سینماسینما، محمدعلی سجادی
دیروز زاد روز دوست نازنینم محمد متوسلانی بود. نمیدانستم. فیلمساز و بازیساز باسابقه سینمای ایران. کسی که بیش از شش دهه در سینمای ایران حاضر بود و هست . آن هم بی صدا و بی هیاهو. در تنهی سینما کار کرد و ساخت و بازی کرد. از کمدی تا درام و سینماروهای ایرانی را سرگرم کرد.
نخستین بار با فیلم «سازش» (۱۳۵۵) که همان سال ها بر پرده دیدم و همینطور «ذبیح»(۱۳۵۶) آشنا شدم. فیلم های درخوری که هنوز بر شبکههای ماهوارهای میبینند . مجموعه «غارتگران» را برای تلویزیون آن سالها ساخت که تصاویر گمی از آن در خیالخانهام دارم. پس از خانهنشینی بسیاری پس از ۵۷ «کفشهای میرزا نوروز»(۱۳۶۴) را ساخت، البته نه به آسانی بل دشوار. این روند را ادامه داد. فیلم ساخت و تن نداد به تن آسایی و در گوشهای نشستن و نق زدن و فرسودن و یادش به خیر و در دام ناچار غم غربت.
او ادبیات انگلیسی خوانده. سردبیر مجله سینمایی در دهه چهل بوده. همسرش زنده نام میهن بهرامی نویسنده و نقاش بود. به شهادت آثار و زیستش، با سواد و کاربلد بود و هست و دانا. اما پزش را نداد. حاشیه ندوخت و همین طور بیصدا کار کرد و زیست. فیلمهای سه نفرهشان، سپهرنیا، گرشا و متوسلانی در حافظهی جمعی ما و تاریخ سینمای ایران مانده.
زمانی خواست رمان «سووشون» دانشور را بسازد که علیرغم کوشش نشد و نتوانست. همینطور در آرزوی ساختن «هفت پیکر» نظامی بود به گفت خویش.
مسیر پر فراز و نشیب فیلمسازی اش نشان از حرفه ای گریش دارد. همخوانی با شرایط و جا نماندن از روز و حال و نماندن در گذشته.
برای من متوسلانی کسی است که نرم و پیوسته زیسته و همیشه چون آبی روان که دریافت زندگی باید کرد و کوشش داشت اما نه از سر آز یا باورداشت بازی ثنوی و گرفتار هیچ شدن. نود سال بودن و سرودن، چه آثارش را دوست داشته باشیم یا نه، گویای یک بودن درخور است. در سازش با قوانین حیات، ساز و نوا داشتن و جست و جوگر بودن. کوشش برای بودن و بهینه بودن و ساختن. متوسلانی را همیشه دوست داشتم و دارم و خواهم داشت که خود بود و خوب بود و هست و آموختنی. مردی که فروتنانه زیسته. بی منت بر سر روزگار کار کرده حتم با دریغا درد بسیار کارهای نکرده و نشده. زادروزش خجسته.