سینماسینما، محسن جعفری راد
بعد از دیدن فیلم روسی شوکه شدم! نه از نقاط قوت فیلم ،که از عدم پذیرش چنین فیلمی در جشنواره فجر سال گذشته که باید حتما شفاف سازی شود؛ فیلمی که در تمامی اجزا، نمره خوب و خیلی خوب می گیرد، چطور و چرا در حقش، چنین اجحاف بزرگی رخ می دهد؟!
اما به خود فیلم بپردازیم. روسی به ماجرای تعرض و تجاوز می پردازد، اما کاملا با موضع و رویکردی غیر مستقیم. کارگردان برای اجرای این موضع، استادانه عمل کرده. از انتخاب و کاربرد دراماتیک لوکیشن های بکر و کمتر دیده شده که به طور مستقل هم کنجکاوی برانگیز و جذابند تا فرم بصری که هر کدام از پلان ها، یک عکس زیبایی شناختی در خدمت خشونت و اختناق مد نظر داستان است و نورپردازی های معجز که برخی شاید برای اولین بار در سینمای ایران اجرا شده است. طبعا باید فیلم را ببینید تا به این خاصیت کم نظیر فیلم در صحنه مد نظر برسید.
مردی از زندان فرار می کند و می خواهد انتقام بگیرد و … اما شیوه روایت متفاوت این خط داستانی، آن را به بهترین فیلم کارنامه امیر حسین ثقفی تبدیل می کند.
در تک تک پلان های فیلم، انبوهی از آهن آلات زنگ زده، زمین گل آلود، دیوارهای رنگ و رو رفته و تیره و پوسیده و شخصیت هایی با رنگ مو و ریش قهوه ای و زرد می بینیم که به طور سمبلیک اشاره دارند به فردی روسی که سرنخ همه ماجراها انگار نزد اوست.
از برگ برنده های فیلم می توان به دیالوگ نویسی اشاره کرد. دیالوگ ها به تدریج و به طور قطره چکانی، داستان فیلم را تشریح می کنند. مثلا جایی از فیلم، مردی به دختری کر و لال، داستانی درباره بی عدالتی یک حاکم و قاضی می گوید و اینکه یک نفر با زدن سنگ به سرش از او انتقام گرفت « اما تو (دخترک) جیبت را آنقدر از سنگریزه پر نکن که نتوانی بپری». از این دست دیالوگ ها بسیار زیاد است که به طور تمثیل وار، جهان معنایی مستقل فیلم را می سازد.
جهانی که آدمها در حاشیه شهر، تکیده، رنجور، ستم دیده، بی کس، خشمگین، بیکار و عصبی هستند و ثقفی با حرکات دوربینش و ترکیب بندی های خاصش با زبان سینما و با یک دینامیک قوی، این ویژگی ها را منتقل می کند. در واقع روسی از معدود فیلم های چند سال اخیر است که از دیدن آن روی پرده و تماشای قاب بندی های مهندسی شده اش و باند صوت غنی اش – به خصوص صدای باران و صدای کوبیدن در که مدام تکرار می شود- می توان لذت برد و ثابت می کند که می توان با امکانات موجود در سینمای ایران نیز یک فیلم تماشایی ساخت.
امتیاز مثبت دیگر، بازیگران فیلم هستند که اغلب در کارهای قبلی ثقفی حضور داشتند، اما به شکلی نوآورانه، نحوه کارشان در این فیلم ربطی به همکاری های قبلی ندارد. از امیر آقایی که فوق العاده ظاهر شده، تا طناز طباطبایی که کارنامه اش حتما به قبل و بعد از بازی اش در این فیلم تبدیل خواهد شد. غیر از مقایسه کارش در فیلم روسی با کارهای قبلی برای عیارسنجی بازی اش، باید توجه داشت که او در این فیلم اغلب با چهره و به خصوص چشمان و صدایش قرار است شخصیت سرکوب شده و افسارگسیخته را منتقل کند و طباطبایی به خوبی از عهده این انتقال با میمیک صورتش و فن بیان قوی اش برآمده است.
کارگردان در فضاسازی، لحظاتی نبوغ آمیز خلق کرده. مثلا سکانس انتقام گیری (به خاطر لو نرفتن داستان به جزئیاتش نمی پردازیم) اولین جایی است که دوربین از شکل ثابت و ایستایش تبدیل به دوربین روی دست می شود و کاملا با خشونت تراژدی حاکم بر صحنه، در تناسب است. یا صحنه تعریف داستانی که اشاره شد به دخترک، در ارتفاعی بسیار بلند که دوربین از پایین، آدمها را لبه پرتگاه قرار می دهد و بعد همین صحنه تکرار می شود و با داستان تعریف شده و کل فیلم، همخوانی پیدا می کند. یا پلانی که کاراکتر طباطبایی با امیر آقایی درگیری فیزیکی پیدا می کند و فروپاشیدگی درونی و اضمحلال هر دو شخصیت به شکل کاریزماتیکی قابل تشخیص است.
فیلم ادای دینی هم به فیلم کندو ساخته فریدون گله کرده است. جایی که کاراکتر صابر ابر، مست و بی اختیار تمام وسایل مغازه فکستنی خود را ویران می کند اما یک صندلی زوار در رفته را با خود حمل می کند و انگار تکه ای از بدنش شده! دقیقا مثل نماهای پایانی فیلم کندو که پرسونای ابی با بازی فوق العاده بهروز وثوقی، بعد از اینکه غرق خون شده، یک صندلی را با خود حمل می کند و انگار به تنش چسبیده است!
با توجه به امتیازات مثبتی که اشاره شد، تماشای فیلم روسی به خصوص برای کسانی که شیفته قاب بندی های زیبایی شناختی و روایتی مدرن هستند، قابل توصیه است و جالب اینکه مخاطب عام هم به راحتی می تواند با فیلم ارتباط برقرار کند. در واقع اگر تبلیغات مناسبی در راستای دعوت تماشاگرانش شود، فیلم حتما به فروشی شایسته خودش خواهد رسید. پس این فیلم را حتما ببینید چون تجربه ثابت کرده با بی عدالتی ها در اکران، چنین فیلم هایی، مهجور واقع می شوند، در حالیکه رسانه ها و دوستان همکار و منتقد نگارنده، وظیفه اصلی شان، پرداختن به چنین فیلم هایی است، نه فیلم هایی مثل هزارپا و مارموز و … که هیچ سر و ته و عمقی ندارند و به هر قیمت و شکلی می خواهند بفروشند و شبیه پیمانکاران بساز/بنداز شده اند! و سلیقه و آگاهی مخاطب را در نازل ترین شکل در نظر گرفته اند، در حالیکه فیلمی مثل روسی در ارتقای سطح شعور و زیبایی شناسی مخاطب، بسیار هوشمندانه عمل کرده است.
نکته آخر اینکه فیلم با پایانش، انگار دریچه ها و درها و پنجره ها را در ذهن بیننده باز می کند و در واقع با تمام شدنش، در ذهن تماشاگر، تازه شروع می شود که خصوصیت فیلم های خیلی خوب است. اینکه بستر لازم برای تاویل پذیری و امکان خوانش های متنوع فراهم شود. اینکه این آدمها و مردابی که در آن دست و پا می زنند، «علت» هستند یا « معلول؟ » اصلا وظیفه یک فیلم ساز در سینمای اجتماعی، مگر طرح پرسش هستی شناختی و جامعه شناختی نیست؟ و این پرسش، شاید مهمترین پرسش فلسفی فیلم باشد. آدم هایی شبیه به هم و رانده شده از جامعه با خلق و خوی وحشی و غیر قابل پیش بینی که با درک درست نویسنده و کارگردان از روح زمانه اش، به یک سند تصویری زنده بدل شده اند.
در این مجال اندک، نمی شود بیش از این به تحلیل فیلم پرداخت، پس بعد از اینکه فیلم را دیدید، منتظر نقد تحلیلی و مفصلم در نشریات تخصصی باشید. نقدی که از همین حالا، عنوانش را انتخاب کرده ام:
چقدر در احتمال تو ماندن، خوب است!