سینماسینما، آرش عنایتی
«صبیه» مستندی نود دقیقهای دربارهی قهرمانانی امروزین؛ و عاشقانهتر و پرتعلیقتر از هر فیلم هالیوودی است. (برای نمونه، همین فیلم «تایتانیک» که پوسترش بر روی درِ کمد خانهی محمود دیده میشود.) «صبیه» در واقع اصطلاحی است که داعشیهای بیخبر از سلام و اسلام راستین، بر مبنای روایتی مجعول و مجهول، جهل و شهوتشان را بر آن استوار؛ و اسیرانِ زنِ ایزدی به زور اسلام آورده را، به آن تسمیه کردهاند. هوگیر هیروری، که خود کُردی عراقی است و زخم خورده از جعل و جهلها، همچون فیلم دیگرش، مسئلهای از مسائل کُردهای عراقی را (ایزدیان بازمانده از نسلکشی شنگال) مورد توجه قرار داده و به سبب نزدیکیاش به موضع و اشرافاش بر موضوع، در ایدهآلترین شکل فیلمسازی مستند (مگسی بر روی دیوار) به ثبت و ضبط وقایع پرداخته و به شکلی زیبا (با تدوین مفهومی و رنگبندی با تونالیته رنگهای زرد- نقش خورشید در باور ایزدیها- تقابلاش با سیاهی داعشیان و …) ارائه کرده است. در این شکل فیلمسازی، دیگر جایی برای مصاحبه نیست. بنابراین منزه از سخنرانی، بازیها و اعترافات رو به دوربین، بی هیچ زد و بندی به میانهی ماجراها و میان گفتهها پرتاب میشویم. ضد و نقیضگوییها را (برای نمونه، قسم یادکردنهای به دروغِ زنان داعشی) میشنویم، و به لطف دوربینهای جدید و قهرمانانش، دودوزه بازیها و دوبینی سیهپوشان داعشی را میبینیم. هوگیر، روایت فیلمش را بر ساختار دایرهای بنا میکند. از اینرو فیلم، با نمایی مشابه با نمای آغازین پایان مییابد (هوشمندی و ظرافت هوگیر اما، در نشان دادن تعداد داوطلبهاست. در نمای نخست با یک داوطلب و در نمای پایانی، چندین داوطلب میبینیم. گویی عزم آنها، دوچندان شده). در این چرخش از ابتدا به انتها در روایت داستان و تکرار، قهرمانهایی میبینیم که دیدن چهرهی اغلبشان از ما دریغ میشود. زنانی که به خود نمیاندیشند و در زمانهای که هر کس گلیم خویش به در میبرد، جهد میکنند تا بگیرند غریق را. بازماندگان و بازآمدگان از جهنم اسارتِ میانِ وحوش، بی هیچ وحشتی به دوزخ بازار بَردهفروشان بُرده میشوند و باز میگردند تا دیگری را از آزادی نصیب دهند. هوگیر با همراهی محمود و زیاد، از ابنزیادهای این عصر پرده برمیدارد. نماهای تکرار شونده از مسلح کردن اسلحهی کمریشان، پایبندی به قانون (اخذ مجوزهای لازم برای رفتن به اردوگاه) عدم خشونتشان در تقابل با دشمن (برای نمونه، در برابر زندانیان)، حذف نماهای شلیک کردنشان (برای نمونه، در صحنهی فرار) به درستی بر صلحجویی و کاربرد اسلحه تنها به عنوان مصالحی برای بازدارندگی اشاره دارد. نمای تعقیب اتومبیلشان توسط داعشیها (گذر از میان آتش کنار جادهها متناسب با باور ایزدیان، و آتشی که در ادامهی داستان به مزرعهی آنها میافتد -وجه نمادینی برای کاری که انجام میدهند-) لغزاندنِ صدای هقهق و التماسهای لیلا بر چهرهی آرام محمود به همراه دوربین لرزان و مستاصل هوگیر (مردد در ضبط کدامین اتفاق)، به زیبایی هول و هراس ناشی از فرار از اردوگاه الهول –مخوفترین اردوگاه حال حاضر در جهان- را ترسیم میکند. همچنان که تلویحا به شیردلی رجعت آزادگان به این بازارمکارهی مکرفروشان اشاره دارد.
فیلمساز، مرکز دایرهی روایتش را بر خانوادهی محمود قرار میدهد جایی که نجاتیافتگان قرار مییابند و جان تازهای میگیرند (برای نمونه، به تغییر حالات روحی لیلا نگاه کنید. از خودکشی تا مشتاقی دیدن خودیها و خویشان). از طرفی آشفتگی زندگی شخصی محمود را میبینیم (نیازهایی که زنش در ادارهی منزل به او یادآور میشود) و از سوی دیگر، شیفتگی نجاتیافتگان را، با به آغوش کشیدن همسرش شاهد هستیم.(به این ترتیب همسرش به کاراکتری تک بعدی به عنوان زنی غرغرو تبدیل نمیشود) همچنان که آموزشهای مادر (آتش زدن لباسهای داعشیها به همراه شادی) و همراهیاش با محمود (در نمای ترک منزل و رفتن به سوی اردوگاه) بر نقشِ بیبدیل تربیتی مادر در این نبرد صحه میگذارند. ظرافت فیلمساز نه در نحوهی استخلاص از بند، که در تلخیص و نقش نمادین نامِ نجات یافتگان است.(از لیلا – نامی از این گویاتر تا بتوان مجنونوار به دل سیاهی زد؟!- به عنوان نخستین فرد، تا میترا – متناسب با باور ایزدیان-)نماهای همراهی «شادی» و «میترا» در بازی کودکانهشان اشارتی تلویحی بر جنایت کودکهمسری داعشیان دارد. به این ترتیب «شادی» (کودک خردسال محمود) تبدیل به یکی از استعاریترین شخصیتهای فیلم میشود. نگاه انتقادی هوگیر به همدستی ترامپ با ترکها و دسیسه چینیشان برای فراری دادن رهبرانِ داعش(با قطع اینترنت، خطوط تلفن همراه) حذف هرگونه نشانی از نهادهای بینالمللی و جسارتش در طرح کردن نام سوئد (هوگیر از نوزده سالگی به این کشور پناهنده شده) از میان ۵۸ کشوری که عضوی در اردوگاه الهول و لذا نقش پررنگی در جنایات داعش دارند، ستودنی است. همچنان که ایزدیها را به سبب عدم پذیرفتن کودکان دورگهی داعشی/ ایزدی –با تاکید در دکوپاژ و صدا بخصوص در لحظهی جدایی مادر از فرزند- مورد انتقاد قرار میدهد.
آمار پایانی فیلم، نشان میدهد یک دهم اسرا نجات یافتهاند و بخش بزرگی از اسرا باقی ماندهاند که به دِرهمی جان و ناموسشان در همین دور و بر، از سوی کسانی که نه بر دینشان حرجی و نه امید فرجی بر باورشان هست، به حراج می رود. باشد که فقط در اندیشهی به در بردن گلیم خویش از آب نباشیم!
تیتر یادداشت برگرفته از گلستان سعدی (باب دوم/ اخلاق درویشان) است.