شناخته می‌شود. پلیور او را در دم شهادت در بر گرفته و گویی او در آغوش نمادین فاطمه، در احاطه عشق و بهشت پلیور آرامش‌بخش بافته‌ی محبوبش جان باخته و به لقاء عشق یگانه و مطلق و معبود بی‌شریک رسیده است و ما شاهد دیدارش در سایه آن عشقیم. تکرارها مثل تکرار آن دیالوگ در اپیزودی، که حالا مهدی غرق نگاه وعشق اوست تکراری فرمال و معنا پردازی و نشانه قوت فیلمساز است.
*****
اما اثبات مدعای دیگر: خرده روایات، دیالوگ‌ها و تصاویری است که در فیلم دارای توجه منتقدانه به نظام جمهوری اسلامی است و خوشایند اپوزیسیون داخلی و خارجی است و البته ستایش آنان حیرت باورمندان به انقلاب اسلامی را بر می‌انگیزد، زیرا غالبا در لابه‌لای فیلم علت تحسین روشنفکران فاقد سنخیت با نظام را متوجه نمی‌شوند. واکنش حمید و مهدی چه در برابر نیش زهرآگین دیگران و چه در کنش اعتراض‌آمیز خودشان، چهره‌ای از آنان در فیلم می‌سازد که اغلب مطلوب اهل ایمان که متوجه کنایات به انقلاب می‌شوند نیست. و البته مطلوب اصلاح‌طلبان و منتقدان نظام هست. اکنون که ابهام در پاسخ به پرسش علت رویکرد گشاده‌رویانه طیف‌های گوناگون به موقعیت آستانه‌ای مهدی، در فیلم روشن شده باید منصفانه نکته‌ای را گوشزد کنم:
داوری درباره درست و نادرست این رفتار فیلمساز با استعداد با متن زندگی منتسب به حمید و مهدی باکری که باید به توانایی تصویرکننده این زندگی یعنی به حجازی‌فر بالید، آسان نیست. از یکسو این صحنه‌ها دروغ نیست. البته انقلاب‌های جهان دچار افراطی‌گری‌های موحش و مرگباری بوده و آن را ثبت کرده‌اند. انقلاب اسلامی، شریف‌ترین و عادل‌ترین رفتار الهی امام(ره) تا پیروزی را به سپیدی و نور شکیبایی، مردم دوستی، عدم چپ‌روی تا جایی که به رهبری امام مربوط است و پیروی صادقانه مردم از ایشان را ثبت کرده، زمانی که فدائیان و مجاهدین و پیکاری‌ها و… خواستار رفتار خشن با ارتش و برخورد مسلحانه با سربازان و راه انداختن مقابله به مثل و‌ جوی خون از سوی مبارران در پاسخ جنایات شاه بودند، امام با روح بزرگ و عقل نورانی و محبت خود به تک‌تک انسان‌ها و رفتار ژرف‌بینانه شدیدا مخالفت کرد و انقلاب را با کمترین خونریزی و مرگ و‌ دستانی پاک و قلبی پر مهر و عقلی تابان بر اعمال و احساسات پیش برد. بعد از انقلاب احاطه بر اعمال یک ملت و نظارت بر کار روزمره همه جامعه در غیاب سازمان دولت مستقر و در گیرودار نهادهایی که تازه با تازه‌کاران تربیت نشده شکل می‌گرفت، کاری ناممکن به نظر می‌رسید. اما این اتفاق افتاد. با این همه تخطی‌ها که حرام بود رخ داد. هدایتگران مگر چند نفر بودند؟ میلیون‌ها انسان استبدادزده و مردمی سازمان نیافته اما شریف با انواع رفتارها و اخلاقیات دوران ستمشاهی پرورده شده بودند که حالا خودشان اداره امور را در دست گرفته بودند، در برابر انواع گروهای سیاسی مسلح و مداخله‌گر و سرخود و انواع توطئه‌های دشمنان داخلی و خارجی و افراد معدود تربیت شده که بازتاب منویات امام بودند چون مطهری‌ها و خامنه‌ای‌ها و بهشتی‌ها و مدنی‌ها و صدوقی‌ها و دستغیب‌ها و رجایی‌ها و جوانان مهذب و… مگر در جامعه سی میلیونی اینان چند نفر بودند. بدیهی است که در این و آن کمیته انقلاب و دادگاه و عمل فرد ذی‌نفوذ و اداره و زندان و بعدتر در اداره جبهه‌ها اتفاقات ناخوشایندی رخ می‌دهد، خصوصا وقتی نظام لیبرالی همساز انقلاب عمل نمی‌کند و نخست‌وزیر و رئیس‌جمهوری و وزیر و وکیل به جای پیروی از امام در تخریب نهاد انقلاب و رفتار اسلامی کار می‌کنند و آب به آسیاب افراطی‌های فاقد تربیت دینی و دور کار معقول انقلابیون استوار و آگاه، می‌ریزند و بهانه به دست رفتار نامعقولان می‌دهند.
