سهیلا گلستانی: فیلم «دو» را با ترس بسیار ساخته‌ام/ با میرکریمی وجه اشتراک زیادی دارم

نخستین فیلم بلند سینمایی سهیلا گلستانی با نام «دو» مدتی است که از سوی گروه سینمایی «هنر و تجربه» روی پرده سینماها رفته است. گلستانی متولد ۱۳۵۹ فارغ‌التحصیل کارشناس طراحی صحنه و لباس است. او علاوه بر فیلمسازی بیشتر به عنوان بازیگر و دوبلور شناخته می‌شود و تجربه بازی در فیلم‌های «بوفالو» (۱۳۹۳)، «امروز» (۱۳۹۲)، «بیداری برای سه روز» (۱۳۹۲)، «شب بیرون» (۱۳۹۲)،

«میهمان داریم» (۱۳۹۲)، «چهل سالگی» (۱۳۸۷) و «نصف مال من،
به گزارش سینماسینما،  نصف مال تو» (۱۳۸۵) را دارد. از سال ١٣٧٧ بازی در تئاتر و از سال ١٣٨۶ ساخت فیلم کوتاه را آغاز کرد. همچنین از سال ١٣٨١ وارد تلویزیون شد. گلستانی فیلمنامه «دو» را با نگاهی به داستان «کفش‌های خدمتکار» اثر برنارد مالامود نوشته و داستان زن خدمتکاری را روایت می‌کند که در خانه مردی به نام «بهمن» کار می‌کند. بهمن بعد از سال‌ها زندگی در اروپا به ایران بازگشته و ارتباط عاطفی‌اش را با زندگی و گذشته‌اش قطع کرده است و بعد از بازگشت به خانه‌اش در ایران قصد فروش آن را دارد. پرویز پرستویی، مهتاب نصیرپور، مهرانه
مهین ترابی، محمدعلی سجادی و ارد زند از بازیگرانی هستند که در این فیلم حضور دارند. این فیلم به تهیه‌کنندگی پرویز پرستویی محصول سال ١٣٩٣ است و نخستین اکران خود را در سی‌و‌سومین جشنواره فیلم فجر تجربه کرده است. گفت‌وگویی با گلستانی داشتیم که در ادامه می‌آید.

فیلم سینمایی «دو» نخستین اثر بلند سینمایی شما است. اگر به عنوان فیلمساز این کار بخواهید تعریفی از فیلم‌تان ارایه کنید آن را چگونه فیلمی معرفی می‌کنید؟
«دو» فیلمی در ژانر اجتماعی و شاعرانه است. فیلمی درباره روابط انسانی امروز جوامعی مانند ایران است که شکل و شمایل ارتباطات شان را باهم
گم کرده‌اند و در حال گذار هستند. این گذار اجتناب‌ناپذیر آسیب‌هایی را به روابط انسانی وارد می‌کند.
به نظر خودتان چه اندازه در ساخت این فیلم و رسیدن به آنچه مدنظرتان بوده است، موفق بوده‌اید؟
این ارزیابی‌ای است که در طول زمان مشخص می‌شود. اما به هرحال نخستین قدم و تلاش من بود برای نزدیک شدن به آنچه در نظر داشته‌ام.
در صحبت‌های‌تان فیلم «دو» را به دو خط موازی تشبیه کرده بودید که در کنار هم حرکت می‌کنند و به هم نمی‌رسند. اما از طرفی به نوعی تقابل دو شخصیت اصلی را هم در فیلم می‌بینیم. بیشتر کدام‌یک از این دو نگاه مد نظر شما بود؟
هر دو نگاه را داشتم. بخشی که مربوط به جاه‌طلبی‌ها و خصوصیات فردی انسان‌ها می‌شود در تقابل با هم قرار می‌گیرد. بخشی که مربوط به هم‌زیستی اجباری آنها می‌شود به تعبیر من مانند همان دو خط موازی است که هرگز به هم نمی‌رسند و قرار نیست در جایی باهم تلاقی داشته باشند. هرچند یک مفهوم کلی بی‌نهایت هم می‌توان برای آن متصور شد اما به صورت عینی و واقعی همچنین تقاطعی را نمی‌بینیم.
آیا می‌توان گفت به نوعی این مفهوم بی‌نهایت را در پایان‌بندی فیلم می‌بینیم؟ آن در بازی که در سکانس انتهایی فیلم می‌بینیم به نوعی پایان باز فیلم است و نمی‌توان کاملا نتیجه گرفت چه اتفاقی افتاده است…
بله آن در می‌تواند نمادی برای مفهوم بی‌نهایت باشد. اما بیشتر آن در باز تغییر از یک وضعیت به وضعیت دیگر را تعریف می‌کند.
کمی بیشتر توضیح می‌دهید؟
دو شخصیت اصلی فیلم مدام به‌جای آنکه به یکدیگر نزدیک شوند یا در نقطه‌ای شخصیت آنها با همدیگر تلاقی داشته باشد مدام وضعیت‌های‌شان را تغییر می‌دهند. البته شخصیت پری به صورت ناخودآگاه و شهودی این کار را انجام می‌دهد. اما شخصیت بهمن از روی آگاهی و دانسته به سمت این تغییر وضعیت می‌رود. اما وجه مشترک هر دوی آنها این است که به طور اجتناب‌ناپذیری
تحت تاثیر شرایط هستند و بدون آنکه خودشان بدانند شرایط و آدم‌ها برای آنها مسیر کلی را تعریف می‌کنند. آن «در» هم همان‌طور که گفتید می‌تواند نمادی از بی‌نهایت باشد و هم می‌تواند نمادی از یک فضا و دنیای جدید یا روز دیگری باشد که معلوم نیست چگونه طی می‌شود.
در فیلم شخصیت بهمن از ابتدا خودش را این‌گونه معرفی می‌کند که علاقه چندانی به برقراری ارتباط ندارد، به نوعی شخصیت تنهایی دارد. از طرفی شخصیت پری هرچند با خانواده‌ای که برای آنها کار می‌کند نزدیک است اما بازهم شخصیت تنهایی است. اما در فیلم صحنه‌های زیادی داریم که به نوعی شلوغی و همهمه را به تصویر می‌کشد. کنار هم گذاشتن این دو بخش در فیلم چگونه شکل گرفت و هریک نماد چه چیزی بودند؟
به طور آگاهانه‌ای این اتفاق افتاد. به این دلیل تا بخشی از فیلم که بیشتر به شکل تنهایی و جاه‌طلبی بهمن یا بی‌کسی پری می‌پردازیم، اتفاقا آنها در فضاهای شلوغ هستند و برای این دو یک پارادوکس فضاسازی اتفاق می‌افتد. حتی خانه‌ای که پر از وسیله و شلوغ است. هرچقدر که فضا خلوت‌تر می‌شود چه از نظر کاراکترهای اطراف و چه از نظر فضا کم‌کم خود این آدم‌ها بی‌واسطه‌تر کنار همدیگر قرار می‌گیرند. حتی بی‌پرواتر با یکدیگر روبه‌رو می‌شوند. انگار کاراکترها و فضا مانعی برای نزدیک شدن این دو شخصیت به هم هستند. از یک جایی به بعد ماهیت این پارادوکس کاملا تغییر می‌کند و ما محیط خلوت با کاراکترهایی داریم که به ظاهر در کنار هم فاصله کمتری دارند.
پس آیا می‌توان سکانسی که بهمن پری را به دکتر می‌برد به همین استدلال ربط داد؟
بله. در واقع آن سکانس بی‌واسطه‌ترین نزدیکی بهمن و پری با یکدیگر است.
اما در فیلم هیچ دلیلی برای این کار مشخص نمی‌شود؟
سکانسی در فیلم داریم که پری متوجه می‌شود بهمن برای او یک جفت کفش کنار گذاشته است. برای من آن سکانس نقطه شروع بود. بهمن در آنجا به این هم‌زیستی اجباری تن می‌دهد و نهایت آن را در سکانس دکتر می‌بینیم.
