سینماسینما، مهرزاد دانش
۱- طبق فهرست اعلامی دبیرخانه جشنواره فیلم فجر امسال، فیلم کاناپه (کیانوش عیاری) در بخش مسابقه نیست. اگر صرفا همین گزاره «نبودن در بخش مسابقه» مطرح بود، جای هیچ چون و چرایی در بین نبود. اعضای محترم هیات انتخاب به هر دلیل کیفیت آن را مناسب حضور در بخش مسابقه ندانستهاند. اما ظاهرا موضوع فراتر از این است و طبق گفتهها و شنیدهها، موضوع اصلی عدم راهیابی این فیلم به بخش مسابقه (و اصلا کل جشنواره)، به استفاده بازیگران فیلم از کلاه گیس معطوف است و این نشان میدهد که دیگر ماجرا ربطی به هیات انتخاب ندارد و فراتر از آن، تصمیم به خروج فیلم از دایره جشنواره گرفته شده است. طبق اظهارات اخیر دبیر محترم جشنواره، کاناپه عیاری قطعا باید از سوی مراجع بالاتر مورد بررسی قرار گیرد. خب چرا؟ به خاطر کلاه گیس؟
۲- احتمالا منظور آقای حیدری از این ارجاع به مراجع بالاتر، تشخیص مناسبات فقهی استفاده از کلاه گیس است. در استفتاهای عادی که بدون در نظر گرفتن کاربرد در فیلمهای سینمایی از مراجع انجام شده است، عموم ایشان فتوا بر حرمت استفاده از آن نزد نامحرمان به قصد تلذذ دادهاند. تبعیت از این موضوع قاعدتا برای مقلدان مراجع به لحاظ شرعی واجب است. ولی در خصوص بحث سینما (به عنوان یکی از موضوعات مستحدثه) هم همین روال جاری است؟ اتفاقا پیش از این از برخی آقایان مراجع درباره کاربرد سینمایی این موضوع هم استفتا به عمل آمده بود که اغلب قریب به اتفاقشان، استفاده سینمایی آن را در صورتی که مناسبات غیراخلاقی در میان نباشد، با درنظر گرفتن شرایطی و یا حتی بعضا (آیت الله سیستانی) به صورت مطلق، بلااشکال دانستهاند. (مراجعه کنید به سایت تبیان، احکام و استفتائات) خب این را که میشد با یک جستوجوی ساده هم دریافت؛ مخصوصا که مدیر محترم سازمان سینمایی، خود از دانش آموختگان دانشگاه امام صادق هستند و قطعا به این زمینهها اشراف دارند. دیگر ارجاع دادن موضوع به مقامات بالاتر چه ضرورتی دارد؟
۳- از بحث استفتاها فاصله بگیریم و به سوابق این موضوع بنگریم. پیش از این استفاده از کلاه گیس در برخی فیلمها و سریالها جاری بود و هنوز هم در پخش دوبارهشان از تلویزیون این نماها با کمال آسودگی و اطمینان نمایش داده میشود. بارزترین مثال آن، سریال یوسف پیامبر ساخته مرحوم فرج الله سلحشور است که تقریبا همه بانوان بازیگر آن، کلاه گیس داشتهاند. چگونه است که این موضوع برای آقای سلحشور بلاایراد بوده است و حالا برای عیاری ایراد به حساب میآید؟ آن خدابیامرز خودی بود و این عزیز ناخودی؟ او شهروند درجه یک بود و این یک، از نوع دوم؟ اگر کلاه گیس حرام است، حرام است؛ و اگر نه، که نه. دیگر با تغییر نام کارگردان قرار نیست حلال حرام شود و برعکس.
۴- سینما، جهان بازآفرینیها است. طبق قرارداد نانوشته بین سینماگر و مخاطب، هر آنچه در یک فیلم سینمایی داستانی جاری است، صرفا بازنمایی واقعیت است و نه خود واقعیت و این را همه عاشقان سینما هم میدانند. اگر در فیلمی قتلی رخ دهد، به این معنا نیست که واقعا قتل رخ داده و بازیگر چاقو به دست، قاتل است! اگر بازیگری ۲۵ ساله را با چهره پردازی به پیرمردی ۷۰ ساله بدل کنند، مخاطب می داند این یک قرارداد است و واقعا آن جوان، سالخورده نیست. اگر در فیلمی آقا و خانمی نقش شوهر و زن را ایفا میکنند، تماشاگر هم میداند واقعا با هم نسبت زوجیت ندارند. به همین نسبت، کلاه گیس بر سر بازیگر، طبق همان قرارداد نانوشته، بر همگان آشکار است که موی خود بازیگر نیست و برای بازنمایی واقعیت به کار گرفته شده است. حکمی (حقوقی یا فقهی) که بر فضای واقعی جاری است، با حکمی که بر فضای بازنمایی آن وارد است، قاعدتا و منطقا و ماهیتا متفاوت باید باشد. همان طور که اگر بازیگری در صحنه در حال نوشیدن شربت آلبالو باشد و در بازنمایی سینمایی، به قصد نمایش نوشیدنی دیگری در چارچوب درام کاربرد داشته باشد، کسی آن بازیگر را به حکم شرب خمر حد نخواهد زد، اینجا هم بین عالم واقع و عالم نمایش تفاوت وجود دارد و احکامش هم لاجرم متفاوت خواهد بود.
۵- کیانوش عیاری، از اصیلترین و درخشانترین گنجینههای سینمایی ما است. بیمهری و بلکه بیحرمتی به او بابت آنچه بر خانه پدریاش رفت، اقتضا میکرد دست به جبران مافات بزنیم؛ نه آنکه آن فضا را برای فیلم بعدیاش هم تداوم بخشیم. دههها باید بگذرد تا شاید کسی مثل عیاری در سینمای کشوری ظهور کند. از افراد و جریانها و نشریات و سایتهایی که هنری جز فحاشی سیاسی و انگ زنی ایدئولوژیک به این و آن ندارند، نهراسیم؛ اینان اصولا معیشتشان از این راه میگذرد؛ عیاری و فیلمش نباشند؛ به کسان و فیلمهای دیگر انگ خواهند زد. به جای این هراس، حضور عیاری را در سینمای کشورمان غنیمت بدانیم. او تکرارناشدنی است.
منبع: خبرآنلاین