فیلم موقعیت مهدی جای جایش از اعتراض به امور ناسالم نشان دارد. اما این اعتراض در فیلم تا حد اعتراض به خود انقلاب می‌تواند تفسیر شود و این به سبب اشتباه خود کارگردان است که مرز حق و ناحق را در این باره روشن نمی‌کند و بدیهی است که قشر معترض به انقلاب و ناهمدل با آن و نگرش لیبرال، از این تصویر ناروشن خوشش می‌آید و شبکه‌های داخلی و خارجی از آن بهره می‌برند. نمونه‌ها فراوانند. از حالات حمید و مهدی گرفته تا ماجرای درون تاکسی و اعتراض و تقاضای پدر دامادی که پسرش شب عروسی‌اش بازداشت شد به سبب آن که در روایت سر میز او آب آلبالو بود که به قولش پاسدارها با نجسی و زهرماری یعنی شراب ارومیه اشتباه گرفته بودند! و پیرمردی که در آغوش خروسی دارد و او هم با کنایه از خلاف و دستگیری‌اش به سبب خروس‌بازی حرف می‌زند و می‌گوید اینها کمیته‌ای هستند و حرف حمید را تایید می‌کند که ربطی به پاسداران ندارد. از این فضای کوچک آشفته بگیر تا موضوع وادار کردن حمید به توبه و موضوع برادر مفقودالاثرشان علی که مجاهد بود و زمان شاه زیر شکنجه شهید شد و یا اعدام و البته لحن مثبت فیلم نسبت به مجاهدین قبل از انقلاب. این درست است که نسل پیش از انقلاب مجاهدین و قبل از جنایت تقی شهرام و مارکسیست کردن توطئه‌آمیز سازمان به وسیله او و بهرام آرام، خود مجاهدین نسل اول آبرومند بودند، اما خود همین افراد صادق، دارای التقاط و انحراف از پایبندی به اسلام نظیر همه التقاطیون از مشروطه به بعد بودند. زیرا در پوسته باور و دعاوی اسلامی‌شان، تویه‌ی نگرش مدرن نهان بود از اسدآبادی تا کرمانی و یارانش در استانبول که به ماتریالیسم گرویدند و از تقی‌زاده و طالبوف تا نهضت آزادی و از انجمن اسلامی در فرانسه و امریکا که گرایش لیبرالی داشتند و تا مجاهدین اولیه و سعید محسن و حنیف‌نژاد و… که گرایش مسلط دوران التقاط با مارکسیسم مشخصه ایدئولوژیک‌شان بود و شهرام و آرام که اتفاقا نمونه‌های رادیکال لائیسیته پنهان در سازمان بودند و موساد و ساواک در ضربه اول و دستگیری سران و طی بازجویی‌ها خوب تمایزات این طیف و افراد صادق، با قدرت‌طلبان چپ و روشنفکر درون سازمان نظیر رجوی و شهرام را متوجه شدند و پروژه زنده نگاه داشتن‌شان و استفاده به موقع و سناریوی فرار شهرام ماتریالیست را که دیگر چهره عریانی برای مستشاران موساد در ساواک داشت به اجرا در آوردند. این فرار به وسیله احمدیان افسر زندان ساری شکل گرفت. من نمی‌گویم اینان مستقیما در جریان نقشه ساواک بودند. آن پروژه بازیگری ایشان را به احتمال قوی بدون اطلاع خودشان از این پروژه طراحی کرد و برای بهره‌برداری و به پایان بردن نقشه‌ی مارکسیست کردن چپ‌رو و استالینیستی سازمان، آن را به اجرا درآورده بود. انتقال شهرام به زندان ساری به عنوان تبعیدی و انتقال احمدیان به زندان نوساز ساری به عنوان افسر نگهبان، برقرار کردن ارتباط اینان را سهل کرد. بند تازه‌ساز دو زندانی سیاسی داشت شهرام و ایزدی که فدایی بود و پیامدهای رابطه افسر باهوش و روشنفکر و اهل مطالعه از خانواده زحمتکش با شهرام کاملا معلوم بود که به چه منجر می‌شود: فرار و کمونیست کردن توطئه‌گرانه سازمان، ترور شریف واقفی و سوزاندن جسدش به وسیله وحید افراخته و تیم تصفیه مؤمنان و ماجرای صمدیه لباف و لبافی‌نژاد و… و در نتیجه نابودی یک سازمان که به سبب داعیه دینداری انقلابی و فداکاری صادقانه دردسری شده بود به دست خودشان!
و البته فرد عضو سازمان چریک‌های فدایی چون آزادی‌اش به این پروژه ربط نداشت و مضر بود و فایده‌ای نداشت پس از فرار و جدایی و رفتن به سوی مرز در کردستان، در تور ساواک بود و در درگیری او را کشتند. از این داستان ظاهرا بی‌ربط می‌خواهم به ربطی در موقعیت مهدی اشاره کنم. نگاه مثبت او در فیلم به سازمان مجاهدین و تایید تبار بی‌خدشه‌شان در دفاع از مرحوم علی باکری، که در اصل نگاه الصاقی حجازی‌فر است هیچ وجه علمی و درک علٌی سقوط بعدی سازمان را لحاظ نکرده است. چون اصلاح‌طلبی امروز دچار همان التقاط دیروز مجاهدین است و پراکندن این ایده تطهیرکننده ایدئولوژی آنان و رشوه به مجاهدین خطای فیلم بر مبنای نشر کذب است چون هرگز همه در آن زمان از این سازمان دفاع نمی‌کردند. اگرچه مرحوم آقایان طالقانی و منتظری و مرحوم هاشمی و شریعتی و دیگرانی نسبت به آنان سمپاتی داشتند و ضعف معرفت و بصیرت و احاطه به ژرفای اسلام و فقدان نیروی باطن‌نگری مانع کشف روحیه و نیز التقاط ایدئولوژیک‌شان قبل از ضربه شهرام بود اما از سوی دیگر معرفت ناب الهی و عقلی و عرفانی و علمی حضرت امام(ره) و همراهان صدیقش چون شهید مطهری و آقای خامنه‌ای و شهدای محراب یعنی شاگردان علمی و اخلاقی امام راحل خوب از ناخالصی و انحراف اینان خبر داشت، التقاطی که در عمل نمایشی از تسلیم به سوسیالیسم و مارکسیسم و دست آخر نولیبرالیسم و بردگی قدرت جائر و اقتدار جهانی مدرن و خشونت وحشیانه علیه جمهوری اسلامی فراهم آورد و آنان را ابزار مفلوک براندازی و سازگاری و وحدت با شیطان بزرگ با نگرش فاشیستی نهان در زیر نقاب لیبرالیسم مرده کرد.
وجه اعتراضی فیلم موقعیت مهدی هم می‌تواند زمینه انتزاعی محقی داشته باشد، اما وقتی در عرصه چالش‌ها و تضادهای واقعی این زندگی پررنج انقلاب بررسی شود اولین نکته‌اش فقدان دیده‌وری است. فیلم علل بحران‌ها و تخطی‌ها و رفتارهای غلط را روشن نمی‌کند و همه را به یک چوب می‌راند در حالی که جریان پاک و مؤمن و پیرو اهل معرفت امام (ره) و خود انقلاب هرگز مرتکب این لغزش‌های اساسی و غلط کاری نبود که با روح‌ عارف به حقیقت دین سازگار نبود. سعی در جدا کردن باکری‌ها و شهدای انقلاب چه باکری چه جهان‌آرا چه زین‌الدین چه باقری چه کاظمی چه سلیمانی چه صیاد و چه هزاران شهید پاکباز از راه امام و جانشین شایسته و آبرومندش، یعنی از انقلاب، خود خطایی محصول التقاط رفرمیستی و فاقد اصالت و حقیقت است که نه تنها مهدویان و حجازی‌فر و هنرمندان با گرایش مدرن بلکه سیاستمداران نامدار دارای التقاط با مدرنیته و گرایش غربگرا هم دچار این لغزش مهلک هستند، لغزشی که حاصل عوامل نفسانی و جهل است و عدم شناخت ژرف معارف قرآنی در زمان/مکان و جهل نسبت به ابلیس و دنباله انسانی او و به ویژه مدرنیت و نیز شیطان بزرگ و عدم استواری معرفتی، بر عقل الهی و علم عمیق و اجتهاد درست و توام با سلوک اخلاقی و تزکیه نفس و باور ژرف به راه خاندان علیهم‌السلام و پیروی ناب امام خمینی (ره) و عمل صالح و اسیر تسویل شیطانی زیستن!
چنین است که عدم توجه درست به درک چپ‌روی‌های ناگزیر آغاز انقلاب و لغزش‌هایی که در گروه ضعیف‌الایمان‌ها بزرگ و بزرگتر شد و به دنیاطلبی‌شان ختم شد، سبب شده فیلم موقعیت مهدی با عدم مرزبندی در داوری انقلاب با تفسیر لیبرالی به اثری مطبوع طبع روشنفکران ضدانقلاب و راه امام هم بدل شود و اعتراضش صبغه اعتراض‌های اهل حزب خدا را نداشته باشد و گرایش اصلاح‌طلبانه التقاطی آن ظهور یابد. این گرایش در هر جا در یک رزمنده یا خانواده یک شهید و حتی در افرادی از خانواده امام راحل یا رهبر معظم یا هر مقام عالی چه در خانواده شهید بهشتی و چه شهید مطهری گویای همین بی‌بصیرتی و ناتوانی در تفکیک دین از التقاط مدرن و انقلاب اسلامی از فساد و انقلابیون متقی و استوار از افراد متزلزل و جاماندگان است. این توهم که افراد جامانده به سبب نسبت فامیلی همان نقش افراد عبد خالص را دارند اشتباه جاهلانه‌ای است. امام یا شهیدمطهری یا شهیدبهشتی یا شهیدسلیمانی حتی با هر شهید دیگر در یک اندازه از خلوص در عبودیت و معرفت و عمل قرار ندارند، چه رسد به افراد خانواده‌شان که آزمایش بندگی جداگانه‌ای را از سر می‌گذرانند و سوءاستفاده‌شان از نام‌های بندگان خالص ولو پدرشان باشد بی‌رحمانه است. چرا که کاستی‌های اینان که گاه به مرز کفر و نفاق می‌تواند برسد مثل کفر فرزند و اهل نوح و همسر لوط و جعفر کذاب و… ربطی به خلوص و باور و عمل الهی انبیاء و شهدا و صالحان و پاکان از نفس ندارد. کمترین شرافت و صداقت، در صورت باورهای متمایز اعلام عدم قبول راه پدران الهی‌شان و استقلال نظرشان است نه آن‌که زیر نقاب امام و شهدا نهان شدن و نهان کردن افکار التقاطی خود.
بی‌تردید مقابله با فساد و دورویی و قدرت‌پرستی و دنیاخواهی مسئولان اولین وظیفه فرد اهل ایمان است. هرکس باشد. اما نه نهان کردن افکار خود زیر ماسک نام شهید و امام. و در عمل و نظر راه نفی امام و انقلاب و دفاع مقدس از انقلاب، را پیمودن ولی طبق تمایلات مدرن با سیماچه هواداری از امام و راه امام و اسلام و شهدا ساز مخالف ساز کردن. نمی‌توان ناجوانمردانه با پوشش دفاع از شهدای دفاع مقدس تصویری پر یاس و پر تردید علیه دفاع مقدس پراکند و نمی‌توان به سرشت و ماهیت وحدت‌آفرین زبان فارسی بی‌اعتنایی کرد که نه زبان یک قوم بلکه ستون اتحاد ملت چند قومی ایران است در دفاع از اسلام و ایران و دستامدهای بی‌بدیل انقلاب اسلامی، چون توحید و گسترش حب اهل البیت (ع) و معرفت قرآنی و عترتی و استقلال و آزادی از سیطره کفر ظالم جهانی است و توقع داشت سرشت این دنباله‌روی از گیم و وانموده دشمن، در وضع کنونی امری مطلوب ارزیابی شود.
می‌بینیم که دلایل دوست داشتن موقعیت مهدی بس گوناگون است و از یاران امام و انقلاب اسلامی و دلباختگان راه شهدا تا دوستداران فیلم خوش ساخت تا رفرمیستها و مخالفان انقلاب را به سبب وجود لایه‌های درونی در فیلم می‌تواند در بر بگیرد. اما حجازی‌فر قبل از هر چیز تکلیفش را با خودش باید روشن کند. او فیلمساز توانایی است که می‌تواند برای بندگی خدا و بیان حق فیلم بسازد یا برای نفس خود و کف زدن شیطان.

‌چهره‌ی انتقادی فیلم موقعیت مهدی

وقت‌هایی است که منتقد از فیلم انتقاد می‌کند و زمانی است که حواس ما معطوف می‌شود به انتقادهای فیلم. این هر دو درباره موقعیت مهدی هم رخ می‌دهد: وقتی ما با وجود تایید توانایی فیلم در کارگردانی و خلاقیت‌های بصری و جذابیت آن، به عدم تمرکز در ساختار اپیزودیک این فیلم انتقاد می‌کنیم. وقتی ما می‌نویسیم که فیلمنامه به سبب وضعیت معلق دیدگاهی و تناقضات درونی فهم فیلمساز و فیلم درباره یک قهرمان جنگ دچار دوگانگی است و این امر بر سازمان‌دهی شخصیت مهدی اثر نهاده و او بین فرمانده‌ای که شجاعانه مقاومت را رهبری می‌کند و فرمانده‌ای واداده و بی‌انگیزه، پا در هوا مانده و در شرایط دشوار نبرد راه می‌رود و سوت می‌زند گویی و به جای خونسردی گرفتار یک بی‌تفاوتی و به جای شجاعتِ متکی به خرد و هوشمندی، شاید دچار حس مرگ‌خواهی حاصل از نومیدی و افسردگی و خسته جانی و انفعال است، خوب این‌ها انتقادهای ماست در خصوص یک فیلم تاثیر گذار و مقتدر. اما نگاه انتقادی خود فیلم کجاها بروز، پیدا می کند؟
اتفاقا به سبب همین چهره‌ی فیلم است که جریان‌های منتقد و رفرمیست و منتقدان مخالف انقلاب اسلامی و روشنفکران ضد دفاع مقدس هم از این فیلم جدا از خوش‌ساختی هنرمندانه کار، خشنودند. و این مشترکه‌ی فیلم مهدویان و فیلم حجازی‌فر است که البته فیلم حجازی‌فر توانایی‌ها و خلاقیت‌های مستقلش را فراتر از یک فیلم اولی دارد.
اما کنایات انتقادی یا زبان صریح ضمنی فیلم در کجا از وجهی از شخصیت حمید و مهدی تیپ‌های دلخواه اپوزیسیون و رفرمیست‌های داخلی و خارجی می‌سازد؟
۱- خلاف‌های آغازین: اپیزود پلیور آبی
در اپیزود دوم، پس از اپیزود اول، خواستگاری و عروسی مهدی، حمید در تاکسی است و دو مسافر حکایت دو دستگیری را برای او بازگو می‌کنند. مسافر اول پدر داماد است و فرق کمیته و سپاه را نمی‌داند و روایت می‌کند که پسرش را در شب عروسی‌اش به جرم آب آلبالو روی میزها، دستگیر کرده‌اند و آن را با نجسی، منظورش شراب ارومیه است، اشتباه گرفته‌اند. حمید توضیح می‌دهد اتفاقا او هم دارد می‌رود همانجا و او‌ پاسدار است و با کمیته‌ای‌ها فرق دارد. و دومی پیرمرد خروس به بغل است که می‌گوید او را به جرم‌ جنگ خروس دستگیر کرده‌اند و کار کمیته است که با خلاف برخورد کند. واکنش حمید بیشتر همدلی با این آدم‌هاست تا دفاع از کمیته. بعد در می‌یابیم او‌ هم دل پری از این اعمال آن نهاد دارد که پیه‌اش و صابونش به تن او هم مالیده شده. این همذات‌سازی خلاف‌ها در فیلم مبین چپ‌روی آغازین انقلاب و باب دندان منتقدان جمهوری اسلامی است. بحث درستی و نادرستی رخداد یک چیز و فهم علٌی درست آن با نگاه همدلانه یا ناهمدلانه با انقلاب چیز دیگری است. آیا خلاف‌های اول انقلاب نوپا و در بحران هولناک نخستین سال‌ها خواست انقلاب و امام‌ و پیروان امام مثل شهید مطهری و شهید بهشتی بود؟
۲- توبه
توبه دومین موضوع چالشی فیلم با موضوعی بنیادین در انقلاب اسلامی است. توبه اساس عبودیت خدا است و بازگشت مدام از هر گناه.
اما در فیلم موقعیت مهدی توبه چهره منفی دارد. بازگشت به خدا نیست فشار قدرت دو زورگویی است برای کار نکرده و یا جبری که حمید در آن دخیل نیست مثل مجاهد بودن علی برادرش که تازه فیلم ماجرا را مسکوت می‌گذارد و مبهم. ما نیز به روشنی از علت تقاضا از حمید برای توبه و گناه او باخبر نمی‌شویم و ضمنا در جریان تقاضای مهدی از حمید متوجه ماجرای علی باکری مجاهد کشته شده، می‌شویم و به تفاوت داوری دو برادر درباره فعالیت مجاهدین قبل از انقلاب با بعد و دفاع‌شان از سازمان آن سال‌های قبل، پی می‌بریم. آیا حمید برای همین تحت فشار قرار می‌گیرد روز قبل در خانه حمید و تعمیر کاشی‌های حیاط، مهدی از حمید می‌خواهد برود کارش را به پایان ببرد و ورقه توبه نامه بنویسد و امضا کند، زیرا برای عملیات آتی مهدی را برگزیده‌اند و او برای فرماندهی دست تنهاست و یاری برادر، به حمید، نیاز دارد. نه چون برادرش است بلکه برای آنکه باتجربه است و از او می‌خواهد سریع برود توبه نامه را بنویسد تا دوباره در سپاه باشد. ما اینجا می‌فهمیم حمید در فلسطین و لبنان و… دوره چریکی دیده و… تاکتیک و استراتژی سرش می‌شود و… حمید از مهدی می‌پرسد از چی توبه کند؟ او باور ندارد عمل خلافی مرتکب شده و یا نظر نادرستی داشته؟ آنان دارند در حیاط برف گرفته خانه حمید با سیمان موزائیک را تعمیر می‌کنند. مهدی می‌گوید: ببین چه می‌گویند همون رو بنویس. تو گویی فیلمساز می‌خواهد بگوید، مهدی به حمید می‌گوید فداکاری کند بدون آنکه اعتقاد داشته باشد او خلافی کرده است.
مهدی بی‌درنگ داستان مجاهدین قبل از انقلاب را مطرح می‌کند که آن زمان مقبول همه بودند و اینکه محسن رضایی گیر داده بود به آنها و در آن زمان و منحرف دانستن‌شان و قاطی کردن وضع دیروز و امروز و… خوب ماجرا آن است که فیلمساز نشان می‌دهد باکری‌ها این را قبول ندارند. علی برادرشان آن زمان عضو مجاهدین بود و کشته شده و اثری از جنازه‌اش به خانواده ندادند و معتقدند مجاهدین قبل از انقلاب شرافت مبارزان مسلمان داشتند.

مجموع ماجرای توبه القا کننده خدشه دیگری در سیاست رسمی توبه‌گری بعد از انقلاب است. روش توبه گرفتن در فیلم روشی نامعقول و منفی است. دیالوگ‌ها و واکنش دو طرف حاصلش حق دادن به حمید است. مامور اطلاعاتی، کمیته مثل روبات از او می‌خواهد توبه کند. حمید نمی‌داند از چه.
_ خبر داری که جلوی ما باید توبه‌نامه بنویسی و امضا کنی؟
_ توبه؟ نمی‌دونم از چی؟ از کارهایی که در گذشته کردم؟ شاید یا در آینده؟در ذهنم؟
و می‌نویسد: مَعَ العُسرِ یُسرًا…
از دیالوگی درباره مهدی و حمید نگاه و داوری رسمی بیان می‌شود: برادرای به این خوبی در باره همه چیز مشکل دارن…
۴- عملیات بی‌برگشت
قرار مهدی با بچه‌های تحت فرماندهی‌اش آمادگی برای شهادت و عملیات بی‌برگشت است. می‌گوید هرکس گرفتاری دارد نیاید. او یک الگوی شریف پیروی از سیدالشهدا (ع) است. در نتیجه در فیلم ما همواره همراه او هستیم. او محق است و در نتیجه آنچه سهم طرف مقابل است ناحق بودن است. از منظر فیلم در اینجا طرف مقابل دشمن نیست، خودی‌های بی‌مسئولیت، فرماندهان و همه آنان هستند که دیگران را گوشت دم توپ می‌کنند. فیلمساز جمله‌ای از حاج قاسم را وام می‌گیرد تا در ابتدای جنگ تیپ محسن رضایی را نقد کند و کسانی را محکوم کند که می‌مانند و به تحت فرمان خود می‌گویند جلو بروید برخلاف حمید و بعدش مهدی که سربازان را تنها نمی‌گذارند، جلو می‌روند و می‌گویند بیایید…
تصویر دفاع و جنگ حمید و مهدی در فیلم و شهادت حمید و مهدی تصویر مظلومیت سربازان و فرماندهان جزء برابر فرماندهانی است که دستی از دور بر آتش دارند، مهمات نمی‌فرستند، برای نگهداشتن مواضع فتح شده که به قیمت جان جوانان و فداکارترین فرزندان مردم مسلمان به دست آمده پشیزی ارزش قائل نیستند. توان ایجاد هماهنگی ندارند، دسته‌ی در حال مقاومت را پشتیبانی نمی‌کنند و تنها می‌گذارندشان تا همه کشته شوند و خود جان سالم در ببرند و فرمان عقب‌نشینی می‌دهند.
حالا وسط جنگ حمید گیر افتاده مهمات به او نمی‌رسد. بین مهدی و حمید خط آتش سنگینی است عملیات خیبر ۱۳۶۲، اپیزود نامش آخرین تماس، است.
