تلواسه‌های جنگ و عشق/ نگاهی به فیلم «یه‌وا»

سینماسینما،  عزیزالله حاجی مشهدی

«یه‌وا» به عنوان نخستین تجربه کارگردانی آناهید آباد که سابقه بیش از دو دهه دستیاری و برنامه‌ریزی در تولید چند فیلم سینمایی را در کارنامه خود دارد، کار قابل اعتنایی به نظر می‌رسد. بیشتر از این جهت که در کارگردانی اثر وسواس‌ها و ظرافت‌هایی وجود دارد که در کنار امتیازهای دیگری چون فضاسازی‌های مناسب از روستایی در ارمنستان که بخش عمده‌ای از ماجراهای فیلم در آن‌جا رقم می‌خورد و هم‌چنین استفاده از بازیگرانی که در نقش‌هایشان حضوری شایسته دارند، تا حدود زیادی می‌تواند کم‌داشت‌های ناشی از ضعف فیلمنامه، در بخش پرداختن به برخی داستانک‌های فرعی در فیلمنامه را نیز جبران کند یا کمتر به رخمان بکشد.

فیلم از همان نخستین صحنه آغازین خود در نماهای بارش باران تند و رعدوبرق‌های پیاپی و عبور پرشتاب یه‌وا از کوچه‌های بارانی شهر با چتر و چمدانی در دست، تا رسیدن او به دختر کوچکش، ناره، تماشاگر خود را به کنجکاوی وامی‌دارد و پرسش‌هایی در ذهنش ایجاد می‌کند که این همه سراسیمگی به چه دلیل است و این تلاش و تقلا برای گریز و رهایی از چه مخمصه‌ای است؟ رسیدن یه‌وا و دختر کوچکش به روستای داوی وانک در نزدیکی قره‌باغ و پناه بردن او در خانه یکی از آشنایان نزدیکش (سونا) که او را مثل خواهرش می‌داند، به ظاهر قرار است مقدمه پدیدار شدن آرامشی در زندگی یه‌وا و دخترش باشد، اما با گذشت زمان، در آن آبادی، دشواری‌های تازه‌ای برای یه‌وا پیش می‌آید؛ دشواری‌هایی که ریشه اصلی آن‌ها را باید در رازی جست‌وجو کرد که یه‌وا در دل دارد و خیلی‌ها در تلاش‌اند از آن سر دربیاورند.

«یه‌وا» به عنوان یک درام اجتماعی با دست‌مایه قرار دادن موضع جنگ و پیامدهای تلخ آن، بستری مناسب فراهم می‌سازد تا از برخی ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری آدم‌ها، به عنوان خصایص مشترک و میان فرهنگی بسیاری از انسان‌ها، پرده بردارد. از جمله، در نمایش کنجکاوی‌های خاصی که عده‌ای به طور معمول در محیط‌های کوچک، برای سر درآوردن از زیروبم زندگی اطرافیانشان از خود نشان می‌دهند تا هم‌دلی‌ها و هم‌دردی‌هایشان در جریان مصایبی که بر سر دوستان و آشنایانشان می‌آید، فضاسازی مناسبی دارد.

در «یه‌وا»، بی‌آن‌که مبالغه و اغراقی در زشت‌انگاری پدیده ویرانگر جنگ در کار باشد، با ظرافت خاصی به سختی‌ها و مرارت‌هایی که از جنگ دامن‌گیر آدم‌های یک آبادی کوچک در نزدیکی قره‌باغ یا مناطق دیگر در ارمنستان شده است، اشاره می‌شود. صد البته، اگرچه حوادث فیلم در جغرافیای ارمنستان رخ می‌دهد، با این همه، فارغ از نوع زبان و فرهنگ شخصیت‌های فیلم، همین ماجراها به‌سادگی می‌تواند در سایر کشورها و دیگر سرزمین‌های درگیر جنگ نیز قابل تعمیم باشد.

کشته شدن داوید، پسر کوچک هم‌بازی ناره، که در جریان بازیگوشی‌های کودکانه به همراه ناره، در جنگل کنار رودخانه روی یکی از مین‌های باقی‌مانده از جنگ می‌رود، تنها یک نمونه از نمایش مستقیم پیامدهای تلخ و ناگوار ناشی از جنگ است. درحالی‌که دیگر نشانه‌های ناشی از ویرانگری و شومی جنگ را می‌توان در گریز ناگزیر یه‌وا و دختر کوچکش یا حتی در سرنوشت تلخی که به دلیل فریب خوردن آنا از یک مامور پاک‌سازی مین گریبان گیرش می‌شود، به گونه‌ای غیرمستقیم شاهد بود. ترس‌ها و تلواسه‌های ناشی از جنگ، نه‌تنها در زمان جنگ، بلکه گاه سال‌های سال، پس از هر جنگی نیز دست از سر آدم‌های گرفتارشده در این پدیده شوم، برنمی‌دارد. به همین دلیل است که یه‌وا، چه در زمان جنگ که به عنوان پزشک درگیر جنگ بوده و چه حالا، بعد از گذشت یک دهه از جنگ که در حال فرار است و مثل فاخته‌ای که آشیانه‌اش را ویران کرده‌اند، جوجه‌اش را به دندان می‌کشد و در جست‌وجوی جای امنی است، در واقع هنوز هم گرفتار مصایب جنگ است. در اصل، ناره نیز محصول عشقی است که در همان روزگار جنگ شکل گرفته و به دلیل کشته شدن آشوت (پدر ناره) بسیار کوتاه و کم‌دوام بوده است. ازدواج دوباره یه‌وا با ورویر (دوست آشوت) نیز تلاشی آشکار از سوی یه‌وا برای پناه بردن به جادوی عشق در گیرودار جنگ و مصایب دهشتناک آن بوده است. شاید برای نشان دادن گستردگی دامنه شوم بودن جنگ باشد که میان یه‌وا و ورویر نه‌تنها آتش عشقی، گرمابخش وجودشان نمی‌شود، بلکه برای یه‌وا در جریان یک درگیری ناخواسته با کسی که با او رفتارهای تند و خشن دارد، فاجعه‌ای تازه رقم می‌خورد که او را به اتهام قتل همسرش، به فرار و بی‌خانمانی وادار می‌سازد. به نوعی، چنین می‌توان پنداشت که سایه شوم جنگ، حتی سال‌ها پس از فرونشستن آتش جنگ نیز دست از سر آدم‌های درگیر با این پدیده ویرانگر برنمی‌دارد.

طرح‌ریزی شکوفا شدن یک مهرورزی و عشق تازه در زندگی یه‌وا با حضور شاهن در کنار او، شاید به قصد فراموش کردن مصایب و آلام ناشی از جنگ، بتواند راه نجاتی برای یه‌وا باشد که در فیلم، با روندی تدریجی و به‌آرامی شکل می‌گیرد. آن هم درست در شرایطی که با شک کردن خانم مدیر مدرسه آبادی به یه‌وا که در ارائه مدارک شناسایی‌اش تعلل می‌ورزد، و معرفی او به فرمانده نیروی انتظامی آبادی، او را به دروغ‌گویی و کتمان حقیقت متهم می‌کنند! با این همه، یه‌وا با تسلیم شدن و رفتن به مرکز پلیس، به امید روشن شدن موضوع بی‌گناهی خود در دادگاه و دست کشیدن از فراری که از پیش مقدمات آن را هم فراهم ساخته است، تنها و تنها عشق را نجات‌بخش خود و آینده دختر کوچکش می‌یابد، هرچند با کمک کردن به آنا برای خلاص شدن از درد و رنج عشقی بدفرجام که حاصل آن به داشتن فرزندی در شکم و سرنوشت نامعلوم او منجر شده است، آشکارا نشان می‌دهد برای یافتن پناهگاهی به‌نسبت امن، به راه‌های دیگری نیز می‌توان فکر کرد. با این همه، گذشته از بازی بسیار روان و طبیعی بازیگر نقش یه‌وا (نارینه گریگوریان) که با وجود سابقه بازیگری در تئاتر، برای نخستین بار در یک فیلم سینمایی بازی می‌کند و گذشته از امتیازهایی چون نزدیکی حس شخصی کارگردان به فضای احساسی عاطفی آدم‌هایی مثل یه‌وا و آنا در این فیلم با کمک گرفتن از حس زنانه خود، هم‌چنین آشنایی نزدیک کارگردان با زبان و فرهنگ آدم‌ها و شخصیت‌هایی که در اقلیم ارمنستان زندگی می‌کنند (در صحنه‌های کلیسا و مراسم خاک‌سپاری و…) کلیدی‌ترین نکته مثبت معناشناختی و مضمونی فیلم در این است که می‌کوشد عشق و امید به فردای روشن را تنها دوای درمان همه دردهای آدمیان و نجات‌بخش آن‌ها معرفی کند و حافظ‌وار به تماشاگر خود بگوید:

از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر   یادگاری که در این گنبد دوار بماند.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 116708 و در روز دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۵۱:۳۲
2024 copyright.