بزک عاشقانه/ نگاهی به فیلم «پاسیو»

سینماسینما، منوچهر دین‌پرست

زنان و حضور آنان در زیست مردانه شهری از جمله موضوعات جذاب و اغواکننده‌ای است که بسیاری از هنرمندان و داستان‌نویسان و حتی شاعران را به خود جذب کرده است. آنان در پی تایید حضور و نقش بی‌بدیل زنان در مناسبات زندگی هستند. در این میان عده‌ای به خلق روایت‌هایی روی می‌آورند که نشان‌دهنده برخی از رویدادها و اتفاقات در باب حضور زنان در جامعه است. اما پیامد آن تا حدودی فانتزی و شاید اغراق‌آمیز باشد. چراکه نمی‌توان از جنبه‌های واقعی و حقایقی که در بطن آن وجود دارد، چشم پوشید. فیلم «پاسیو» از جمله همین فیلم‌هاست که با درون‌مایه‌ای زنانه سعی کرده تا محیطی بلورین را روایت کند که زنان در آن در نقش‌های مختلف ظاهر می‌شوند. شاید مهم‌ترین نقشی که در این فیلم بیش از هر چیزی به چشم می‌خورد، نقش عاشقانه آن در خرده‌داستان‌ها و روایت‌های مختلف است. روایت‌هایی که گاهی بیش از اندازه اغراق‌آمیز است و گاهی نیز از شدت واقعیت در چشم فرو می‌رود.

چهارچوبی که کارگردان برای فیلم تعیین کرده، چهارچوبی معنادار است. او عمدا و آگاهانه می‌خواهد مخاطب را درگیر عاشقانه‌ای در زیست شهر و با استیلای مردانگی کند که ما نه‌تنها به لایه‌های مختلف زیست شهری بیش از هر چیز دیگری واقف شویم، بلکه نگرش‌ها و باورهای مختلف را نیز به دیدی نقادانه و شاید کنجکاوانه بنگریم.

در بخشی از کلیت فیلم نیز ما با زنی رو‌به‌رو می‌شویم که نه‌تنها عاشقانه‌اش رو به زوال و نابودی است، بلکه همان زن قربانی گویی به خاطر وضعیت نگون‌بخت تاریخی و اجتماعی باید در دست مردی قرار گیرد که خرجش را بپردازد. همان روایت تکراری و نخ‌نماشده که حتی شاید زنان امروزی از مضمون آن دچار تهوع شوند. در چنین کلیتی فیلم‌ساز همچون عملی اخلاقی- اجتماعی که ورود به آن نیازمند دانسته‌ها و باورهای متعددی است، می‌خواهد بنیان‌های متافیزیکی چنین باورهایی را نیز به چالش بکشد. او زن را موجودی رها در آسمان رنگارنگ رویاها می‌بیند که با چهره‌ای جذاب و دلربا دل هر مردی را می‌رباید و می‌خواهد در بی‌کرانگی آن آرام گیرد. اما واقعیت عریان و درنده جامعه اجازه چنین رویاپردازی‌ای به او نمی‌دهد. او می‌ماند و رویاهایی که بر باد رفتند و بنیان‌هایی که فرو ریختند.

از سوی دیگر، فیلم «پاسیو» را می‌توان فیلمی زنانه توصیف کرد که در خرده داستان‌های متعدد می‌خواهد حضور چند زن را روایت کند. زن بابا، زنی جوان در میان دو عاشق و زنی جوان که مردی متاهل دل به او بسته. شاید در چنین مثلثی بتوان با ظرافت روایت‌های شهوانی از حضور زنان را که این‌چنین دست‌مایه مردانی مستبد و خودرأی شدند، به بوته نقد و تامل کشاند، اما استیلای تاریخی و اسطوره‌ای چنین باوری گویی از نسلی به نسلی دیگر به شکلی نظام‌مند منتقل می‌شود. در این مسیر ما شاهد زوال عشق به معنای واقعی آن هستیم؛ چیزی که کارگردان سعی کرده در لایه‌های مختلف فیلم معنای زوال‌یافته عشق را با خرده‌روایت‌ها و نمادها به مخاطب بازگو کند. او توانسته پرده بنیان وهم‌آلود عشق را کنار زند و در لحظاتی غافل‌گیرکننده مخاطب را با شوکی مقطعی به بصیرتی بی‌سرانجام رهنمون سازد. شاید در این مرحله است که می‌توانیم با کارگردان هم‌آوا شویم که چرا زنگی که خراب است، درست نمی‌شود؛ زنگی که می‌تواند خبر از کسی دهد که برون ایستاده و بر اهل خانه خبر از حضور خود می‌دهد. اما همه غافل‌اند که نه از آن‌که برون ایستاده خبری هست و نه آنان که در خانه هستند می‌دانند چه خبر است. اغتشاشی از جنس بی‌معنایی همه چیز را فرا گرفته و نگاهی پوچ و سرد و سرشار از حیرت ما را با خود همراه می‌کند.

«پاسیو» اگرچه بزکی عاشقانه از دوران معاصر ما دارد، اما نمی‌توان به سهولت آن را درامی عاشقانه توصیف کرد. فیلم متعلق به دورانی است که ته‌مایه‌های فکری و معرفتی کسانی چون کیمیایی و فرهادی را می‌توان در آن به تماشا نشست؛ ته‌مایه‌هایی که سال‌ها توانستند مخاطب را با خود همراه و در سیاهی دیوار رها کنند. بر این اساس است که شیب ملایم عاشقانه فیلم توانسته موقعیت متزلزل زن جوان را در تکانه‌های هیجان و شور و جنون غیرمنطقی جلوه دهد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 108483 و در روز یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۴۳:۴۰
2024 copyright.