آخرین تماس تلفنی حمید با همسرش! در میدان درگیری، تصویری که نمای برجسته و درشت دارد سکانس تصویر کردن جوان ترس‌زده و فلج شده‌ای است در جزیره مجنون که وقتی مهدی از او می‌پرسد چرا نشسته‌ای و مهمات نمی‌بری، اول می‌گوید بد جوری می‌کوبند و بعد اعتراف می‌کند برای بردن مهمات باید پا روی اجساد انباشته در کانال، جنازه رفقایش بگذارد و دلش نمی‌آید.
اما ضمنا اینها تصویر تلخ و منزجر کننده‌ای از جنگ است، نه برای آنکه تصویر یک عملیات بدفرجام است و شکست و کشتگان بسیار، بلکه نقد تلخ مربوط به فرماندهان بی‌مسئولیتی است که از دور دستی بر آتش دارند و…
خب این تصاویر به ذائقه منتقدان انفلاب و جمهوری اسلامی خوش می‌آید و آنها را راضی از فیلم و قضاوتی همسو می‌کند. قصدم مطلقا آن نیست که بر واقعیات جنگ، باید سرپوش گذاشته شود. مطلقا نه!
این شیوه‌های فریب‌کار علت اصلی تداوم فساد مدیریت و رشد قشر ممتاز بی‌باور و بی‌مسئولیت است. اما من اولا دارم دلیل تحسین روشنفکران ضدجنگ را از موقعیت مهدی باز می‌گویم ثانیا دارم می‌گویم همه چهره جنگ را باید به تماشا نهاد و همه فرماندهان و نیز رفتار صادقانه با واقعیت و عدم محکومیت فرصت‌طلبانه وضعیتی گرفتار جبرها.
در همین جنگ‌ها چه فراوان نیروهای شوریده و نیز عاقل بودند که رفتار نامعقول نداشتند و به درستی تاکتیک منطقی عقب‌نشینی برای نجات جان نیروها برای حمله‌ای دیگر و نه حفظ جان خود را بلد بودند و به کار می‌گرفتند. پس نباید کورانه درام ستایش و انزجار نامعقول را تصویر کرد. نمایش مصائب جنگ به سود حماسه مقاومت شرافتمندانه یک چیز و تصویر پشیمان کننده از مقاومت چیز دیگری است.
در همین پرده سوم تصویر پاسیو و کم انگیزه و سست و لخت مهدی در میدان، باب میل افراد ضد جنگ و تصویری روشنفکرانه و فاقد لمس روح مقاومت است. آنچه دفاع ایران اسلامی را مقدس کرد نه فقدان مشکلات و نفی بی‌مسئولیتی‌ها بلکه وفاداری به مرز مقدس جهاد مؤمنان و روح جهاد مقدس و انگیزه‌های الهی و روح بزرگ و معامله حقیقی و ژرف‌شان و تمایزش با نیروهای آلوده به دنیا و قدرت بود. یک فیلم واقعگرا باید بداند کاظمی‌ها و زین‌الدین‌ها و سلیمانی‌ها و… ضمن آنکه انگیزه‌ای برای خود را بیهوده به کشتن دادن نداشتند در عین حال که تاکتیک عقب‌نشینی ضروری را به کار می‌گرفتند در همان حال در خط مقدم ایمان و جانبازی و حماسه می‌رزمیدند. متاسفانه موقعیت مهدی نسبت به این موقعیت شرافتمندانه رزم کم توجه است و درگیر کنایات و نیش و نقد، مرتکب یک اشتباه استراتژیک می‌شود و آن تصویر چهره‌ای فرسوده و خسته و مرگ‌طلب از مهدی است. رد شدن از روی جنازه‌ها با مهمات چهره‌های بهت‌زده رزمندگان حتی قبلا چهره مات حمید، آن تصویر دلگزای همسر حمید و بچه تبدار در برف و زنگ تلفن دیرهنگام در خانه خالی، مرگ حاصل از وظیفه‌نشناسی و… خداحافظی حماسی با زندگی و انتقال حس مقاومت نیست، سرخوردگی است.
۵- پرده چهارم: من مهدی باکری نیستم
این صدای مرغ دریایی تکرارشونده گرچه چیز تازه‌ای نیست اما محشر است. رابطه خسرو و محمد، محشر دیگری است، اینها نشانه‌های وجود ارواح شریف رفاقت شخصی قدیمی و تداوم یافته در جبهه‌ها هستند. حجازی‌فر برای در آوردن این وجوه سینمایی تاثیرگذار، جان گذاسته و دل برده.
فرمان آقا مهدی برای انتقال مجروحان و سپس همه اجساد و سر آخر جسد حمید و آن پلیور آبی بافته شده با عشق که حالا کفن حمید شده، حمل جنازه محمد به وسیله خسرو روی کول و تصویر تداعی حمل خسروی پا شکسته روی کول محمد و دیالوگ‌های پاک عاشقانه‌شان در فلاش بک، اینها جنبه انسانی و فردی رفاقت را خوب تصویر کرده اما رفاقت با خدا و امام منتظر (عج) و امامی ندادهنده انتظار، یعنی امام خمینی و رفافت با انقلاب اسلامی در فیلم کم پیداست. جایش را کاستی‌های پررنگ و کنایات پر کرده.

پرده پنجم :موقعیت مهدی

پس از همه کشمکش‌ها حالا نوبت تعیین موقعیت مهدی است. این اپیزودی کلیدی است. این موقعیت قاعدتا باید همان موقعیت واقعی افرادی در جبهه باشد که اسوه‌های ایمان و تقوا بودند و همه قبل از شهادتشان تشخیص می‌دادند شهید خواهند شد. و به اصطلاح نور بالا می‌زدند. آیا در فیلم چنین است؟ یا موقعیت تحمل فشار روحی از زنده ماندن و مقصر دانستن مهدی در شهید شدن حمید و موقعیت رانده شدن به سمت یک مرگ منفعلانه و دست شستن از مقاومت حماسی و رزم هوشمندانه و تا پای جان ایستادگی است؟ یا به طور ضمنی چنین است؟
مهدی بعد از شهادت حمید بر می‌گردد. خیال روزی در اهواز ، خرداد ۶۳. تداعی روزهای زنده بودن حمید و خوردن فالوده دو برادر با صفیه و فاطمه همسرانشان لب کارون و شوخی و خوشی شیرین و…
و حالا مهدی در حال رفتن به خانه و تصویرهای دلزده و سرد شهر معترض و کمبود نفت و تحمل ناپذیری شهر و داستان بچه نداشتن مهدی و فضای خانه و بی مراعاتی‌های زهرا خواهر سیاهپوش و مقصر دانستن مهدی در مرگ حمید و اعتراض به او و اشاره به سخنرانی فرمانده درباره دو برادر و سجایای مهدی و نیاوردن جسد برادر و کنایه زهرا به خودخواهی حمید و نمایش قهرمانی خود به قیمت پیش فرستادن حمید و… که در این میان تنها تسلی، سخن همسر حمید است که در برابر قضاوت بیرحمانه خواهر مهدی، می‌گوید هیچ گله‌ای ندارد و فرزند بازمانده حمید که مهدی با عشق او را در آغوش می‌گیرد و فردا حتما او هم مدعی دیگری خواهد بود. این‌ها یک زمینه چینی تردیدانگیز درباره روان مهدی و مرگ‌طلبی او و تحمل‌ناپذیر شدن دنیا و انگیزه‌های شخصی‌اش در اصرار به شهادت و عدم حفظ خود در فیلم است. باید پرسید چه فاصله‌ای بین این نمایش موقعیت مهدی در فیلم و موقعیت درونی روح پاکباز و مؤمنش در مقام یک شهید وجود دارد؟ به نظرم فاصله دو تعبیر همان فاصله تصویر عارفانه آقای خامنه‌ای، نگاه باطن‌نگر و استوار بر حقیقت غیب در لحظه شهادت مهدی ‌چهره‌ی انتقادی فیلم موقعیت مهدی.

پرده آخر :لباس‌های خیس
نتیجه‌ی مجموعه فضاسازی دلزده پرده قبل از شهر و خانه و خاکستر هر اشتیاق به ادامه زندگی و مقاومت، در پرده آخر به نمایش می‌آید. روحیه مهدی پیش از شروع عملیات بدر در اسفند۶۳, در جلسه با محسن رضایی، ناخشنودی مهدی از اداره جنگ و از فرماندهی دفاع مقدس، از عافیت‌طلبی آنان و در واقع از امثال محسن رضایی، در خط مقدم نبودن فرمانده و فرمان پیشروی دادن در حالی که خود در امنیت پشت خط محافظت می‌شود، به کشته دادن‌ها و ارزان گذشتن از خون شهدا و عدم هماهنگی و فرمان دادن به نیروها به دست شستن از مقاومت و به بازگشت و… است.
همه این‌ها در این عملیات آخرین رخ خواهد داد.
او فقط پنجاه نیرو برای حفظ مواضع می‌خواهد اما به او دستور عقب‌نشینی می‌دهند. ارتش صدام دارد سر می‌رسد. مدام به او گزارش می‌دهند دیگر دارند می‌آیند برای اسیر گرفتن اما او حاضر به عقب‌نشینی نیست. ماندن فایده‌ای ندارد اما با چند نفر باقی مانده می‌خواهد بماند. صدای کاظمی می‌آید «مهدی تو رو‌ خدا برگرد عقب» ولی مهدی او را هم به آمدن نزد خودش می‌خواند و می‌گوید: کاش اینجا بودی می‌دیدی چه جای با صفاییه. تصویر بامبوهای گل داده کنار رود که معلوم نیست خیال اوست و برزخ بهشتی‌اش، یا کمی دور از گیاهان آتش گرفته‌ی واقعیت زمینی دارد.
و آخرین صحنه فلاش بک، همسرش که گله دارد از دیر آمدن و زود رفتنش که آرزو دارد نخواهد یک بار با لباس خیس و شسته و خشک نشده بدرقه‌اش کند و… و حالا تصاویر جنازه‌های شناور او و چند بازمانده در اعماق آب.
بله جدا از پاره‌ای از گسست‌های اپیزودیک و مشکلات فیلمنامه‌ای، موقعیت مهدی کاری زیبا و جذاب و دارای اندیشه زیبایی‌شناسانه و قدرت کارگردانی است که تویه کنایی و انتقادی آن که خیلی اوقات نادرست هم نیست تحت تاثیر یک نگاه رفرمیستی، آن را اثری می‌کند که یکی از مخاطبان همدلش اپوزیسیون ضد دفاع مقدس و مخالفان جمهوری اسلامی است. و بی‌تردید خود باکری‌ها، با همه نقد به نفسانیت مدیریتی و عدم انضباط و عدم تقوا، جدا از تفکرات امروزین خانواده و هر کس، از اصلاح‌طلبان تا ضد انقلاب، خود پاکبازان اهل ایمان و بندگان خاص و خالص و مخلص خدایشان و دین و امام زمان (عج) و راه امام خمینی (ره) و حفظ انقلاب اسلامی و ایران یکپارچه بودند و با هیچ تفسیری نمی‌توان این حقیقت اصلی را مخدوش کرد. و هر فیلمی ولو زیباترین آثار حقیقت انقلاب، امام (ره) را مورد تردید قرار دهد و منهای مبارزه با فساد و خیانت، اصول الهی آن را زیر سئوال ببرد و سست کند باید فردا به خدا پاسخ و حجتش را ارائه دهد. روزی که زبان توحیه و کذب لال است و زبان قلوب و اعضاء شهادت خواهد داد و خوشا به حال شهیدان پاکباز و بدا به حال بازماندگان اسیر نفس خود که به نام آنها کذب و سخن مطابق ذائقه شیاطین محرٌف ساز می‌کنند و به تصویر می‌کشند. خدا حتی خطای فهم یک شهید صادق را به سبب دادن جانش در راه حق ندیده می‌گیرد اما چرا کذب ویرانگر و نهانکار را که کمر به خدشه وارد آوردن سیمای یک انقلاب الهی و یک شهید پاکباز ببندد، ببخشاید؟اینجاست که مهدویان‌ها و حجازی‌فرها واقعا باید احتیاط کار و متقی باشند و مراعات تقوی در فیلم انقلابی و دفاع مقدسی را پیشه سازند اگر به روز حساب باور دارند.

*****

پس از نوشت: نقد مفصلم درباره موقعیت مهدی پیش از این نظر مستقلم را توام با براهین و مبانی روشن بیان کرده است. نظر جالب و ناظر بر جزییات و محاط آقا، ضمن جذابیت یک تفسیر حرفه‌ای درباره فیلم موقعیت مهدی، به نظرم ناظر بر همه جوانب اثر نیست و در شناخت زبان فیلم کامل به نظر نمی‌رسد. همان طور که در نقدم نوشته‌ام انتقادهای فیلم بر اوضاع نابسامان انقلاب و دفاع مقدس، می‌تواند درست باشد اما نگاه حاکم بر آن، مرزی با نگرش نومیدکننده‌ی اپوزیسیون نسبت به اصل دفاع مقدس و اصل انقلاب اسلامی و اصل شخصیت مقاوم با همه دردهای موجود ناشی از جهالت یا بی‌مسئولیتی ندارد. و این به همان اندازه‌ی توانایی‌های نقد آقای خامنه‌ای، از سوی دیگر برایم حیرت‌آور است که به این نکته اساسی در استراتژی فیلم التفات نشده است. ممکن است واقعیت خود شهید باکری، با آن طور و تصویر که در فیلم نشان داده شده، منطبق بوده یا نبوده باشد، اگر نبوده پس این کاراکتر پاسیو که در حقیقت مرگ‌طلب است تحریف شخصیت یک شهید و دارای نگرش نهیلیستی درباره جنگ است و در درون فیلم، ماندن مهدی و عدم عقب نشینی‌اش برابر تانک‌های عراقی که سر رسیده بودند به معنی حفظ یک موقعیت استراتژیک و حتی عمل به یک تاکتیک درست مقاومت تا پای جان و با شهادت خود، در خدمت یک هدف درست جنگی قرار گرفته باشد، نیست؛ بلکه معنای آن، به کشتن دادن بیهوده خودش و آن چند نفر است که می‌توانستند با عقب‌نشینی که پیامبر خدا هم بالضروره مکلف به انجام آن در موقعیت ناگزیر است، زنده بمانند و با توکل به خدا، نبرد علیه تجاوز کفار را به درستی ادامه دهند. و اما اگر فیلم به شخصیت واقعی مهدی وفادار بوده و او واقعا گرفتار یک یاس شده بوده در حالی که ناگزیر به پذیرش سرنوشتی محتوم نبوده، پس عمل او نادرست بوده و فیلمی متکی به معارف اسلام با همه احترام به یک مبارز، با این کنش به زبان اشاره و کنایه‌ی تصویری یا گفتاری هم شده باید مرزبندی می‌کرد. ولو در یک نما.

بدین ترتیب به عنوان نقد جامع فیلم من نظرشان را نمی‌توانم بپذیرم و همچنان بر نظرم استوارم و آن را دقیق‌تر و عادلانه‌تر و همه جانبه‌تر می‌دانم ‌نظری که ضمن احاطه بر همه وجوه دستامدهای زیبایی‌شناسی و روایی خلاق موقعیت مهدی با سمت‌گیری انتقادی و تفسیر رویدادهای بحرانی همسو نیست و در نگاه نهایی گونه‌ای نفی کلیات دفاع مقدس و خرابی درمان‌ناپذیر اوضاع فرماندهی و سرخوردگی از اصلاح و بیهوده کشته شدن نیروها و مرگ از سر استیصال می‌بیند. و این نکته را در کنار نکات ارزشمند فیلم منفی ارزیابی می‌کند.
حتی فیلم، تصویر یک وضعیت نادلخواه و یک شکست حاصل از اشتباهات ساختاری نیازمند اصلاح و امیدوار به اصلاح به شمار نمی‌آید تا ما را به عبرت و تداوم مقاومت فرا خواند. در نقد حضرت آقای خامنه‌ای با همه توانایی‌های مسجل و تعجب‌آور در شناخت جزئیات موقعیت مهدی و در کار بررسی فیلم، این کمبود شناخت جامع زبان فیلم وجود دارد و در کنار سیمای موفق کار حجازی‌فر، ورِ تاریک و‌ منفی اثر ندیده گرفته شده است.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 172335 و در روز یکشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۱ ساعت 22:17:07
2024 copyright.