سینماسینما، عزیزالله حاجیمشهدی؛
فیلم مستند «تهران سیمین» ساختهی «هادی آفریده» برپایهی طرح و فکر اصلی «مصطفی کاظمی اسفه» و با تهیه کنندگی «منیژه حکمت و امین کاظمی» ما را به نشستن پای قصهیی فرامیخواند که هم روایت یک شهر است و هم سرگذشت یک هنرمند؛ روایتی دو سویه که در آن، تهران در آیینهی زندگی «سیمین (فاطمه) معتمدآریا» و معتمدآریا در آیینهی «تهران» بازشناخته میشود. «هادی آفریده» مستند ساز نام آشنا، در ادامهب جُستوجوهای پیشین خود دربارهی هویّت تاریخی پایتخت، اینبار به سوی حافظه ی زخمی تهران میرود؛ شهری که شتاب بیامان دگرگونی هایش، زیباییها و خاطرههای شیرین آن را در هاله یی ازغبار فراموشی فرو برده است.
دوربین، در این مستند، حضوری ناپیدا دارد و شهر از دریچه ی چشمان «سیمین» – راوی محوری فیلم- با گذر از شمیران و تجریشِ و چنارستان بیمارش تا شوش و مولوی و ایستگاه راهآهن، از جنگل برج های بلندمرتبه ی امروز تهران نقبی میزند به تهرانِ پیاده راهها و کوچهباغها؛ به شهری که روزگاری کوههای البرز را بیهیچ مانعی تا افق نگاه شهروندان میگشود و اکنون زیر سایه ی برجهای سربهفلککشیده، آسمان خویش را نیز از مردمان خود دریغ کرده است. قابهای رنگ ورُخباخته در این فیلم، نه تنها نمایشی نوستالژیک، بلکه تشریحی هنری از زخمخوردگی حافظه ی شهریاند؛ تلاشی برای به یاد آوردن مکانهایی که یا ویران شدهاند یا در آستانه ی محو شدن.
میان این تصاویر، زندگی سیمینِ سینمای ایران چونان رشته ی پیوندی میان خاطره های فردی و سرگذشت جمعی عمل میکند. فیلم با دوری از پرداخت مستقیم به کارنامه ی سینمایی معتمدآریا، زیست فرهنگی او را در دل این شهر پیوسته درحال دگرگونی، دنبال میکند؛ روایت دختری که از کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به صحنه ی تئاتر و سپس سینما رسید، اما امروز همان کانون را نیز همسرنوشت با بخشهایی از تاریخ فرهنگی تهران فروکوفته و مهجور میبیند.
این ارجاع به کانون، تنها خاطرهسازی شخصی نیست؛ بلکه هشدار حسرت آلودی است درباره ی نهادی تمدنساز که زمانی رؤیاهای نسلها را پرورده است و اکنون در غبار بیتوجهی، به خاطره یی پریده رنگ تقلیل یافته است. برای نگارنده، که سالهایی از جوانی خود را- در دهه ی ۵۰ خورشیدی- در این نهاد زیسته، دیدن این فروریزیِ حافظه ی فرهنگی، دربردارنده ی دردی گران و حسرتی عمیق است.
آفریده با استفاده ی سنجیده از مواد دیداری – شنیداری موجود دربایگانی، عکسها و تصاویر سیاهوسفید و رنگی و درهم آمیزی مناسب آنها با نماهای تازه، از خطر فروکاهیدن اثر به یک گفتوگوی تنها چهرهنگار از یک بازیگر نام آشنا میگریزد. تدوین دقیق و ضرباهنگ درونی هوشمندانه، در کنار بهرهگیری مؤثر از اشعارروان و خوش آهنگِ «محمدعلی سپانلو»، فیلم را به اثری یکپارچه ومُنسجم بدل کرده است؛ جایی که تهران استعاره میشود و سیمین، استعارهٔ تهران: شهری که نه تنها محل زیست، که صحنه ی پرورش هنرمند و بستررشد و ارتقای فرهنگ است.
