سینماسینما، آزاده کفاشی
موقع اکران «زندگی دوگانهی ورونیک» دختربچهای در فرانسه به کیشلوفسکی گفته بود تازه فهمیده چیزی به اسم روح وجود دارد و خب کیشلوفسکی حسابی سر ذوق آمده که تماشاگری احساسش از ارتباط ورونیک و ورونیکا اینقدر روشن بوده که توانسته به این شکل بیانش کند. خیلی وقتها در این دنیا چیزهایی هست که ناسنجیدنیاند و برای وزن دادن به آنها، مثلاً روح و روان یا هر چیز دیگری که آدم در پستوهای ذهنش پنهان میکند، ابزارهای معمول جهان بهکار نمیآیند. ممکن است ارتباط عادی بین آدمها، سؤال و جوابهای مرسوم و یا حتی گزارشهایی با جزئیاتی دقیق تصویری کلیشهای ونخنما از پدری که همهی عمر خواسته خودش را قهرمانی شکستناپذیر جا بزند، بهدست دهد. واقعاً راه دیگری نیست که آدم از حقیقت پشت عکسهای نوستالژیک بهجا مانده از کودکی با پدر قهرمانش سردرآورد؟
روزبه صاحبامانی (زمانی) به پراگ آمده که زندگینامهی پدرش را بنویسد؛ همانجور که ژورنالیستها مینویسند. در ذهن روزبه، پدر هنوز قهرمانی است که همه بهش افتخار میکنند. پدر باوری داشته مثل همهی کمونیستهایی که موقع جنگ سرد پناه میبردند به پراگ، باور به مبارزه تا پیروزی او را بعد از کودتای سال ۳۲ از خانوادهاش و از پسرش روزبه جدا کرده و به چکسلواکی کشانده، ولی قضیه به اینسادگیها نیست. در همان لحظهای که روزبه جلوِ آپارتمان سابق پدر میایستد و دوربینش را میگیرد رو به پنجرهای که رو به گذشته باز میشود، نگاه دیگری از آن بالا، از آن آپارتمان خالی خم میشود و میپایدش. نگاه برادری که آن روی دیگر پدر را دیده و شناخته و از آن پنجرهی رو به گذشته، موقع گذاشتن غذا برای جغد خیالیاش سقوط میکند و به کما میرود. از همان پنجرهای که روزی پدر آن سویش ایستاده، عکسی گرفته و برای روزبه فرستاده. همان پنجرهای که پلیس از روزبه میخواهد درست جای پدر پشت به پنجره و برج کلیسا بایستد تا در همانجا و هماننقطه دوباره تصویر پدر یا شاید بهتر باشد گفت خودش را احضار کنند. آیا روزبه بهتنهایی از پس این کار برمیآید؟
روزبه چه در دست دارد؟ عکسها و نامههایی که پدر از پراگ فرستاده؟ شعرهایی که پدر برای مادرش سروده؟ سؤال و جوابهایی که با مسئول کتابخانهی دانشگاه رد و بدل میکند؟ چقدر از گذشته را میتوان از لبهای آدمها شنید؟ از لوسی حواسپرت که روزهای هفته را هم قاتی میکند یا پروفسوری که خبر از ریشهی ایرانی همکارش ندارد؟ واقعیت این است که حتی صادقترین واسطهها هم به کار نمیآیند. هر آنچه به روزبه میگویند وجهی پنهان دارد. روزبه تا پا در آپارتمان سابق پدر میگذارد، میفهمد که برادری ناتنی دارد. انگار همان لحظه که دراز کشیده توی هتل و زل زده به سقف و در نمای بعدی با صدای قطار میرسیم به گوشهی دیوار اتاق بیمارستان که ولادیمیر روی تختش افتاده، روزبه ابزاری را که برای شناخت پدرش لازم دارد پیدا میکند. فقط کافی است با برادرش ولادیمیر به یک ضرباهنگ مشترک برسد.
ناباکوف رمانی دارد به اسم «زندگی واقعی سباستین نایت». یک جمله از آن رمان جدا از اینکه «نبودن» برداشتی آزاد از آن است و آنجا هم برادری همگام با ضرباهنگ برادر نابغهاش بهدنبال شناخت اوست، اینجا بهکار میآید: « هر روحی ممکن است از آنِ تو باشد اگر ناهمواریهایش را بیابی و دنبال کنی.» و روزبه ناخواسته در همین راه میافتد که به ضرباهنگی مشترک با برادرش برسد. از یک جایی به بعد، جستوجوی گذشتهی پدر تبدیل میشود به مطالعهی پیچوخم زندگی ولادیمیر؛ در بیمارستان درست بالای سرِ ولادیمیر، لحظهای انگار دنیا با صدای قطار تکان میخورد و دری دیگر و سطحی دیگر از واقعیت به روی روزبه باز میشود. دفترچهی طراحیهای ولادیمیر از پنجرهها، از جغد خیالی (هِدایی که ولادیمیر انتظارش را میکشیده)، از دجال و از همهی آنچه ذهن ولادیمیر درگیرشان بوده؛ زن سابقش (مونیکا)، ویرا، آپارتمانی که میخواسته ازش فرار کند؛ همان چیزهایی که با «نبودنش» به روزبه کمک کرده ازشان سردربیاورد؛ حتی مثل آن عکس آنا که وسط کتاب گزارشهای پلیس مخفی نیست…
«نبودنِ» ولادیمیر است که خودش را به حضور روزبه تحمیل میکند. از همان نمای اولی که روزبه با چمدانش میآید پای ساختمان، دوربین از بالا و از پنجرهی آپارتمان خالی ولادیمیر میبیندش. چندبار روزبه را به آپارتمانش فرامیخواند. جعبهی خرتوپرتهایش را تحویلش میدهد. روی میز دفتر کارش، نشسته بر آن صندلی خالیْ کتاب «پراگ از دوربین پلیس مخفی» را نشانش میدهد؛ کتابی با عکس آنا روی جلدش؛ زنی که سرنوشتش و آنچه به سرش آمده به پدر، به گذشتهاش، به تصویرش در ذهن برادرها، به بقیهی زنهای فیلم از همسر سابق ولادیمیر تا نوهی آنا، تا مادر روزبه، حتی دختر کافهچی (لنکا)، و حتی جغد خیالیای که نامش هِداست ربط پیدا میکند.
آنشبی که روزبه از دست لنکا سیگار میگیرد، دوربین یک لحظه از او جدا میشود و راه خودش را میرود، وزن نبودن ولادیمیر است که سنگینتر میشود. فردا صبح روزبه در آپارتمان سابق پدر، صدای برادر را میشنود که روی فیسبوک برایش پیام گذاشته. دعوتنامه خیلی پیشتر فرستاده شده بوده. تا اینجا انگار تمام لحظههای فیلم بهنوعی مثل همان عکسها و فیلمهای کودکی دو برادر در ایران و پراگ، بین روزبه و ولادیمیر تقسیم شده؛ بین بودن روزبه و جستوجویش و نبودن ولادیمیر و دعوتش به جستوجو. جوری که روزبه رفتهرفته با هر قدمی که در پراگ برمیدارد با ضرباهنگ روح ولادیمیر هماهنگتر میشود تا بالأخره لحظهای برسد که بشود گفت گذار (ترنزیشن) اتفاق افتاده. روزبه ریشهایش را میزند، میرود داخل آینه؛ دریچهای که مرگ از آن میرود و باز میگردد و بالأخره روح ولادیمیر را از آن خود میکند، مروارید مونیکا را پس میدهد و آپارتمان پدر را میبخشد به ویرا؛ به جبران زندگی نابودشدهی آنا و زنان دیگری که در زندگی خودش و پدر بودهاند و دست آخر هِدا به خانهاش بازمیگردد.
لحظهای که روزبه مینشیند روبهروی همسر سابق برادرش، فقط خودش باورش شده که دارد نقش ولادیمیر را بازی میکند یا به قولی نقاب ولادیمیر به صورتش چسبیده و یا او ولادیمیر است یا ولادیمیر روزبه، ولی آن شبی که ویرا به خانه بازمیگردد، در لحظهی مرگ ولادیمیر، گذار کامل اتفاق میافتد. جایی که روزبه همان راز رمان ناباکوف را کشف میکند؛ که روح نه حالتی ثابت، بلکه یک شیوهی بودن است: «که من میتوانستم ولادیمیر باشم، که من از این پنجره پایین افتادهام، که من منتظر هِدا بودم.»
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- فیلم ترنس مالیک به جشنواره کن نرسید/ لیلا حاتمی با مریم مجدلیه به ونیز میرود؟
- با بازی لیلا حاتمی و حامد بهداد؛ «پیر پسر» برگزیده روتردام شد
- «نبودنِ» علی مصفا در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- بیتا فرهی به خانه ابدی بدرقه شد
- «تجربه»ی آذر با گفتوگویی متفاوت با علی مصفا روی پیشخوانِ مطبوعات
- لیلا حاتمی در فیلم سینماگر سرشناس آمریکایی
- هممسیر، با عشق و حرمان/ نگاهی به فیلم «تصور»
- برای فیلمی ساخته علی مصفا؛ جایزه بهترین تدوین جشنواره اسکاتلندی به هایده صفی یاری رسید
- در سکوت اهل تاریخ/ نگاهی به سریال «شبکه مخفی زنان»
- سه فیلم سینمایی پروانه نمایش گرفتند
- رییس سازمان سینمایی به خانمها تبریک نگفت/ پیام تبریک خزاعی در پی موفقیت سینماگران در ونیز و مسکو
- اهدای یک جایزه ایتالیایی به لیلا حاتمی
- چرا داوری لیلا حاتمی در ونیز مهم است؟
- لیلا حاتمی داور جشنواره ونیز شد
- سهم سینماگران ایرانی در داوری جشنواره کن
پربازدیدترین ها
- جزئیاتی تازه از داستان فیلم محمد رسولاف/ زندگی یک قاضی دادگاه انقلاب تهران در «دانه انجیر مقدس»
- شهاب حسینی؛ تنوع در پذیرش نقش، تناقض و شتابزدگی در واکنشها/ یادداشت کیوان کثیریان
- جزئیاتی از فیلم «کارآموز» علی عباسی/ صعود ترامپ
- گفتوگوی اختصاصی سینماسینما با دبیر بخش ۱۵ روز سینماگران جشنواره کن/ ما کشف میکنیم
- آکتور ایرانی در شبکه آرته فرانسه
آخرین ها
- آغاز تولید فصل چهارم «زخم کاری»؛ پخش فصل سوم پس از پایان «قطب شمال»
- بازگشت مهران مدیری با یک سریال و شروعِ پیشتولید «پایتخت»
- تایید حکم ۸ سال حبس برای رسولاف
- فیلم کوتاه «یک روایت دقیق» در جشنواره ایتالیایی
- در برنامه خط فرضی مطرح شد؛ سیاست و جنسیت، دوایر ممنوعه اصلی در فیلمهای کمدی
- فراخوان چهاردهمین دورهی جوایز ایسفا منتشر شد
- جایزه نتپک به «گیج گاه» رسید
- حضور «باگ» در جایزه آکادمی دانشجویی اسکار
- صدداستان؛ برنامه تازه سوینا/ انتشار سه داستان کوتاه با صدای باران کوثری
- اعضای سومین دوره هیات مدیره صنف تماشاخانههای ایران مشخص شدند
- آکتور ایرانی در شبکه آرته فرانسه
- جنون شکسپیری در زمانه ما/ نگاهی به فیلم «شاهلیر»
- «کتاب مستطاب سینما» در نمایشگاه کتاب
- کیانوش عیاری: «۸۷متر» از شبکه یک روی آنتن میرود
- باغ کتاب میزبان جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی شد
- تقدیر ویژه جشنواره اوبرهاوزن از فیلم کوتاه ایرانی
- «عامه پسند» اکران آنلاین میشود
- «عمو ماهیگیر» روی صحنه عمارت نوفللوشاتو
- حضور همراه اول در نمایشگاه بینالمللی اینوتکس ۲۰۲۴
- شکایت آموزش و پرورش از «افعی تهران»
- جزئیاتی تازه از داستان فیلم محمد رسولاف/ زندگی یک قاضی دادگاه انقلاب تهران در «دانه انجیر مقدس»
- دعوت گروه «فقر پشت پردهها» برای اعتصاب/ حقوق و بیمه کارکنان، چالش مدیران جشنواره کن
- در «تحریک کنندگان»؛ مت دیمون و کارگردان «بورن» در یک کمدی دزدی همراه شدند
- مدیرکل هنرهای نمایشی استعفا داد
- راهیابی «آمرغ» به جشنواره آسیای جنوبی مونترال
- حضور مرکز گسترش با ۲۲ کتاب در نمایشگاه کتاب تهران
- «دیوان تئاترال» روی صحنه میرود/ آغاز اجرای نمایش «مرگ با طعم نسکافه» با حضور مسعود کیمیایی
- صعود مقاومت ناپذیر و حیرت انگیز آقای کارگردان/ نگاهی به فیلم «چهارشنبه سوری» به مناسبت سالروز تولد اصغر فرهادی
- «بیژن و منیژه» میلیاردی شد
- بزرگداشت کیانوش عیاری و افتتاح گنجینه این فیلمساز در موزه سینما