دریغ که دیگر خاکسترم/درباره کناره گیری فرامرز صدیقی از بازیگری

 علی رستگار در جام جم نوشت :

اگر آن طور که اصغر نعیمی، در یادداشت خود به آن اشاره کرده و کناره گیری فرامرز صدیقی از بازیگری، خودخواسته و نوعی تسویه حساب با سینماست، دیدن عکس تازه منتشرشده از این بازیگر نباید چندان هم با آه و افسوس همراه باشد و می توان ضمن احترام به خواسته صدیقی، آرزوی سلامتی و حال خوب برایش داشت و به خاطره بازی با نقش های ماندگارش، دلخوش بود. بخش زیادی از حسرت باری عکس و بعد فیلم مختصر منتشرشده از صدیقی، به گذر عمر برمی گردد که با همه اندوه دگرگونی چهره، آدمی را از آن گریزی نیست و چه بسا سیمای کهنسالان ۷۲ ساله ای همسن صدیقی – پدران و پدربزرگ های ما – شکسته تر از این باشد که قیاس چهره اکنون شان با جوانی یا حتی همین ۱۰ سال قبل آنها، نتیجه ای جز دریغ و حسرت ندارد. اما حالا چون این اتفاق برای یک بازیگر خوب و خاطره ساز افتاده، سوز و دریغناکی جمعی آن را تشدید می کند. دیگر این که شاید اگر حضور مستمر صدیقی در این سال ها در بازیگری ادامه پیدا می کرد، این دیزالوی میانسالی به کهنسالی را به تدریج می دیدیم و گذر زمان کمتر از این به چشم می آمد اما حالا ترکیب آن غیبت بیش از یک دهه ای و انتشار تصویری یکسره متفاوت با تصورات و آرشیو ذهنی ما از نقش های صدیقی، بیشتر به یک کات بی رحمانه و سیلی سنگین می ماند.

صحبت از بی رحمی سینما هم در موضوع فرامرز صدیقی، دو وجه دارد؛ اول این که چرا دوستان و همکاران او در این سال ها سراغی از این بازیگر نگرفته اند و از او برای حضور در کارهای شان دعوت نکرده اند. البته باتوجه به نوشته پرویز پرستویی، وقتی برای بازی در یکی از نقش های قاتل اهلی، سراغ صدیقی رفته اند، او حتی حاضر نشده در خانه اش را به روی عوامل فیلم باز کند.

شکل دوم بی رحمی سینما، در عزلت نشینی خودخواسته صدیقی و کناره گیری اش از سینما، خودش را نشان می دهد و این که چرا بازیگری که جزو بهترین ها بود، باید به یکباره از سینما دلسرد شود و به خانه نشینی تن دهد. سینماگران بی نام و نشان به جای خود، چرا سینمای ما حتی به ستاره ها و بزرگانش هم روی خوش نشان نمی دهد؟ چرا سینمای ما وقعی به بازیگران پا به سن گذاشته نمی نهد و جز برای نقش های خنثی، کاراکترهای جذابی برای آنها نمی نویسد تا هم به قصه فیلم ها تنوع ببخشد و هم انبوه بازیگران خوب ما را در چرخه نقش آفرینی و خلاقیت نگه دارد؟ در چنین وضعی، شاید بازیگرانی چون صدیقی ترجیح می دهند، خانه نشین باشند تا هر نقشی را جلوی دوربین بازی کنند.

تقریبا همان سال هایی که صدیقی تصمیم به تسویه حساب با بازیگری گرفته بود، کیانوش عیاری سریال روزگار قریب را کلید زد. شاید اگر شباهت بازیگر با شخصیت واقعی دکتر محمد قریب، متر و معیار بود، فرامرز صدیقی بهترین انتخاب بود و آن وقت بازی این بازیگر در این نقش مهم، انگیزه های ادامه بازیگری را در او حفظ می کرد. البته اینجا خرده ای به انتخاب عیاری نیست که منجر به درخشش دگرباره مهدی هاشمی شد، منظور نقش هایی متناسب و از این دست است که از صدیقی و بازیگران خوب هم سن و سال او دریغ می شود.

حسرتی که با دیدن عکس تازه صدیقی داریم، بیشتر از این جنس است. خود او هم سال ها پیش در نقش استاد دلنواز دلشدگان، از چنین حسرتی یاد کرده بود و وقتی میرزامحمود مهندس (محمدعلی کشاورز)، در دلیل انتخابش برای سرپرستی گروه موسیقی بیان می کند: «بانگ این خراب آباد باید از یک سوخته باشه استاد» دلنواز/ صدیقی که مدتی است تارش را بر زمین گذاشته، با حسرت می گوید: «دریغ که دیگر خاکسترم.»

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 165328 و در روز پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۲۳:۱۱:۵۰
2024 copyright.