اما «تهرانِ سیمین» تنها یک یادآوری نوستالژیک از گذشته نیست؛ بلکه هشداری مستند و مستدل درباره ی آینده ی تهران است. فیلم با طرح مسئله ی تخریب حافظه ی جمعی، درواقع یکی از چالشهای اصلی مدیریت شهری معاصر را برجسته میکند: گسست میان توسعه و هویت. گسستی که پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی آن، سالهاست موضوع پژوهشهای جدّی در حوزههای شهرسازی، امعهشناسی شهری و مطالعات فرهنگی است. «تهرانِ سیمین» به زبان هنر و تصویر، این حقیقت را آشکار میسازد که شهرِ بدون حافظه، شهر بدون شهروند است. بیتوجهی به میراث تاریخی-از فقدان ضوابط حفاظتی کارآمد تا سودمحوریِ پروژههای عمرانی- به تضعیف حسّ تعلق، سرد شدن مناسبات اجتماعی و زوال سرمایه ی فرهنگی شهر میانجامد و از منظر فرهنگی (culturallandscape) آن نیز دیگر کم ترین نشانه یی برجای نخواهد ماند!
پیام فیلم روشن است: حفاظت از بافت تاریخی و چشمانداز فرهنگی تهران، نه اقدامی تزئینی، که ضرورتی راهبردی برای آینده ی پایدار و قابل زیست این شهر است. این اثر هنری، در پس روایت شاعرانه ی خود، به سیاستگذاران شهری و نهادهای فرهنگی یادآور میشود که تصمیمهای امروز درباره ی تخریب یا نوسازی، بی واسطه بر حافظه ی یک ملت اثر میگذارند. «تهرانِ سیمین» ما را به مشارکتپذیری فعال شهروندان، ترویج فرهنگ میراث داری، شفافیت و پاسخگویی در مدیریت شهری و طراحی آینده یی فرامیخواند که گذشته را نه انکار، بلکه فهم و پشتیبانی کند.
این فیلم بیش از آن که روایتی از گذشته باشد، پرسشی درباره ی آینده است: تهران فردا چگونه شهری خواهد بود، اگر امروز نتوانیم از ریشههای فرهنگیاش پاسداری کنیم؟ تهران سیمین آینه یی در برابر ما میگذارد که بهجای تصویر اکنون، چهره ی ازدسترفته ی شهری را به ما نشان میدهد که هنوز میتوان آن را نجات داد؛ تنها به شرط آن که پیش از دیر شدن، حافظه ی زخمخورده ی خود را جدّی بگیریم و به باور نجات بخشیدن این شهرپایبند باشیم.
بی گمان، نمایش فیلم هایی از این دست در کارگاه های آموزشی داشکده های هنر و معماری برای دانشجویان، چنان آموزه های سودمندی دربرخواهد داشت که در کتاب های درسی خود کم تر به آن ها دست خواهند یافت.

انگار که پای قصه یی شیرین از قصههای شهر تهران، می نشینیم که صد البته با دیدن دگرگونی های پرشتاب و گاه بسیار غیر هوشمندانه ی این شهر، قصه ی تهران به تلخی می گراید!
در خلال فیلم، بهانه یی به دست می آید برای مرور زندگی فاطمه (سیمین)معتمدآریا، بازیگر نام آشنای سینمای ایران با کارنامه یی درخشان (دریافت چهار سیمرغ بلورین بازیگری در میان بازیگران زن رکورددار است؛) این مستند را باید یک دستاورد گروهی دانست.
«تهرانِ سیمین» را باید دنباله ی کارهای دیگری از آفریده دانست که داستان شکل گیری و اوج و فرودهای قصه زندگی تهران را روایت می کند.
