تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۹/۰۹ - ۰۲:۴۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 145937

سینماسینما، امین نصیری

در سکانسی از فیلم «آگراندیسمان» (۱۹۶۶) شاهکار میکل آنجلو آنتونیونی، توماس به یک کنسرت زیرزمینی که موسیقی راک اجرا می‌شود، می‌رود. جایی که گروه the yardbirds در حال نوازندگی هستند. توماس هم به جمعیت ملحق می‌شود. در ابتدای ورود توماس، آنتونیونی با میزانسن شلوغ و پرازدحامی که خلق می‌کند و چهره‌های بی‌حس، سنگی و خاموشی که در صحنه حضور دارند یک نوع ورود و آمیختن ناآگاهانه به تجمع را تصویر می‌کند. گاهی انگار توماس در میان جمعیت گم می‌شود و به سختی قابل رویت است. انگار حقیقت به آنی تغییر می‌کند و سوژه‌ی اصلی لحظه‌ای از نظرها ناپدید و سپس پدیدار می‌شود. دوربین آنتونیونی معادلات را بهم می‌زند و به طرز نامتعارفی به جای اینکه فضا بدهد و سپس سریعا شخصیت را در نمای‌های کلوز‌آپ و یا کلوزشات دنبال کند تا بتواند نسبت شخصیت و محیط را بسازد، به نظر می‌رسد شخصیت را در کادر رها و تاکیدش بر جمع است. آنتونیونی توماس را در لانگ‌شات به تصویر می‌کشد و این در حالی‌ست که به دلیل پرجمعیت بودن سالن کوچک کنسرت، توماس با دیگر انسان‌ها درهم آمیخته می‌شود. یکی از اعضای گروه به مشکل می‌خورد و از شدت عصبانیت گیتارش را می‌شکند و آن را به طرف جمعیت پرت می‌کند. همگی مانند یک حیوان، برای تصاحب گیتار به سمتش هجوم می‌برند. هیچگونه تفکر و تعقلی در کار نیست و صدای بی امان گیتار الکتریک این بی‌اخلاقی را تشدید می‌کند.‌ در بحبوحه‌ی یک نوع پوچی، بی‌معنایی، جاهلیت و حقارت هیاهویی به وجود می‌آید برای به دست آوردن یک تکه از گیتار. توماس همرنگ جماعت شده و در موقعیت این جمعِ نادان حل می‌شود. او با تقلا دسته گیتار را به چنگ می‌آورد و با سرعت پا به فرار می گذارد اما در خیابان با بی‌اعتنایی و بدون هیچگونه توجهی رهایش می‌کند. انگار فراموش می‌کند که چند ثانیه پیش مشغول چه کاری بوده. آنتونیونی بر هیاهوی بسیار برای هیچ و واقعیتی که همواره برای انسان در حال تعویض‌ است تاکید می‌کند. واقعیت، چیستی و چرایی‌های مختلفی که برای انسان حیران و درمانده مدرن، امری ناپدید شده و تغییر‌پذیر است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها