سینماسینما، نغمه خدابخش
فیلم «علفزار» روایتی از یک داستان واقعیست، روایتی ملتهب و تلخ. یک خطی این روایت نیز آزاردهنده است چه رسد به زمانی که تصاویرش بر پرده سینما نقش ببندد.
علفزار حکایت علفهای هرزه ای است که در هر مکانی میتوانند رشد کنند و ریشه دیگر گیاهان را بسوزانند، از ضعیف ترینشان گرفته تا صاحبان قدرتشان. ضعیفان به جسم تجاوز و تعرض میکنند که نتیجه اش تجاوز به روح و روان است و قدرتمندان تیشه بر ریشه انسانیت میزنند و نتیجه اش سرخوردگی و حقارت و فرو خوردن بغضهاست.
کاظم دانشی در اولین ساخته بلند سینمایی خود با انتخاب سوژه ای جنایی و پر تنش احساسات مخاطب را نشانه گرفته است و با چیدمانی درست و ساختاری قابل قبول اثری تاثیرگذار و کنجکاوی برانگیز را به تصویر کشیده است.
فیلم با سکانس غافلگیرکننده ای شروع میشود و شوک اولیه را به مخاطب میدهد و با پیش رفت روایت، داستان به سمت و سویی دیگر میرود. نکته مهم و مشترک آغاز و پایان علفزار قربانی شدن کودکان در غفلتها و ندانم کاریهای بزرگترهاست. کودکی بر اثر اشتباهی کوچک جسم و جانش از بین میرود و کودکی دیگر به خاطر اشتباهی غیر قابل جبران، روح و روانش نابود میشود. از نکات قابل توجه فیلم پر بازیگر بودن آن است مجموع بازیگرها درخشان ظاهر شده اند و نقش آفرینی درست و بجا و همچنین شخصیت پردازی قابل قبولی دارند از سویی دیگر طراحی گریمِ چهره پرداز جوان «مونا جعفری» باورپذیری کاراکترها و همراهی بیننده را باعث شده است. در بخش بازیگری، از درخشش بازی صدف اسپهبدی بازیگر نوظهور نمیتوان چشم پوشی کرد.
«شادروان» اما برگرفته از یک اتفاق مشخص نیست. قصه فیلم حکایتی است ملموس از نابرابریها، فقر و نداری، حسرت، حفظ آبرو، سرخ نگه داشتن صورت با سیلی. شادروان جنازه پدری است که از سر فقر روی زمین مانده، آبروی مادری است که بخاطر خالی بودن یخچال ریخته شده، حسرت عشقی است که به خاطر آینده ای مبهم بر دل جوانی مانده است. شادروان یک تلخی بشدت واقعی است که نمیتوان آنرا نادیده گرفت.
حسین نمازی در فیلم خود همه این تلخیها را با چاشنیای شیرین به تصویر کشیده است، طنز تلخ فیلم همزمان که لبخند به چهره تماشاگر می آورد غمی سنگین را در دل او تلنبار میکند.
همه چیز در شادروان واقعی است، خنده ها واقعی است و از ته دل، گریه ها واقعی است و از سوز دل، زندگی واقعی است با فراز و نشیبهایش و تلخی واقعی است و دردناک.