مستندی است بر پایه ی زندگی فاطمه معتمدآریا و پرداختن به ارتباط کودکی او و شهر تهران بود. از عضویت او در کتابخانه های کودک از کانون پرورش فکری کوذ دکان و نوجوانان تا شروع به کار در تیاتر کانون و اراده برای بازیگر شدن.
* در این فیلم به کارنامه هنری و سینمایی معتمد آریا پرداخته نمی شود، بلکه بیش تر به زیست هنری او در فضای تهران پیوسته در حال دگرگونی، پرداخته می شود.
در این مستند گویی قصه ی شهر تهران در بستری داستان پردازانه روایت می شود.
فیلم هایی از این نوع مستندها ، برای مثال مستند «چنارستان» یا «تهرانِ سیمین» علاوه بر دادن اطلاعات از پیشینه ی این شهر، به گونه یی برخی از بایدها و نبایدها را هم به طور مستقیم یا غیر مستقیم، آموزش هم می دهد.
در ملک تاریخی «ایوان ربط» حفظ بافت تاریخی و درختهای کهن آن کار ارزنده یی ست. انگار که با این کار از تخریب بافت های کهن شهر تهران جلوگیری می شود. به نوعی گویی تلاش کرده اند تا تاریخ و خاطره های گذشته ی یک ملت حفظ شود.
طی سه چهار دهه ی گذشته یعنی بعد از انقلاب گویی تخریب و ویرانه سازی تهران و خاطه هایش شتاب بیش تری گرفته است!
در این ویرانه سازی ها هم مسئولان بی مسئولیت بوده اند و هم مردم و شهروندان که در حفاظت از میراث فرهنگی تاریخی شهرشان سستی کرده اند!
* این فیلم مستند در کنار تصاویر تازه و اصلی خود که پیکره ی اصلی فیلم را می سازد از بسیاری عکس ها و فیلم های قدیمی سیاه و سفید و رنگی نیز استفاده شده است تا در ترکیب نهایی خود تنها به یک اثر گفت و گو محور- با تکیه بر حضور فاطمه معتمدآریا- تبدیل نشود.
فیلم در تدوین خود ضرباهنگ مناسبی پیدا کرده و هر تصور و هرنمای آن به تنهایی نیز یک گوشه از جذابیت های پنهان تهران را در گذر تاریخ به ما نشان می دهد.
در فیلم به نقش و جایگاه والای فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در اواخر دهه ی ۴۰ و اوایل دهه ی ۵۰ با نوعی حسرت و دریغ و درد از بی توجهی به این نهاد فرهنگی هنری جریان ساز در بعد از انقلاب یاد می شود. برای من که بهترین سال های جوانی ام را در آغاز ورود به کار – بعد از دانشگاه و اهمکاری درجریان تولید یکی دو مجموعه ی وزین تلویزیونی – در بخش مدیریت کتابخانه های کودک کار می کردم، یادآوری خطره های پریده رنک بیش از ۴۵ تا ۵۰ سال پیش، بسیار حسرت آلود بوده است.
در بیش تر فیلم های مستند یک ایده و فکر اولیه – بدون طرحی منسجم و بدون فیلمنامه ی دقیق- پرورش می یابد و در جریان کار متناسب با تغییراتی، پخته و منسجم می شود. به ویژه تدوین در ارتقای کیفی چنین آثاری نقش ویژه یی دارد.
این فیلم، مستندی که ساخته شده، ترکیبی از تهران و سیمین است.
استفاده از اشعار آقای سپانلو بهعنوان یک عامل مهم کمک کننده در تدوین فیلم و پیوند دهنده ی بخش های مختلف اثر، بسیار به جا و مناسب بوده است.
* نکته ی تلخ و تکان دهنده ی فیلم، یادآوری ویران شده ها و نیز در حال ویران شدن برخی آثار است.
خانم معتمدآریا در کانون رشد کرده بود و حالا بعد از سال ها کانون را هم به موازات بخشهای تاریخی و فرهنگی گذشته ی تهران، از بین رفته می بیند!