سینماسینما، امیرعلی نصیری
سال ۲۰۲۱ برای سینمای غیرانگلیسی زبان یا همان بینالمللی سال پُرباری بود؛ فیلمهای خوب زیادی تماشا کردیم که از میان آنها ده فیلم به فهرست کوتاه بهترین فیلم بینالمللی در مراسم اسکار راه یافتند. در این یادداشت، آنها را بهترتیب شانس بررسی میکنم؛ ملاک این ترتیب، نه کیفیت فیلمها، بلکه میزان تطابق آنها با سلیقه داوران آکادمی ـ با در نظرداشتن دورههای پیشین ـ است. گفتنی است که نامزدهای نهایی ۱۹ بهمنماه اعلام خواهند شد.
یک: ماشینم را بران، ریوسوکه هاماگوچی، ژاپن
هاماگوچی پارسال فیلم خوبی دیگری نیز داشت به اسم گردونه شانس و تخیل. او امسال نامزد هیات داوران جشنواره فیلم برلین هم است. با این دو فیلم میتوان پیشبینی کرد که آینده روشنی پیشروی این فیلمساز ۴۳ ساله باشد. ماشینم را بران بر اساس داستان کوتاهی از هاروکی موراکامی افسانهای، چند ایده جذاب دارد که هرکدام به تنهایی میتوانست دستمایه یک فیلم جداگانه باشد: مردی که از رابطه پنهانی همسرش مطلع شده اما چیزی بروز نمیدهد، مردی که بهدلیل بیماری نادر نباید رانندگی کند و راننده استخدام میکند، داستان ماهی مکنده و دختر دبیرستانی که زنی برای همسرش تعریف میکند، ضبط دیالوگهای تئاتر بر روی نوار کاست و گوش دادن به آنها توسط کارگردان. در پایان، از سایه سنگین آنتوان چخوف (نویسنده نمایشنامه دایی وانیا) که در فیلم تمرین و اجرا میشود، نباید غافل شد. ماشینم را بران ظرفیت آن را دارد که در رشتههای بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم نیز نامزد شود.
دو: قهرمان، اصغر فرهادی، ایران
قهرمان روایتکننده داستان رحیم (امیر جدیدی) است که به دلیل ناتوانی در پرداخت بدهیاش در زندان به سر میبرد، اما طی دو روز مرخصی در تلاش است شاکی خود را با پرداخت بخشی از بدهی متقاعد به پسگرفتن شکایت خود کند. او متوجه میشود نامزدش یک کیف پر از سکه طلا پیدا کرده، اما تصمیم میگیرد از این پول استفاده نکند. زمانی که خبر این اقدام انساندوستانه او در شهر میپیچد، به چهرهای شناختهشده تبدیل میشود و اهالی شهر برای کمک به او دست به کار میشوند، اما اتفاقها آنگونه که برنامهریزیشده پیش نمیرود.
تصور میکنم قهرمان ـ که در مقایسه با آثار پیشین فرهادی قصهای گستردهتر با شخصیتهایی بیشتر و میزانسنهایی پیچیدهتر دارد ـ با توجه به حوادثی که در آن رقم میخورد و همچنین حواشی پیش آمده برای فرهادی، بیشتر حدیث نفس خود اوست؛ فرهادی در قهرمان به لحاظ فرمی به جدایی نادر از سیمین و به لحاظ مضمونی به فیلمهای اولیهاش (از جنبه توجه به قشر فرودست) برگشته است.
سه: دست خدا، پائولو سورنتینو، ایتالیا
این فیلم که شاید بتوان آن را خودزندگینامه (سلفپرتره) سورنتینو دانست، روایتکننده داستان فابیتوی جوان (فلیپو اسکاتی، برنده جایزه مارچلو ماسترویانی برای بهترین بازیگر نوظهور از جشنواره فیلم ونیز) است. او که هیچ دوستی ندارد، در کالج فلسفه میخواند. عمده وقت او صرف تماشای بازی دیهگو مارادونا در باشگاه ناپولی و گوش دادن به موسیقی میشود. تا اینکه تراژدی بهصورتی بسیار سهمگین در خانواده آنها رخ میدهد و منجر به بزرگ شدن فابیتو میشود؛ به همین خاطر، میتوان دست خدا را ذیل دسته فیلمهای به بلوغ رسیدن یا Coming of Age دانست.
دست خدا حول چهار محور اصلی میچرخد: فوتبال (ماجرای انتقال دیهگو مارادونا از بارسلونا به ناپولی و گلی که در جام جهانی ۱۹۸۶ با دست به انگلستان زد)، بلوغ (رابطه فابیتو با همسایه طبقه بالا و تصمیمی که در انتهای فیلم میگیرد)، سینما (تستهای بازیگری که برادر فابیتو میدهد و علاقه او به سینما و کارگردان شدن) و سرانجام نمایشی طنزآمیز از فرهنگ مردم ناپل در اواخر قرن بیستم.
چهار: بدترین آدم روی زمین، یواخیم تریه، نروژ
فیلم که در ژانر کمدی سیاه و رمانتیک ساخته شده، آخرین اثر کارگردانش در سهگانه موسوم به «اُسلو» است؛ پس از اسلو سیویکم اوت و تلافی. اولین نمایش آن در جشنواره فیلم کن بود و توانست جایزه بهترین بازیگر زن را برای رناته ریاِنسوه به ارمغان بیاورد.
بدترین آدم دنیا روایتکننده داستان ژولی و شرکای زندگیاش در دوازده فصل، یک پیش درآمد و یک اختتامیه است؛ با عنوان: دیگران، خیانت، رابطه در زمانه جنبش «منهم»، خانواده خودمان، زمانبندی بد، بلندیهای فینمارک، فصلی جدید، کریسمس باب گربه، اول شخص مفرد، مثبت و هرچیزی پایانی دارد.
اگرچه میتوان ایرادهای فنی بر کارگردانی فیلم وارد کرد (که از ذکر آنها خودداری میکنم)، اما سه صحنه ماندگار در فیلم را به این زودیها فراموش نخواهم کرد: سیگار کشیدن در عروسی، متوقف شدن زمان و توهم ناشی از مصرف قارچ جادویی. تصور میکنم که مخاطب اصلی این فیلم، افراد متاهل حدود ۴۰ ساله باشند که به فرزنددار شدن فکر میکنند.
پنج: کوپّه شماره ۶، یوهو کاسمان، فنلاند
کوپه شماره ۶ درباره همراهی یک زنِ دانشجو و مردِ کارگر در یک کوپه قطار و در طول سفر از مسکو به مورمانسک در شوروی سابق است؛ زن، فنلاندی و مرد، روس است. زن، عشق باستانشناسی و با روحیاتی فرهنگی است و مرد روس، دائمالخمر، ضدزن؛ ولی این دو خیلی زود به هم نزدیک میشوند…
این فیلم به همراه قهرمان جایزه بزرگ (Grand Prix) را از جشنواره فیلم کن بُرد. پرسشی که برای من پیش آمد این بود که ضرورت قدیمی (و نه معاصر) بودن فیلم چیست؟ جز اینکه تلفن همراه برای تماس دانشجو و استاد وجود ندارد و باید به باجه تلفن برود یا فقدان اطلاع یافتن از پیشبینی هوا چه توجیه دیگری دارد؟ کوپه شماره ۶ از حیث طبیعتگرایی (ناتورالیسم) موجود در آن و نزدیک شدن به درون شخصیتها، بسیار یادآور کارهای زندهیاد کیارستمی برای من بود.