سفری در زمان/ نگاهی به فیلم «سفر سهراب»

سینماسینما، مینو خانی

 

مستند پرتره یا مستند چهره نگارانه یکی از گونه های فیلمسازی است که مخاطب را با شخصیتی خاص آشنا می کند. هر چقدر عنصر مهم ساخت مستند، یعنی تحقیق قوی تر و درست تر باشد و کارگردان بتواند منابع تصویری و اطلاعات بیشتری در ساخت آن به کار ببرد، می تواند آن شخصیت را بیشتر و بهتر به مخاطب خود بشناساند. ضمن اینکه مستند پرتره می تواند به عنوان منبع تصویری خوبی از شخصیت های خاص باشد که تماشای آن جایگزین مطالعه کتابی چند صد صفحه ای شود و در عرض یکی دو ساعت شناخت خوبی به مخاطب بدهد؛ چیزی که به نظر می رسد امید عبدالهی، فیلمساز جوان و کارگردان مستند پرتره «سفر سهراب» به خوبی به آن دقت داشته است.

تصویر لانگی از دریا و قایقی بر کناره آن به نمای نزدیک سرشاخه های نوعی گیاه کات می خورد. بعد پیرمردی خمیده قامت در مسیر خاکی خانه اش از پشت تصویر می شود و ریل قطار و اتاقک راهبان بر صفحه نقش می بندد و بعد از چند پلان عکس گونه دیگر، صدای راوی بر تصاویر می نشیند که انگار با مخاطب خاصی صحبت می کند. چند جمله و چند تصویر دیگر و کات به موزه سینمای ایران در تهران که بعد از گشت و گذار کوتاهی در موزه، دوربین روی تصویر بزرگی فیکس می شود: سهراب شهیدثالث.

«سفر سهراب» که به زندگی خصوصی و حرفه ای فیلمساز نوآور و متفاوت ایران در دهه ۵۰ می پردازد، مخاطب را با خود به سفری در طول زمان می برد؛ زمانی که سهراب در کودکی سودای سینما در سر داشته و خانواده را مجبور می کرده هر هفته به سینما بروند تا وقتی که در گوشه اتاقش در شیکاگو به سفری ناخواسته و بی بازگشت می رود. اما امید عبدالهی که کارگردان، تدوین گر و نویسنده گفتار متن این مستند پرتره است، مخاطبش را به شیوه تدوین خطی و ارائه اطلاعات بر اساس روند تاریخی با خود همسفر نمی کند، بلکه اطلاعات مقاطع مختلف زندگی شهیدثالث، حاوی اطلاعات خانوادگی، تحصیل او در اروپا، چگونگی همکاری با وزارت فرهنگ و هنر بعد از تحصیل و بازگشت به ایران، ساخت دو فیلم مهمی که در ایران کارگردانی کرد («یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی جان»)، برخوردی که سینماگران و منتقدان در داخل و خارج از کشور با او داشتند، موفقیت هایی که در ایران و خارج از ایران کسب کرد، ترک ایران و اندکی هم درباره فعالیت سینمایی این کارگردان نام آور در آلمان، به گونه ای لا به لای هم می آید که هیچ بخشی جذابیت و تازگی خود را از دست نمی دهد و توجه مخاطب به آن کم نمی شود. خصوصا که شهیدثالث به دلیل مهاجرت از ایران بیشتر در بین سینماگران و سینمادوستان شناخته شده است و اطلاعات زیادی از او در دسترس حتی علاقه مندان به سینما وجود ندارد و نسل های بعد از انقلاب اگر علاقه مند و عاشق سینما نباشند، او را نمی شناسند و همین تازگی، موضوع را جذاب تر می کند.

از سوی دیگر، این اطلاعات با آرشیوی از تصاویر فیلم های شهیدثالث، تصاویر ویدیویی یا عکس هایی از حضور در جشنواره ها در ابتدای دهه ۵۰، عکس هایی از مراحل مختلف زندگی سهراب، صفحات روزنامه هایی که در آن زمان مطالبی درباره او منتشر کرده اند و مهمتر از همه چند گفت و گوی تصویری از وی و حتی تصویر نامه هایی که به عمویش می نوشته، همراه شده و کلام راوی به گونه ای بر این تصاویر می نشیند که هر کدام به دیگری سندیت بیشتری می بخشد. این در حالی است که به نظر می رسد به دلیل مهاجرت این کارگردان به آلمان و بعد آمریکا، منابع تصویری و غیرتصویری زیادی درباره او در دسترس نباشد. برای همین جمع آوری همه آنچه در «سفر سهراب» ارائه شده است، بسیار ارزشمند به نظر می رسد. ضمن اینکه از متنی که عبدالهی بر مستند خود نگاشته، معلوم است که وی دلبستگی خاصی به این کارگردان دارد و نهایت تلاش خود را کرده تا تصویری بی نقص از شهیدثالث ارائه دهد.

یکی از مهمترین محورهایی که عبدالهی بر آن تکیه می کند، درباره ساخت دو فیلم «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی جان» شهیدثالث و تحلیل محتوایی و فرمی آنهاست. همچنین توجه به بستر ساخت این دو فیلم از سوی وزارت فرهنگ و هنر و ارائه تصویری از وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران در زمان ساخت این آثار ارائه می شود. این کار نه تنها باعث می شود سینمای شهیدثالث بیشتر و بهتر شناخته شود، بلکه می تواند در حکم فیلمی آموزشی برای جوانان و دانشجویان رشته سینما به کار برود. و اگر لحن راوی را که شیفتگی عبدالهی از آن سرریز است، دنبال کنند، حتی بیشتر از آموزش خواهد بود و مخاطب نیز شیفته کارگردان نوآوری خواهد شد که مسیر سینمای ایران را در روزگاری که فیلم فارسی بدنه سینمای ایران را می ساخت، تغییر داد؛ مسیری که کمتر کسی جرئت حرکتی خلاف آن را داشت. اندیشه شهیدثالث که خود در گفت و گوهایش به آن اشاره می کند، طی سفری که برای آموزش سینما به اروپا رفت، تحت تاثیر قرار گرفت و باعث شد نوعی رئالیسم در سینمای ایران به وجود آید که برگرفته از زندگی مردم عادی این سرزمین بود؛ چیزی که در زمان خود به نوعی سیاه نمایی و حتی حرکت سیاسی برداشت شد و شهیدثالث را راهی ساواک و زندان کرد. اما بعد از انقلاب و خصوصا در زمانی که سینماگران صاحب اندیشه بعد از انقلاب به نوعی راه او را در پیش گرفتند، توانستند موفقیت های زیادی را در عرصه ملی و بین المللی برای سینمای ایران به ارمغان بیاورند.

شهیدثالث در یکی از گفت و گوهای خود می گوید: «فیلم سیاه، فیلم مرگ است.» شاید به همین دلیل است که «سفر سهراب» با تصویر دریا و اسکله و آبی آسمان تمام می شود تا مرگی برای سینمای اندیشمند، متعهد  و نوآور او وجود نداشته باشد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 100195 و در روز جمعه ۲ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۴۶:۰۴
2024 copyright.