در وفای عشق…/ نگاهی به سریال «سرباز»

سینماسینما، کاوه امیری جاوید

«سرباز» مجموعه داستانی تلویزیونی است به کارگردانی هادی مقدم‌دوست، که پیش از این در مقام کارگردان فیلم سینمایی «سر به مهر» (داستان دختر وبلاگ نویس در آستانه گذر از سن ازدواج عرفی که در بروز احساسات و عقاید خود دچار مسئله است) را کارگردانی کرده است. او البته در فیلمنامه‌نویسی مشهورتر است تا کارگردانی. این سریال محصول همکاری مشترک قرارگاه مرکزی مهارت آموزی (آموزش مهارتهای کاربردی به سربازان نظام وظیفه) و صداوسیما است. 

سریال سرباز داستان سرباز وظیفه‌ای به نام یحیی، همسرش یلدا و رفقای هم خدمتی‌اش است و در خلاصه داستان آن که توسط تهیه کننده منتشر شده، آمده ‌است: در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع، شب‌نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع.

در ساختار این سریال اتفاق جدیدی نسبت به دیگر سریالهای تلویزیونی رخ داده است و آن وجود عناصر مختلف برای ارایه اطلاعات و پیشبرد داستان به مخاطب است. به عبارتی، روایت راوی کلیدی ترین عنصر پیش برنده داستان در سریال سرباز است. ناصر طهماسب، دوبلور، که علاوه بر گویندگی نقش‌های اول، در فیلم‌های سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی زیادی به عنوان مدیر دوبلاژ فعالیت داشته، در این سریال به عنوان راوی عاشقانه-حماسی هادی مقدم دوست حضور دارد و به عنوان راوی بخش عمده ای از ماجراهای سریال است. در واقع، طهماسب راوی قصه نیست، بیشتر صدای خیال و حسرتهای نقشهای حاضر در قصه است. این در حالی است که علاوه بر راوی، همه بازیگران در خارج یا داخل از قاب مانند راوی با صدای خود حضور دارند و گاهی با خود و گاهی با نقشهای مقابل خود وارد گفت‌وگو می‌شوند، یا کلنجار می‌روند. اینگونه روایت و حضور پر رنگ زمانی و محتوایی تقریبا در آثار داستانی تلویزیون مانند سریال (به غیر از دیگر گونه های تلویزیونی مانند مستندها و ریالیتی شوها یا گزارشهای خبری و …)کم نظیر است.

البته یکی دیگر از عناصر پیش برنده قصه در سریال سرباز، پیامک (گفتگوی متنی و صوتی) است؛ پیامکهایی که به کرات میان نقشهای سریال در دنیای قصه رد و بدل می‌شود یا می‌خواهد رد و بدل شود و بار احساسی و برخی اوقات شخصیت پردازی شخصیتهای داستان را نیز به دوش می‌ کشد. مانند: تردید، خویشتنداری، گذشت، ترحم: در جاهایی که پاسخ پیامکی نوشته می‌شود، مخاطب می‌ بیند، ولی پاک می شود یا ارسال نمی‌شود. اینگونه، نویسنده و کارگردان یعنی هادی مقدم‌دوست از تمام ابزارها به ویژه شبکه های پیام‌رسان که روزگار امروز بدون آنها متصور نیست، در پیشبرد داستان خود استفاده کرده است. 

سرباز، داستان تمام آدم‌های پیرامون ماست بی کم و کاست، با تمام جزییات و با وسواس بسیار در عمیق شدن و اصرار در نگاه از زوایای متعدد و مختلف به موضوعات، رفتارها، مسایل، تصمیمات، تردیدها، ترسها و آرزوها. سرباز، یکی از پایین ترین درجه های نیروهای نظامی است ولی معنی آن در فرهنگ فارسی معین اینگونه آمده است: «آن که آماده است که سر و جان خویش را در راه هدف خود فدا کند. به‌عبارتی، سرباز در معنای کسی است که از جانش در پی آرمانی گذشته و از باختن سرش ابایی نداشته باشد».  اما آنچه سریال سرباز  را پیش می برد نه «سربازی» است و نه از جان گذشتگی، بلکه تلاش تمام شخصیتهای داستان در «فرماندهی کردن» است. یحیی و یلدا (همسر شرعی یحیی) هر دو سعی دارند دیگری را به سربازی بگیرند و «در وفای عشق مشهور خوبان چو شمع و شب‌نشین کوی سربازان و رندان!» شوند و همین است که بهانه وجود راوی، دیالوگها، مونولوگها، پیامکهای نوشتاری و صوتی فراوان شده است. 

اما این سریال با نگاه فمینیستی از منظری مردستیز در فضایی مردانه خارج از تعادل و عدالت در قصه گویی وارد میدان شده است و مخاطب را در گمراهی تشخیص این نگاه (نگاه مردستیز) با ساده‌ترین تصمیم، با این نتیجه که ریتم بسیار کند است از خود محروم می کند و مخاطب ناخودآگاه از دیدن سریال لذت نمی برد. بزرگترین گمراهی مخاطب (نگارنده) عنوان سریال است که تا قسمت سی‌وسوم اثر هیچ همذات پنداری با محتوای آن پیدا نمی‌کند. سربازانی که سربازی فقط لباسهای نظامی را دارند و دیگر هیچ به کارهای بی هدفی در نتیجه و مسیرانجام مشغول هستند. مخاطب در پادگان است ولی پادگانی نیست یا باور پذیر نیست. ما در زندگی روزمره از تمامی ابزارهایی که “مقدم دوست” در اختیار گرفته است، استفاده می کنیم ولی بی تکلف هستیم، در زندگی روزانه مانند فیلمها، عملیات آزاد سازی گروگان با نقشه پیچیده را برای برقراری رابطه با اطرافیانمون استفاده نمی‌کنیم. همه این تکلفها در سریال سرباز بیننده را گمراه می‌ کند چون واقعی نیست و ساده‌ترین کلمه برای مخاطب “ریتم کند” است. ریتمی که “کند” نیست، “قصه” است که باور پذیر نیست! دنیای یحیی و یلدا تعریف سرباز نافرمان آینده‌دار و فرمانده سخت کوش کهنه‌کار است. 

با نگاهی به روابط میان یحیی و یلدا فارغ از روابط میان دیگر شخصیتها -که به جزییات در سریال با استفاده از ترفندهایی که ذکر شد آمده است – می توان این نگاه فمینیستی مردستیز را دید؛ چند مورد از این نگاه: یحیی و یلدا عقد کرده اند، ولی به صورت قانونی آن را ثبت نکرده اند پس یحیی بر اساس یکی از قوانین خدمت وظیفه عمومی نمی‌تواند در محل زندگی خدمت کند و باید در هر جایی که برایش مشخص می شود خدمت سربازی خود را انجام دهد. این قدرتی است که خالق قصه به یلدا می‌دهد تا او را قدرتمند کند. یلدا رانندگی می‌کند و یحیی رانندگی بلد نیست، ولی خودرویی که یلدا می راند یحیی خریده است. قدرت محرکه یحیی در دستان یلداست، حتی اگر مالک مادی خودرو نباشد. یحیی قدرت تصمیم گیری ندارد، و وقتی هم که تصمیم می‌گیرد به شیوه یلداست و محقق شدن آن نیز  از مسیر یلدا می‌گذرد. یحیی حتی در تنهایی خود نیز در حال اجرای خواسته های یلداست، یا با روایت یلدا یا راوی کل در حال توجیه خود یا استحاله در نظر یلداست. این همه آمریت و عاقلیت و کفایت در برابر سربازی و سهل‌انگاری و بی کفایتی و نمایش آن برای مخاطب با تمام ابزارهایی که ذکرش رفت و تمام جزییات مخاطب را دلزده می کند. سریال ساز با افراط در تحقیق حقوق زنان در مقابل کارخانه انسان سازی و مهارت آموزی ارتش برای مردان که زنان بی نیاز از آن هستند، شمایلی بی خاصیت از مردان سریال ارایه داده است تا ظاهرا خدمت سربازی را واجب بر آنها و رفتار تربیتی زنان را لازم برای آنها قلمداد کند. اینچنین روابط و تعاریف در رابطه میان تمام شخصیتهای قصه نیز جاری است. برادر یلدا مخالف کامل و مردی بد است به اموال خواهرش رحم نمی‌کند. شهاب پسر دایی یحیی، یک دست انداز کامل است، یلدا او را نیز کنترل و راهبری می‌کند. پدر یلدا هیچ اختیاری ندارد و مادر یلدا مردانه رفتار می‌کند . این لشگر مردان را “سربازی” به سامان می‌رساند یا حسرت سربازی؟

چه بسیار مردان زندگی که سرباز نبودند و چه بسیار زنانی که مهربان زندگی کردند.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 136939 و در روز شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۴۸:۵۱
2024 copyright.