سینماسینما، رویا فتحاللهزاده
فیلم داستانی «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» به کارگردانی روحالله حجازی روایتگر تغییر و تحولات زندگی زوجی شهرستانی در مواجهه با سبک زندگی مدرن جامعه شهری است. آوا و محسن همراه با پسر کوچکشان به دلیل ارتقای شغلی محسن به تهران میآیند تا برای مدتی در هتلی مجلل اقامت داشته باشند اما آنها از همان ابتدای راه در این مسیر، هویت خود را گم میکنند و دچار ازخودبیگانگی میشوند.
سکانس ابتدایی فیلم به خوبی نمایانگر این گمشدگیِ هویت روستایی در میان تجملات و «زرق و برق» زندگی مدرن شهرنشینی است. نقطه قوت فیلم، انتخاب درست سکانس ابتدایی آن است که نشاندهندهی هوشیاری کارگردان در برقراری ارتباط میان مضمون فیلم و تکینکهای کارگردانی است.
در ابتدای فیلم، آوا (با بازی مهتاب کرامتی) و محسن (با بازی حمید فرخنژاد) داخل ماشین نشستهاند. شبی بارانی است. داخل ماشین، تاریک و در فضای بیرون، نورهای رنگارنگ شهر را به صورتی محو میبینیم. مهتاب از خواب بیدار میشود و محسن به او میگوید: «ساعت خواب! خواب بودی گم شدیم!» و سپس صدای رعد و برق شنیده میشود. این آغاز گم شدن زوجی شهرستانی در روح شهر است.
داستان گم شدن و اضمحلال هویتهایی که از شهرستان یا روستاها به شهر میآیند پیش از این نیز در سینمای ایران مورد توجه بوده است. نمونهی معروف چنین مضمونی، فیلمهای «دایره مینا» و «آقای هالو» است. در این گونه فیلمها کاراکترهای اصلی، افرادی شهرستانی با منش و هویتی روستایی هستند که در رویارویی با زندگی شهری دچار سردرگمی و از خودبیگانگی میشوند. در این فیلمها که بر اساس تضادِ دوقطبیِ مفاهیم روستا/ شهر، سادگی/ پیچیدگی یا پاکی/ آلودگی بنا شدهاند کاراکترهای شهرستانی یا در ساز و کار زندگی شهری، دچار تزلزل و اضمحلال میشوند(مانند دایره مینا) و یا در مقاومت با آن به آغوش امن جامعه روستایی باز میگردند (مانند آقای هالو). همچنین در هر دو فیلم مذکور، کاراکترهای روستایی از جامعه شهری و سازوکارهای شهرنشینی آسیب میبینند. در فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» نیز محسن و آوا در مواجهه با زندگی مدرن شهری و ناسازگاری با فرایند ارتباطات پیچیده در این زیستجهان، دچار سردرگمی و گمشدگی میشوند.
در فیلم، محسن به شدت علاقهمند به زندگی شهری، تجملات و سبک زندگی مدرن است او از هویت واقعی خود و همسرش احساس شرمساری دارد. آوا نیز کاراکتر زنی خانهدار، سادهلوح، سنتی را دارد.
از همان سکانسهای ابتدایی محسن با دیالوگش به آوا حس شرمساری خود را از شهرستانی بودنش نمایان میسازد: «بهت برنخورهها آوا جان عین غربتیها رفتار میکنی، عین غربتیها!» و یا «اینا چیه میخوای فلاسک چای و زنبیلت رو هم با خودت بیاری… آوا تو نمیخوای درست شی!». پس از آن نیز در روزهای سکونتشان در هتلی مجلل در تهران نیز این حس شرمساری محسن در سرزنشهای مداومش از آوا به دلیل پوشش ساده و رفتارهای سنتیاش بیشتر آشکار میشود تا اینکه آوا نیز سبک زندگی خود را در اثر رفتارهای تحقیرآمیز محسن تغییر میدهد.
در فیلم، ارتباط محسن و آوا با جامعه شهری و پیچیدگی ارتباطات در شهر توسط گوهریان (با بازی ابراهیم حاتمیکیا) و دوستانش به تصویر در میآید. آنها نمایندهی جامعهی شهری هستند و تصویری که از آنها به نمایش در میآید کاراکترهایی پیچیده با سبک زندگی و ارتباطات مدرن هستند که در تناقض با مَنش ساده و سنتی محسن و آوا، هویت و زندگی مشترک آنها را دستخوش چالش و تغییر میکنند.
علاوه بر این، مسئلهی شَک میان محسن و آوا به شیوههای گوناگون در فیلم به نمایش گذاشته میشود. اگر در ابتدای فیلم شکهای آوا مسئلهی مهم میان روابط آنها قلمداد میشد به تدریج این شک در کاراکتر محسن پررنگ شده و این بار مسئلهی مهم، شکهای پی در پی محسن به آوا است که روابط آنها را بیش از پیش دچار از همگسیختگی میکند.
سکانس پایانی فیلم، ساختار دایرهای آن را آشکار میسازد. در این سکانس محسن و آوا در ماشین نشستهاند. پایان فیلم در سایهای از ابهام قرار دارد. این که سرنوشت محسن و آوا به عنوان کاراکترهایی که در مواجهه با شهر گم شده و دچار از خودبیگانگی شدهاند چه خواهد شد؟
فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» قصهای برآمده از دل جامعه و موضوعی تفکر برانگیز دارد. با اینحال شخصیتپردازیها دچار ضعفهایی است به ویژه شخصیت آوا و تغییرات او به خوبی پرداخت نشده است البته بازی خوب فرخنژاد شخصیتپردازی محسن را باورپذیرتر کرده است. در این میان، مهارت کارگردان و موسیقی زیبای فیلم موجب شده است تا «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» فیلمی قابل تأمل و دلنشین باشد.