تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۱/۱۳ - ۰۸:۲۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 129833

سینماسینما، فریبا اشوئی

زهره مشیری زنی تنها است که گرفتار مشکلات زندگی شده است. همه چیز برعلیه اوست و او یک تنه با تمام تهدیدهای دنیای اطرافش می جنگد. این نمای بیرونی درام دشمنان است. اماپی رنگ اصلی داستان دشمنان به چالش عشق، محبت و احترام درون خانواده و در تعقیبش جامعه پرداخته و از اثرات فاجعه بار این اتفاق سخن گفته است. دشمنان عنوانی است دوسویه برای انسان های منزوی و تنهایی که در دو جبهه خودی وغیر خودی با دشمنانِ زاده توهمات خویش درگیرمی شوند. انزوا، اعتیاد، مهاجرت، خیانت، تهمت، نادیده گرفتن حریم شخصی افراد و… از جمله پی رنگ های فرعی روایت زندگی زهرهِ دشمنان است.
اما کاراکتر زهره که روایت حول محور زندگی او می چرخد جایی میان تیپ و شخصیت رها شده است. نه بطور کامل تیپ است (چون نمونه آشنا و ملموسی در اجتماع ندارد) و نه بطورکامل شخصیت. داستان زندگی او داستان زندگی یک کیس روانی مازوخیسم است که نگارنده فیلمنامه تنها به ارائه نشانه هایی از این بیماری بسنده کرده است. از عوامل ایجاد بیماری و چرایی رابطه معیوب زهره با خانواده و همسایگان و بالعکس، سخنی مطرح نیست. پسر معتاد، شوهر فراری مادر غرغرو و بالاخره دختر بدنام از کجای قصه زندگی زهره به این حال درآمده اند.(بعید است که همه بواسطه گربه بازی زهره باشد!) همین ماندن در سطح نویسنده است که دست کارگردان را در نزدیک شدن به لایه های پنهان شخصیت زهره و بررسی علل و عوامل طرد او بسته است. زهره ِ دشمنان در واقع از خلاء کمبود یا نبود محبت، دچار یک مازوخیسم فیزیولوژیک (خود آزاری) است. حالت هایی در او سبب شده تا اساسا از احساس درد و رنج، لذت ببرد و بدن خود را با اشتیاق در معرض زجر و درد و عذاب قرار دهد. برای او، درد مفهوم خود را از دست داده و حتی در مواردی این زجر برایش لذت بخش و شعف انگیز نیز می شود. درام دشمنان از دو پرده کلی شکل گرفته است. پرده اول هجوم دشمنان به حریم شخصی زهره و خانواده و پرده دوم فرو افتادن پرده ها و هجوم زهره به دشمنان ذهنی.
فواصل این دو پرده از موتیف‌های اتصالی درقالب کپشن (نوشته هایی که برای انتقال مفهوم به کمک تصویر می آیند) استفاده شده است تا جریان سقوط کاراکتر برای مخاطب ملموس تر شود. ترفندی که متاسفانه نتوانسته چندان هم موثر واقع شود.
فیلم در نگاهی کلی، تلخ و سیاه نما است و از نمایش این همه سیاهی و تلخی هم پیام خاصی جز یاس و ناامیدی نصیب مخاطب نمی شود.
علی درخشنده دراولین تجربه فیلم بلندش بسراغ مضمونی روانشناسانه رفته که خواسته یا ناخواسته متصل به جریانات مهم سیاسی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، مردم شناسی، جامعه شناسی و…است. عدم شناخت درست از مقولات یاد شده سبب شده تا سوژه و محتوا به خوبی ورز پبدا نکنند و رشته اتصال سوژه با عناصری که هویت فعلی او را ساخته اند بدرستی برقرار نشود. این خامی و ناپختگی در میزانسن و انتخاب نماهای فیلم هم مشهود است. حتی دوربین هم در این هنگامه درد، طراحی حرکت و نقطه نگاه ناشیانه ای را تجربه می کند و در طول فیلم و بخصوص لحظات حساس و مهم حسی هم، جرات نزدیکی به سوژه (اصلی وفرعی) و حس وحال آشفته اش را ندارد و فیلمساز پیوسته جهان سوژه ها را در قاب‌های باز تعقیب می کند. دشمنان اگر در تحلیل و شناخت درست مفاهیم محتوا را وزین می نمود شاید ساختار قابل قبول تری هم می یافت. اما دشمن اصلی دشمنان سبک شمردن مفاهیم است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها