سینماسینما، فریبا اشوئی
رمانتیسیسم آن گونه که می شناسیم و از آن سراغ داریم، سبکی است احساسی که در تقابل با خِرَد محوری خلق شد. نوعی عیان سازی خویشتن انسان توام با گرایشاتی به سوی خیال و رؤیا.
رمانتیسم عماد و طوبا اما برخلاف عنوان پرطَمطَراقش، ربطی به این سبک و جریان لطیف و لایه های روانشناختی ظریف زیرین آن ندارد. فیلم علیرغم تلاش کارگردان برای حفظ ویترین در قالب سبک (نور، رنگ، طراحی صحنه و لباس و..)، در محتوا چنگی به دل نمی زند. چرا؟! شاید چون قصه اش تکراری است. کنش و هیجانی ندارد. ایرانیزه شدن داستان دوباتن، از اساس ارزش محتوایی آن را مخدوش ساخته است. رابطه طوبا و عماد هم همانند تمام روابط مرسوم زن و مرد، از همان جنس و عیار است و چیزی فراتر در آن وجود ندارد که آن را متفاوت و قابل توجه سازد. مرور فصل های زندگی این زوج هم، همه چیزش به روال است. ابتدا، میانه و جاده رو به پایانش. فیلم تنها با لحنی سرد و کم نمک راوی یک، یکی بود و یکی نبود قابل حدس است. هیچ رویداد یا نقطه عطف چالش برانگیزی در این درام کم جان تعبیه نشده تا مخاطب با آن همراه و همسو شود. داستان اقتباسی(سیر عشق-آلن دوباتن) که صباغ زاده در مقام نویسنده و کارگردان فیلم از آن الهام گرفته است از اساس داستانی با رویکرد روانشناسانه، سرشار از هیجان است و البته دگردیسی در عشق دارد و فیلم صباغ زاده شاید تنها دستاوردش از این داستان، موضوع آن بوده باشد که بایک زوج ایرانیزه شده، پی رنگ اصلی را طراحی می کند و بعد تلاش نافرجامی هم برای همانند سازی مضمون آن می کند که این تلاش هم علیرغم پرداخت به حواشی و ساز و برگ (تروکاژ و طراحی انیمیشن) باز هم مقبول نمی افتد و فیلم تا انتها بدون هیچ نقطه اوج و درخششی، در اندازه یک تله فیلم مفرح و خوش آب و رنگ با پیام های ارزشی- اخلاقی گُل درشت، باقی می ماند.