تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۲/۲۲ - ۱۷:۲۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 132707

سینماسینما، عباس اقلامی

مفاهیم مرگ و زندگی همواره مورد توجه فیلمسازانی بوده است که جایگاهی محوری برای مسائل انسانی در سینما قائل هستند. اندیشمندان مطالعات فرهنگی در هنگام طرح مباحثی از مطالعات سینمایی اذعان دارند نمی توان از سینما صحبت کرد و انسان مسأله دار در بستر اجتماع را در فیلمهای این فیلمسازان نادیده گرفت. با در نظر داشتن این رویکرد فرهنگی – اجتماعی به سینما، یکی از مهمترین فیلمسازانی که فیلم هایش با محوریت انسان معاصر، تجربه ای منحصر به فرد پیش روی تماشاگرش می گذارد که می توان هم خودش و هم آثارش را جدی گرفت، عباس کیارستمی است.
در مطالعات سینمایی، فیلم به مثابه اثر هنری از منظرهای گوناگونی قابل مطالعه است. از منظر زیباشناسی و فلسفی تا جامعه شناختی. آثار سینمایی عباس کیارستمی با این طرز نگاه، واجد این ویژگی است که به مثابه فیلم هایی با زیباشناسی فلسفی مورد مطالعه قرار گیرند که از محوری ترین مفاهیم قابل بحث در آثارش زندگی و مرگ است. دو مفهومی که چنان در فیلم های کیارستمی در هم تنیده شده اند که بدون درک یکی نمی توان دیگری را دریافت.
در نگاه نخست شاید به نظر رسد تنها فیلم های زندگی و دیگر هیچ، زیر درختان زیتون، باد ما را خواهم برد و طعم گیلاس واجد این ویژگی باشند. اما با مرور مجموعه آثار این فیلمساز این در هم تنیدگی را می توان در بسیاری از ساخته هایش مشاهده کرد. به نحویکه در آخرین فیلمش، ۲۴ فریم، که در فرم و محتوا با سایر آثار او تفاوت های اساسی دارد، نزدیک بودن مرگ به عنوان امری قطعی و ناگهانی و از سوی دیگر تمنای زندگی و نمایش جلوه های زیبایی زندگی که آن را خواستنی تر از هر چیزی می کند، قابل مشاهده و دریافت است.
زندگی و دیگر هیچ تلاشی است برای بیرون کشیدن زندگی از زیر آوار مرگ پس از زلزله ویرانگر رودبار. در میان آوار و کشاکش جمع کردن بازمانده های زندگی، فیلم که با نمایش ویرانی زلزله شروع می شود، در همان سکانس های اولیه نوزادی را در حال گریه روی ننویی کنار جاده نشان می دهد. گریه ای که یادآور نخستین گریه انسان در لحظه تولد است. جلوه ای ققنوس وار که نشان از بلندشدن از بستر خاکستر مرگ دارد. زندگی و دیگر هیچ سکانس به سکانس تلاشی است برای بیرون کشیدن زندگی از دلِ مرگ. تلاش فیلمساز است در یافتن تنها خانه سالم مانده در میان انبوه خانه های ویران، برای بیان اهمیت زندگی برای آن ها که زنده مانده اند و برای بیان قدر و منزلت زندگی برای آن ها که زنده نماندند و زیر آوار مدفون شدند.
زیر درختان زیتون، نمایش ادامه زندگی است. با محور قرار دادن قصه ازدواج حسین در همان منطقه ای که زلزله زده بوده است و از پس تلفات و خرابی های مرگبار زلزله، دو مفهوم مرگ و زندگی را نزدیکترین مفاهیم در کنار هم نشان می دهد که اساسا تداوم یکدیگرند و بدون یکی، دیگری معنایی ندارد. زیر درختان زیتون از لزوم شروع زندگی تازه برای زندگان و رستگان از یک ویرانی مرگبار می گوید. ادامه مسیری که در زندگی و دیگر هیچ با زلزله شاید دچار وقفه شده بود، در زیر درختان زیتون پیموده می شود.
در باد ما را خواهد برد، از ابتدا مرگ است که در ظاهر دست بالا را دارد. پیرزنی قرار است ظرف دو سه روز بمیرد تا گروهی تلویزیونی که منتظر تهیه گزارش مرگ او هستند، با دست پُر از روستا بروند. اما درهم تنیدگی مرگ و زندگی در فیلم های کیارستمی اینجا هم نمود بارزی دارد و فیلمی که انتظار می رفت، گزارش مرگ باشد، به گزارش بی پروای زندگی بدل می شود. تا آنجا که در سکانس پایانی بهزاد نا امید از رسیدن مرگ، با پرتاب کردن تکه استخوانی که از گوری درگورستان به دست آورده بود در رودخانه جاری، به جاری زندگی باز می گردد و با نشان دادن گوسفندان که در علف ها می چرند، نشانه های زندگی و زایش در طبیعت را به تصویر می کشد. که نمایش فریم هایی از زندگی است.
دو سکانس، یکی در زندگی و دیگر هیچ و دیگری در باد ما را خواهد برد، نزدیکترین و شاید صریح ترین سکانس ها در میان آثار سینمایی عباس کیارستمی باشد که نشان از اهمیت حفظ زندگی، زنده ماندن و زندگی کردن در جهان فلسفی – سینمایی این فیلمساز جهانی دارند.
در زندگی و دیگر هیچ، پیرمردی سنگ توالتی در دست دارد که آن را سنگی قیمتی برای زندگان می داند. او مرگ را به گرگی گرسنه شبیه می داند که حمله کرده و هر که را رسیده پاره کرده و هر که را نرسیده رها کرده است. پیرمرد روستایی معتقد است انسان تا نمیرد، قدر زندگی را نمی داند. اگر می شد که می مُرد و دوباره زنده می شد، حتما بهتر زندگی می کرد.
و در باد ما را خواهد برد، پیرمردی که دکتر روستاست از زیبایی طبیعت و جلوه های زندگی می گوید و مرگ را از پیری و رنجوری بدتر می داند که دوایی هم ندارد. پیرمرد معتقد است مرگ پدیده حسرت باری است که در آن انسان چشم از این دنیای قشنگ می بندد، می رود و دیگر بر نمی گردد. انتخاب گندمزاری زیبا با جلوه های بصری چشم نواز که بدون تردید قدرت تصویری آن به آشنایی کیارستمی با عکاسی و نقاشی باز می گردد، تأثیری غیر قابل انکار در نفوذ کلام پیرمرد در بیان قدر و زیبایی زندگی دارد. شعر خیام نیز که حسن ختام این سکانس است و پیرمرد آن را می خواند، شاید شیواترین واژه ها باشد در بیان یگانگی اهمیت زندگی.
گویند کسان بهشت با حور خوش است… من می گویم که آب انگور خوش است… این نقد بگیر و آن نسیه بدار… کاواز دهل شنیدن از دور خوش است.
عباس کیارستمی در جهان فیلمسازی اش با گذر از مفهوم مرگ، و با حضوری به چشم آمدنی در میان معرکه مرگ، قصه خود را از زندگی و برای زیبایی های زندگی می سازد و زندگی را از نمای کلوزآپ به ما نشان می دهد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها