آیا یک تکه نان توبه نامه کمال تبریزی پس از مارمولک بود ؟/به بهانه پخش یک تکه نان از تلویزیون

محمد تاجیک : فیلم یک تکه نان ساخته کمال تبریزی امشب ساعت ۲۱ از شبکه نمایش ،به نمایش در آمد.

به گزارش سینماسینما ،یک تکه نان در بیست و سومین جشنواره‌ی فیلم فجر جایزه‌ی ویژه‌ی هیات داوران را دریافت کرد که کمال تبریزى نیز این جایزه را به اسماعیل خلج، بازیگر این فیلم تقدیم کرد. این اثر همچنین جایزه‌ی بهترین فیلم از دیدگاه تماشاگران را از این جشنواره به خود اختصاص داد. این فیلم در فستیوال «مذهب امروز» ایتالیا نیز حضوری موفق داشت.(ایسنا- ۵ آبان ۸۵)

/خوشحالی دریافت جایزه از زانوسی/

دراین جشنواره که  کمال  تبریزی جایزه اش را از دست کریستوف زانوسی معروف دریافت کرده بود در سخنانی گفت : این جایزه را روی میزم می‌گذارم تا برای کارهای بعدم به من انرژی دهد به خصوص اینکه آنرا از آقای «کریستوف زانوسی» گرفتم.

 

/آیا یک تکه نان توبه نامه کمال تبریزی پس از مارمولک بود ؟/

یک تکه نان با فیلمنامه محمدرضا گوهری سال ۸۳ ساخته شد. به گزارش خبرگزاری مهر (۱۳مرداد ۸۷)فیلمی در ژانر معناگرا که به تعبیر برخی توبه‌نامه تبریزی پس از “مارمولک” بود، اما شواهد نشان می‌دهد او قبل از بازخورد نمایش “مارمولک” اقدام به ساخت این فیلم کرده بود که با تکیه بر محور قصه‌های سفرنامه‌ای گذر یک فرد از مبدأ به مقصد را بر بستر تحول پی می‌گیرد.

فیلم می‌کوشد با طراحی شخصیت‌ها و خطوط فرعی متعدد به نوعی قیس را در مواجهه با دیگران تعریف کند و با رساندن او به امامزاده‌ای که ترک شده، در کنار مردمی که برای متبرک شدن از وجود یک زن (که با معجزه حافظ قرآن شده) تجمع کرده‌اند به نوعی باور و اعتقادات سطحی از قرآن، آموزه‌های مذهبی و … را به چالش می‌کشد.

 

/نزدیک شدن به درک مفاهیم ماورالطبیعه/

کمال تبریزی  در نشست خبری این فیلم در جشنواره فجر  درباره فیلم یک تکه نان گفت :این فیلم یک منحنی دارد که از نقطه‌ای آغاز شده و قرار است بیننده هم همراه با منحنی به نقطه اوج برسد و تا جایی که امکان دارد به درک مفاهیم ماورالطبیعه و به نوعی متافیزیک نزدیک شود و بیان نهایی این را می‌گوید که ما در دنیای واقعی زندگی می‌کنیم که فرا واقعیت هم در آن وجود دارد.

 

/کیانیان :حضور یک تکه نان برایم بسیار هیجان برانگیز بود /

رضا کیانیان نیز در نشست خبری این فیلم  گفته بود حضور  در فیلم  یک تکه نان برایم بسیار هیجان برانگیز بود.

 

/شهرام جعفری نژاد :یک تکه‌نان در ادامه مارمولک است/

 

شهرام جعفری‌نژاد منتقد حاضر در این جلسه هم یک تکه‌نان را در ادامه مارمولک دانسته و گفته بود: این فیلم یک سینمای متفاوتی در آثار تبریزی محسوب نمی‌شود و در مجموعه واجد همان ظرافت و کیفیتی است که در سینمای این کارگردان انتظار می‌رود.

 

/به تصویر کشیدن معجزه درعصر حاضر/

 

کمال تبریزی درگفت وگویی با ایسنا در ۱۴ فروردین ۸۵می گوید  : در فیلم نامه «یک تکه نان» سعی براین بود که پدیده معجزه را در عصر حاضر به تصویر درآوریم ، بنابراین موضوع حافظان قرآن مبنای حرکت قرار گرفت تا به موضوع اصلی که «معجزه» بود بپردازیم و سعی کردیم از پیچیدگی‌ها کم کنیم و به سمت سادگی آن را پیش ببریم و نشان بدهیم این پدیده از فرط ساده بودن است که برای ذهن بشر قابل فهم نیست.

/ساخت «یک تکه نان»  به نحوه نمایش «مارمولک» ربطی نداشت/

به گفته تبریزی در همین مصاحبه : زمانیکه طرح ساخت «یک تکه نان» پیشنهاد شد، هنوز «مارمولک» به اکران عمومی درنیامده و مشکلات برای اکران عمومی آن ایجاد نشده بود اما نگارش نهایی فیلم نامه بعد از اکران مارمولک اتفاق افتاد. ساخت «یک تکه نان» نه تنها به نحوه نمایش «مارمولک» ربطی نداشت بلکه یک جور اگر با تیزبینی به موضوع فیلم توجه کنیم بدون اینکه بخواهم مقایسه کنم موضوع آن در ادامه نقطه نظراتی است که در مارمولک بیان شده است اما چون در «یک تکه نان»، آن موضوعات درلایه‌های پیچیده‌تری در مقایسه با فیلم مارمولک مطرح شده است شاید کمتراحساس می‌شود، بنابراین معتقدم به لحاظ مضمونی فیلم «یک تکه نان» در ادامه حرف مارمولک در ابعاد و مرتبه دیگر است.

/چرا داستان فیلم یک تکه نان در دل طبیعت اتفاق افتاد؟/

 

تبریزی درادامه همین مصاحبه می گوید : زمانیکه طرح این فیلمنامه مطرح شد در بحثهای مفصلی که با آقای گوهری داشتم به دو راه حل رسیدیم، در ابتدا این سئوال مطرح شد که طرح موضوع «معجزه» در زندگی بشری در کدام بستر جواب می‌دهد در شهر پیشرفته امروزی یا در دامن طبیعت و استفاده از یک جور بدویت و سادگی؟!  معتقد بودم در دل طبیعت این موضوع را به تصویر کشیدن باعث می‌شود نسبت به شهر ، یکسری از مخاطبین را از دست بدهیم اما به یک مفاهیمی می‌توانستیم دست پیدا کنیم که امکانش در تصاویر شهری نبود، بنابراین محیط روستایی را برای روایت انتخاب کردیم اما همیشه این موضوع دغدغه من بوده است که چطور یک چنین موضوع معنوی را در دل شهر و زندگش مترقی امروزی به تصویر بکشم. تبریزی درباره ی استفاده از عنصر طبیعت در فیلم «یک تکه نان» معتقد است: مناظر طبیعی که در قصه استفاده شده است در ارتباط با قصه بوده است و از منظر زیبایی نبوده است، بنابراین طبیعت در «یک تکه نان» در راستای قصه ی فیلم، شخصیت دارد.

/اغلب بازیگران یک تکه نان تئاتری بودند/

 

این کارگردان سینمای ایران درباره انتخاب بازیگران این فیلم که اغلب تئاتری بودند گفته است : در تئاتر با فیزیک بازیگر کمتر سروکار داریم بیشتر با گویش و مواردی از این نوع مواجه هستیم فکر کردیم آدمهای تئاتری بهتر می‌توانند با نوع بازیشان مفهوم این داستان را منتقل کنند البته باید متذکر شوم در انتخاب بازیگران تئاتری قصد خیلی خاصی نبوده ، هرچند که بازیگری نقش مهمی در این کار داشت و بطور طبیعی ما نیز به سمت انتخاب بازیگران خوب پیش رفتیم.

 

/معجزه بعنوان یک پدیده غیرپیچیده و حتی طبیعی/

کمال تبریزی در اظهارات دیگری  در ۲۴ تیر ۸۵ در تبریز درباره دهمین ساخته‌اش “یک تکه نان” می گوید: محتوای فیلم بیش از آنکه مربوط به مسایل دینی و مذهبی باشد با مفاهیم ماورا الطبیعه و متافیزیک در ارتباط است و با پرداختن به پدیده “معجزه” حوزه‌ای را هدف قرار گرفته داده است که به تصورم از فرط ساده بودن به آنها بی توجه یا کم توجه هستیم. این کارگردان سینمای ایران با بیان این که در این فیلم سعی شده است “معجزه” بعنوان یک پدیده غیرپیچیده و حتی طبیعی نشان داده شود، گفت: در فیلمنامه “یک تکه نان” پدیده معجزه در دنیای امروز به تصویر در آمده است و موضوع حافظان قران که سواد خواندن و نوشتن ندارند مبنای حرکت قرار گرفته است.

/همه شخصیت‌های «یک تکه نان» خاکستری هستند/

کارگردان یک تکه نان   در ۱۵ خرداد ۸۵  در همایش سینما ومعنویت درمشهد  اظهاراتی عنوان می کند: همه شخصیت‌های «یک تکه نان» خاکستری هستند، همه به دنبال گمشده و حقیقت هستند، بنابراین جهت مراتب مختلف حقیقت، هریک درمرتبه خود سیر می‌کنند.

 

/معجزه خرافه نیست/

به گفته کمال تبریزی :فضای فیلم خرافه نیست، بلکه پدیده ای‌ است دراجتماع و جامعه که از زوایای مختلف ممکن است،ارزیابی شود. به اعتقاد او ،ما نمی توانیم برای بعضی اتفاقات تجزیه و تحلیل منطقی داشته باشیم. این دسته اتفاقات باعث تبدیل انکار به یقین می شود،معجزه خرافه نیست بلکه باید درک شود، در واقع معجزه در لحظه ی لحظه زندگی رخ می دهد و ما از آن غافل هستیم. تبریزی در ادامه دراین خصوص توضیح داد وتاکید کرد: اگر می‌خواهید به حقیقت نزدیک شویم، باید متوجه اجزای دیگر زندگی که غافل از آنها بوده‌ایم باشیم.

/داریم لقمه را دور سرمان می چرخانیم/

تبریزی در همان نشست خود در مشهد ضمن اشاره به دیالوگ «آسیابان» در فیلم «یک تکه‌نان» گفته بود : ما داریم لقمه را دور سرمان می چرخانیم و سال های سال است که از آن مسیر که باید حرکت بکنیم، حرکت نمی کنیم و مسیر را کج کرده و به سمتی می رویم که مشخص نیست، درست است! او  اشاره به سه پیرمردی که با «سرباز جوان» ارتباط داشته‌اند،‌گفت: سه مرحله درطی طریق وجود دارد؛ مرحله اول اقراربه زبان، مرحله دوم عمل به جوارح و مرحله سوم ایمان به دل است، که در عرفان درباره آن بحث می شود. تصویری که از شفا گرفتن پسربچه در فیلم وجود دارد در نظر اول شاید اینگونه برداشت شود که او بر اثر کرامات «عزیز» شفا یافته است درحالیکه بر اثر توجه «سرباز» بوده است بنابراین به او نزدیک نمی شویم. اساسا جایی که مورد توجه اکثریت است را به آن تاکید نداریم و به بخش های خلوت سرباز می پردازیم و تاکید بر این است که راه اصلی همان راه پرهمهمه و غوغای جامعه نیست بلکه راهی است که در خلوت پیدا می شود.

/روایت روزنامه شرق از یک تکه نان /

روزنامه‌ی شرق در نقدی درباره‌ی «یک تکه نان» نوشته بود: کمال تبریزى در این فیلم برخلاف فیلم‌هاى قبلى‌اش که به کمک عنصر طنز ماجراها را پیش مى‌برد و پیام نمایش را جذاب مى‌کرد این بار وارد حوزه‌اى دیگر شده است. او در «یک تکه نان» اگرچه با تکرار عناصر، تماشاگر را به مارمولک ارجاع مى‌دهد، آن‌جا که تاکید مى‌کند راه‌هاى رسیدن به خدا به عدد آدم‌هاست، اما خود در بیان این تجربه‌ها با این تنوع و وسعت به تکرار تجربه‌هاى دیگران مى‌رسد که انگار اگرچه براى رسیدن به خدا راه‌ها به عدد آدم هاست، اما براى بیان آن یک راه بیشتر نیست.

/متفاوت‌ترین فیلم کمال تبریزى براى مخاطب عام/

ناصر صفاریان که «یک تکه نان» را متفاوت‌ترین فیلم کمال تبریزى براى مخاطب عام می‌داند با انتقاد از نحوه‌ی تبلیغ فیلم ، در زمان اکران آن می‌نویسد: تبریزی این بار خاص‌تر ازهمیشه و نه براى توده‌ی مردم حاضر می‌شود، ولى این خاص بودن نهفته در خود اثر، به شکل عرضه راه پیدا نکرده و پخش‌کننده‌ی فیلم پیش از هر چیز به افزایش تعداد تماشاگران مى‌اندیشد. فیلم با پوشش گسترده‌ی تلویزیونى رو‌به‌روست و نمایش تیزر در لابه‌لاى برنامه‌هاى شبکه‌هاى مختلف به منظور جذب تماشاگر عام صورت می‌گیرد.(ایسنا /۵آبان ۸۵)

/نام یک تکه نان چگونه انتخاب شد ؟/

کمال تبریزی درباره‌ی انتخاب اسم «یک تکه نان» گفته : پیدا کردن اسم دشوارترین کار فیلم است و من شخصا معتقدم باید فیلم ساخته شود، بعد اسمی برای آن انتخاب کنیم. بنابراین در ابتدا نام موقت «یکه تکه نان» ، «سلوک» بود که سرانجام به نام فعلی رسیدیم.تبریزی دلیل انتخاب نام «یک تکه نان» را سادگی بیش از حد و دوری از پیچیدگی دانسته است.

/بررسی نشانه ها و معناها در فیلمنامه «یک تکه نان»/

مهرزاد دانش در یادداشتی درباره فیلم یک تکه نان نوشته :

تشرع، ایمان و عرفان

در یک تکه نان قرا راست دینداری در سه ساحت بر اساس پاره ای نشانه ها طرح شود. دینداری بر حسب تشرع و تمسک، دینداری بر حسب ایمان و اعتقاد و دینداری بر حسب عرفان. همه این سطوح اگر چه در عمق و لایه بندی با یکدیگر متفاوت اند، ولی در هر صورت مطلوبیتی از تدین را نیز با خود به همراه دارند. کربلایی قاسم نماینده سطح اول است، عزیز نماینده سطح دوم و قیس نماینده سطح سوم. فارغ از این سه سطح سایر آدم ها قرار دارند که عموماً به سوداگری مشغول هستند و نمونه بارزشان امیر است که در مغازه همه جور معامله می کند. قصابی، موبایل، بقالی، فروش فیلم، ارائه بازی های کامپیوتری، سرویس کاروان های سیاحتی و زیارتی و… به موازات این شخص، آدم های کاسب کاری که با موتور به مسافرکشی مشغول هستند و همچنین دوره گردهایی که در برزه کوه مشغول فروختن اغذیه و… هستند. بدین ترتیب اشتغال کاذب این آدم ها که از دین باوری مردم به نفع جیب خود استفاده می کنند، نمادی است برای دنیامداری و مادی گرایی که عموماً افراد را به خود سرگرم ساخته است؛ نکته ای که در قرآن نیز بارها بدان اشاره شده است. اما آن سه نماینده دینداری اگر چه با هم تفاوت دارند، ولی دست کم در این وادی ها نیستند و هر یک بنا به اقتضای وضعیت خویش به دنبال معنویت است. موقعیت کربلایی آکنده از نمادهایی است که بر مناسک گرایی و ظاهر مداری دلالت دارند. او اهل سفرهای زیارتی است (کربلا)، عازم حج است، دائماً تسبیح در دست دارد، انگشتر عقیق بزرگ در انگشتانش به چشم می خورد، حافظ قرآن است، امام نماز جماعت دیگران واقع می شود، نسبت به امضاهایی که قرار است بر کفن مادر عیالش حک شود حساسیت و تعصب به خرج می دهد و اما تمام اینها در سطح است و از ظاهر به عمق نمی رسد. دینداری او چنان است که نمی تواند کینه دل خویش را از برادر بیمارش بزداید و از همین رو برای حلالیت طلبی یا حلال کردنش هم نزد او نمی رود. انگشتری که در دست اوست بیشتر حال یادگاری از پدرش را دارد، آن هم به طوری که موقع غسل میت از انگشتانش خارج کرده و به انگشت خویش کرده است. او دائماً نسبت به موقعیت عزیز در حال تردید است و گمان می برد حفظ قرآن صرفاً از همان راه ظاهری که وی طی کرده است حاصل می آید و در واقع تدین در سطح های دیگر را به سختی باور دارد. از همین رو زمانی که نماز خواندن قیس رامی بیند، به شدت متعجب می شود. کربلایی در واقع از دین، بیشتر قشرش را چسبیده است و چندان در وادی مغز و جوهره آن نیست. البته این به معنای منفی بودن شخصیت او نیست. در فیلمنامه قرائن فراوانی بر مهربانی و مردم داری کربلایی ترسیم شده است و نسبت به قیس نیز اگرچه گاه تندی می کند (مثل زمانی که بر کفن امضا کرده است)، اما روی هم رفته حسی دلسوزانه دارد که هرچه به پایان اثر نزدیک تر می شویم، این حس نیز افزون تر می شود. نمونه اش اصراری است که بر لباس عادی پوشیدن قیس دارد و یا ابراز نگرانی هایی است که در پایان خطاب به امیر در مورد قیس نشان می دهد. در واقع قشری گرایی کربلایی صرفاً نوعی تبیین دینداری اوست و نه ابزاری برای ارزش گذاری شخصیت او.

/بهره گرفتن از ماجرای کربلایی کاظم ساروقی/

اما عزیز نماد سطح دوم دینداری است. به نظر می رسد برای ترسیم این شخصیت از ماجرای کربلایی کاظم ساروقی (۱۳۰۰-۱۳۷۷ه.ق) بهره هایی گرفته شده است. کاظم ساروقی مرد بی سوادی اهل روستای ساروق اراک بود که بر انجام اعمال نیک و دوری از محرمات الهی اصرار فراوان داشت و با توجه به شغلش که زراعت و کشاورزی بود، زکات را بسیار مهم می دانست و بردادن آن اهتمام فراوان می ورزید. نقل است که روزی نزدیک امامزاده روستایشان (امامزاده ۷۲ تن) دو جوان نورانی می بیند و در پی آنها روانه امامزاده می شود و در آنجا یکی از دو جوان نزد وی می آید و دست خود را بر سینه او فشار می دهد و می گوید بخوان و در این هنگام کاظم ساروقی آیات ۵۴ تا ۵۹ سوره اعراف بر زبانش جاری می شود. از آن پس او حافظ کل قرآن می شود و آوازه اش نزد متدینان و حتی مراجع دینی زمان (از جمله آیت الله العظمی مرعشی نجفی) می پیچد و مورد تاأیید ایشان نیز قرار می گیرد. البته کاظم ساروقی از این موقعیت ممتاز خویش بهره مادی جمع نکرد و در کمال سادگی تا مرگ به همان صورت قبلی زندگی را ادامه داد. فرض از نقل این ماجرا تأکید بر شباهت فراوانی است که بین شخصیت داستانی عزیز با شخصیت واقعی کاظم وجود دارد. البته پاره ای تفاوت ها از جمله در جنسیت و میزان حفظ آیات قرآن در نظر گرفته شده است که بسیار جزئی است. اهتمام عزیز بر دادن زکات که بارها در طول فیلمنامه، طی گفت و گوهایی از زبان دیگران شنیده می شود، بیشترین بعد این شباهت است. مکان وقوع معجزه (امامزاده)، واسطه فیض معجزه که شخصیتی جوان است، احساس فشردگی در سینه (عزیز می گوید مثل این که چیزی توی سینه ام می خواست بزنه بیرون) و… از جمله دیگر این شباهت هاست که مجموعاً نشانه هایی را تشکیل می دهند برای اوج ایمان شخصیت عزیز به دین. در واقع او نسبت به کربلایی قاسم مراحل بالاتری از تجربه دینی را طی می کند، بی آن که واجد سواد و شأن کربلایی باشد و از همین روست که خیل جمعیت برای یافتن شفا و برآورده شدن حاجات گرداگرد محل سکونتش جمع می شوند. این معجزه در واقع نشانه ای است برای پاسخ عالم غیب به ایمان و دینداری عزیز و همان سان که عزیز آیات سوره مریم را می خواند که «قال رب اجعل لی آیه: پروردگارا برای من نشانه ای قرار بده»، این نشانه برای مردمان و از جمله کربلایی قاسم قرار داده می شود.

/تنها دوستش خداست/

مهرزاد دانش درادامه مطلب خود می نویسد :اما سطح بالاتر دینداری از آن قیس است که به شدت درآمیخته با عالم ملکوت است. قیس بر خلاف عزیز سرو صدایی به پا نمی کند و شاید تنها کربلایی است که در پایان پی به سر او می برد، ولی در اوج این آرامش و تنهایی، کرامات خویش را ارائه می کند. او هیچ نشانه ظاهری ندارد و حتی امضایش نیز به یک خط کج و معوج بیشتر شبیه است، اما نشانه های پیرامونی اش، دال بر موقعیت والای اوست. دینداری او تا سطح طبیعت گسترده است و زمانی که نماز می خواند، چنان است که گویی زمین و آسمان و جنگل همگام با او خدا را عبادت می کنند. دیدار او با سه پیرمرد عارف غیبی که نشانگر احاطه وی بر موقعیت های لا زمانی و لا مکانی است، به نوعی سلوکی عارفانه را تداعی می کند که خارج از ازدحام و غوغای مادی صورت می گیرد. قیس آدم تنهایی است و بر اساس دعای «یا رفیق من لا رفیق له» تنها دوستش خداست و این اوج عرفان است. پیرمردی که در قالب زنبوردار، گاریچی و آسیابان در مسیر سلوک او ظاهر می شود، در اصل عنصر پویش را برای او ترسیم می کند (شغل هر سه این پیرمردها به نوعی با حرکت و تلاش درآمیخته است) و در نهایت که قیس به امامزاده می رسد و ظرف نان و عسل را بر سکوی آنجا مشاهده می کند، همچنان نشانه ای از این پیام غیبی را دریافت می کند. قیس توجهش به عناصری جلب می شود که برای مردم عادی قابل مشاهده نیست، از جمله گلی که در بین معبری سنگی روییده است و قرار است نشانه ای از شخصیت خود وی باشد. قیس در نهایت سادگی (حتی دعایی که به او تعلیم داده می شود به سادگی سلام علیکم است) از همان نخست مورد عنایت است. زمانی که برای اولین بار کربلایی قاسم از چشم انداز دور اتومبیل حامل او و گروهبان را می بیند، شخصیتی عمامه به سر را نیز همراه آنها تشخیص می دهد که البته بعداً گمان می برد دچار خطای دید شده است. اما این تشخیص در واقع دال بر موقعیت متعالی قیس است که گویی شخصیتی مقدس دائماً همراه اوست، شاید همان شخصیتی که در روستای «هشت پی» به او تعلیم نماز داده است و انگشتری شبیه به انگشتر کربلایی داشته است. قیس نگاه عمیقی به مسائل دارد (مثل این که تعبیر او از مرگ رفتن به خانه خداست) که چندان با ظاهر بی شیله پیله او متناسب نیست، اما این منش را از شیوه خیرخواهانه ای به دست آورده است که در قبال دیگران دارد. از بذل و بخشش پوتین به جوان جویای استخدام گرفته تا تکه نانی که در اختیار دخترک لنگ قرار می گیرد. او نیز مثل عزیز معجزه دارد، اما معجزه اش پنهان است.

/معجزه قیس/

به اعتقاد مهرزاد دانش :معجزه عزیز سوره مریم است که می خواند، اما معجزه قیس دخترکی به نام مریم است که لنگی اش را شفا می بخشد. کرامت عزیز برای همگان آشکار می شود، اما کرامت قیس که در واقع عبارت از بخشیدن چنین موقعیتی به عزیز است از نظرها پوشیده می ماند و این بار دلالت بروضعیت عرفانی قیس دارد.
در یک تکه نان می توان دنبال نشانه های بیشتری گشت که دال بر معنویات فراوانی هستند. اما ذکر این نکته نیز لازم است که صرف نشانه سازی در یک اثر، برای ارتقای آن کفایت نمی کند. این که نشانه ها تا چه میزان با سایر عناصر فیلمنامه تعامل متناسب پیدا می کنند، بحث اساسی تری است که البته از آنجا که در موضوع این یادداشت قرار ندارد بدان اشاره نمی شود.

 

/یک تکه نان از نگاه احمد میراحسان /

احمد میر احسان دربخشهایی از  یادداشت خود براین فیلم می نویسد : یک تکه نان دارای منظری سنتی است و از قلمرو آن تخطی نمی کند و می کوشد، معرفتی از معارف عرفان اسلامی را شالوده روایت قرار دهد و داستانی درباره نیروهای باطنی حاصل از شفاف شدن و سادگی بی خدشه درون را به تصویر درآورد.

داستان یک تکه نان، در واقع مبین چند داستان است که در کنار هم جریان می یابند و بالاخره در نقطه ای با هم ملاقات می کنند. در کانون این قصه، یک شخصیت ساده دل، یک سرباز روستایی زاده و کم حرف قرار دارد که با سرگروهبان به مأموریتی می رود. او روحی لطیف و یاری دهنده به دیگران دارد؛ برای آزمون استخدام، باید مسافتی را بدود. گروهبان و کربلایی. که جوان ساکت و مهربان همراه آنهاست، باید به روستایی کوهستانی بروند تا ادعای زنی را که می گوید: معجزه آسا همه قرآن کریم را در لحظه ای حفظ شده و شفا بخش است، بررسی کنند. دخترکی لنگ در این مسیر که به مدرسه می ورد و در پایان به وسیله یک تکه نانی که سرباز به او می دهد، شفا می یابد. در داستان سرباز که قیس نام دارد، با سه پیرمرد عارف روبرو می شود. داستان در یک بازی زمانی (زمان درونی / زمان بیرونی) موفق می شود، تأثیر دگرگون کننده آنان در این روح مستعد نشان دهد. در واقع ما می بینیم، کسی که معجزه می کند و خود چهره نهان دارد، همین قیس است. نخستین نکته ای که باید درباره یک تکه نان بگویم، اتکای ژرف ساخت آن بر بینشی عرفانی / سنتی است. این مسئله نه تنها تمایز آن با فانتاستیک مذهبی هالیوود و آثاری است که بر نگاهی عرفی و اومانیستی از دین متکی هستند که حتی با ژرف ساختن دیگر فیلم او هم، از نظر نیروی قداست گرایی سنتی یا قداست زدایی مدرن فرق دارد. اگر چه یک تکه نان نسبت به آثار کوتاه تبریزی (این جا دانشگاه است ۱۳۵۹، شهادت طلبان، فلیمی که ما ساختیم ۱۳۶۰، بچه های دیار صفا و نیز فیلم های بلندی چون آوای غریب ۱۳۶۰ توهم ۱۳۶۴، هویت ۱۳۶۵) که در آنها فیلمبردار یا مشاور کارگردان بوده و آثاری چون عبور (۱۳۶۷) تا مرز دیدار ۱۳۶۸، در سلخ عشق ۱۳۶۹، آتش در خرمن ۱۳۷۱، پایان کودکی ۱۳۷۲،و مهر مادری ۱۳۷۹، بسیار بهتر است؛ اما از باور پذیری و زبان سینمای زنده و عمق لیلی با من است ۱۳۷۴ برخوردار نیست و تصنعی باقی مانده است. یک تکه نان دارای چند درجه متفاوت است:

۱٫ شهودگرایی، باطنی گری و عرفان.
۲٫اخلاق گرایی پنهان.
۳٫دراماتیزه کردن پدیده ای ماورای طبیعی و نحوه نمایشی کردن آن.
البته هنوز در یک تکه نان، رگه هایی انتقادی نسبت به نوعی تفکر و باور مذهبی متحجر و رویارویی آن با مذهب ناب ایمانی مشاهده می شود.

در لیلی با من است، مارمولک و شیلا و…. کمال تبریزی این دیدگاه خود را به زبان تصویر بیان داشته بود؛ اما در حقیقت وزن لنگین فیلم آخر تبریزی، برهمان تلقی سنتی / عرفانی از روح انسان و پدیده های باطنی متکی است. او سلوک اصیل و درونگرایانه را همچنان برتر می شمرد و قیس در برابر کربلایی ظاهراً متشرع، اما فاقد توان دوست داشتن، عشق ورزیدن و حس وحدت با هستی چنین نقشی را ایفا می کند. وقتی کربلایی به قیس پرخاش می کند که چرا شهادت نامه بر کفن اش را به نام مؤمن امضاء کرده، به شدت این تمایز، یعنی تفاوت مذهب ساده و ایمانی و مذهب خشک اندیش و ظاهر پرست در فیلم، پی می بریم.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 155149 و در روز سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۲۱:۵۶:۰۵
2024 copyright.