سینماسینما، حمید عبدالحسینی*
مهرجویی سالهای گذشته و در پاسخ به سوالی که چرا سبک و مدل فیلمسازیاش در دوران متاخر دستخوش تغییر شده و دیگر خلاقیت پیشین را ندارد گفته بود: خلاقیت امروز من اینگونه است و این سبک را مناسب این زمان میدانم. (نقل به مضمون)
در مواجهه با مهرجویی و فیلمهای این سالیانش دو راه در پیش است یا اینکه آثار متاخر را با فیلمهای گذشتهاش قیاس کنیم که در این صورت با نتیجهای به کل متفاوت روبهرو خواهیم شد و یا اینکه در مسیری دیگر، فیلمهای مهرجویی را صرف نظر از سابقه و کارنامهی گذشتهاش صرفا بر مبنای یک فیلم و با خود آن آثار بسنجیم. به نظر میرسد در پیش گرفتن نقطه نظر دوم در مواجهه با آثار این سالهای استاد منطقیتر باشد و اساسا خود مهرجویی نیز این فیلمها را با همین رویکرد و در فضایی متفاوت از کارنامهی پنجاه سالهاش میسازد. لامینور میکوشد تا دغدغه داشته باشد؛ دغدغهی فرهنگ، هنر و علاقهمندی جوانان به این مسیر. در تلاش است تا با کنار هم قرار دادن دو تفکر از دو نسل، یکی در جایگاه پدر و دیگری به عنوان پسر به دو نگرش کاملا متضاد در رویارویی با مسائل تربیتی و پرورشی رنگ و بویی جذاب ببخشد و این موقعیت را با خرده پیرنگهایی به پیکرهی واحد تبدیل کند. لامینور سعی میکند تا به علائق موسیقایی دختری جوان در چنین خانوادهای بپردازد و این محدودیتها را نه فقط در چهارچوبهای اخلاقی-خانوادگی، بلکه در سطح جامعه و نگرشهای حاکمیتی نیز مورد نقد قرار دهد. داشتن تمام این دغدغهها قابل احترام است و میتواند به برگهای برندهای در اختیار فیلمساز بدل شود که موجبات ساخت فیلمی جذاب و موثر را فراهم کند اما چرا لامینور در نهایت اینگونه نیست؟!
مهرجویی از همان فیلمنامه و در شخصیتپردازی و دیالوگنویسی رویکردی برملا و بیرونی را برمیگزیند و تمام متریال و عناصر پردازش کاراکترها اعم از سبقه، رفتار، علائق و انگیزهها را در قالب کلام و گفتگو و نه در موقعیت و داستان قرار میدهد. نگاهی که مهرجویی به نادی (پردیس احمدیه) به عنوان یک دختر جوان دارد بیشتر شبیه نگاه یک پدربزرگ است تا دخترکی در این سن و سال. پدرش نیز که قرار است به واسطهی اتفاق ناگوار زندگی برادرش به یک سد و مخالف در برابر دخترش تبدیل شود با انتخاب سیامک انصاری و سبک بازیاش، تحکمش ملموس و پذیرفتنی نیست.
رابطهی پدربزرگ و نادی به واسطه حضور علی نصیریان و شخصیت کاریزماتیک خود او و نیز تلاش و انرژی پردیس احمدیه تا اندازهای باورپذیر و پذیرفتنیتر از سایر آدمهای فیلم از آب درآمده که بیشتر مرهون انتخاب بازیگران این کاراکترهاست تا پیشفرضهای فیلمنامه و …
درنهایتِ همهی این پراکندگیها و ضعفها و تناقضات، حکایت پایانبندی لامینور کاملا مجزاست و راهی متفاوت را برمیگزیند؛ در کنار پایان واقعگرای تلخ فیلم با پایان نمادین شیرینی روبهرو هستیم که به شدت فکر شده و دقیق هر دو وجه عینی و ذهنی کاراکتر را به خوبی بازگو میکند. پایانی که در ذات خود با تلخی همراه است؛ تلخکامی نهفته در واقعیت که با شیرینی رویای ذهنی ممزوج میشود و طعمی اسرارگونه را پدید میآورد. پایانی پارادوکسیکال و ویژه که در جایی بلندتر از کلیت فیلم قرار میگیرد و ردی از مهرجویی را دستکم در انتهای فیلم بر جای میگذارد.
*نویسنده و کارگردان