درباره یکی از سکانس‌های پایانی فیلم هم می‌خواستم صحبت کنم. فرزند سرباز خانواده دیر می‌رسد و در بیان علت این دیر رسیدن به صورت اغراق‌آمیز خشونت صحنه تصادفی را که در مسیر اتفاق افتاده است تعریف می‌کند. خونسردی شنونده‌ها و به‌‌ویژه بهمن در ارتباط با آن اتفاق در فیلمی که به روابط انسانی می‌پردازد… ضرورت پرداختن به آن جزییات خشونت‌آمیز چه بود و چه هدفی را در پی آن دنبال می‌کردید؟
نوشتن آن سکانس با آن جزییات علاقه‌مندی شخصی من بود. چون فکر می‌کردم باید چنین سکانسی برای نشان دادن بی‌تفاوتی در روابط انسان‌ها داشته باشم. اینکه بی‌تفاوتی تنها نسبت به روابط عادی وجود ندارد و حتی در ارتباط با چنین اتفاق دردناکی هم ممکن است انسان‌ها تنها به مثابه یک خاطره یا یک تاسف سرسری از آن رد بشوند. اما همزمان وقتی آن اتفاق با جزییات تعریف می‌شود برای پری اتفاق مشابهی می‌افتد. به هرحال اتفاق دردناکی برای او رخ داده است. بعدتر هم وقتی فیلمنامه را به دوستان می‌دادم که بخوانند اتفاق جالب این بود که تقریبا اغلب افرادی که فیلمنامه را می‌خواندند تصورشان این بود با اینکه هیچ نشانه‌ای از سمانه یکی از شخصیت‌های فیلم در کار نبود اما گویی نمادی از آن بود و انگار تصادف برای یکی از شخصیت‌های فیلم اتفاق افتاده است. برای همین من‌را بیشتر ترغیب کرد به جزییات بیشتر آن سکانس بپردازم.
شما بازیگر هم هستید و در فیلم‌ «امروز» رضا میرکریمی هم حضور داشتید. چقدر تحت تاثیر فیلمسازانی مثل میرکریمی بودید تا نخستین فیلم‌تان را بسازید یا چه اندازه تجربه بازی در فیلم‌های اجتماعی به ساخت این اثر کمک کرد؟
متاسفانه به دلیل سفرهایی که آقای میرکریمی همزمان برای پروژه خودشان داشتند و همزمان با تولید فیلم «دو» بود نتوانستم آن‌طور که باید از حضور او استفاده کنم. اما در فیلمنامه، ایشان خیلی با حوصله وقت گذاشتند. در مورد بخش نخست سوال به‌نظرم اگر بگویم شاید سلیقه‌های مشترکی با میرکریمی یا فیلمسازانی از این دست داریم، بهتر است. من تحت تاثیر همه فیلم‌های خوب در ژانرهای مختلف هستم. به این مساله قایل نیستم که اگر یک فیلم اجتماعی ساخته‌ام سلیقه غالب من فقط فیلم‌های اجتماعی است و فقط این آثار را دنبال می‌کنم. من در سینما به دنبال یک تفاوت و تنوع سلیقه هستم. به عنوان تماشاگر آثار مختلف را دنبال می‌کنم و ممکن است اثر بعدی‌ام اجتماعی نباشد و به دنبال یک موضوع متفاوت دیگری بروم. لزوما ورودی‌ها و خروجی‌ها همیشه منطبق با هم نیست. می‌توانم بگویم با میرکریمی یا فیلمسازانی از این دست به احتمال زیاد وجه اشتراکات زیادی داریم. نوع فیلم‌هایی که می‌پسندیم و نوع سینمایی که ممکن است بیشتر مورد علاقه ما باشد.
شما به تاثیر از دیگر فیلمسازها اشاره کردید. فضای فیلم شما فضای سردی است. سینمایی است که به سینمای اروپای شرقی نزدیک است. می‌خواهم بدانم آیا شما تحت تاثیر آن سینما هم هستید؟
صددرصد. اگر بخواهم به عنوان شماره یک سلیقه هم بگویم من به طور کامل آن سینما را می‌پسندم. خودآگاه و ناخودآگاه به دنبال آن سینما هستم و آن را کتمان نمی‌کنم. چه از لحاظ روایت و چه از نظر نقش تکنیکی کاملا برای من سینمای اروپای شرقی درجه یک و مورد پسند است.
اتفاقا آن نوع سینمایی است که مخاطب عام در ایران آن را نمی‌پذیرد. آیا این‌را قبول دارید که شما فیلم‌تان را برای مخاطب خاصی ساخته‌اید؟
ترجیح می‌دهم از منظر دیگری پاسخ این پرسش را بدهم. چقدر برای مخاطب عام چنین آثاری به شکل مناسب عرضه شده است که بتوانیم به صورت آماری بگوییم مخاطب آن را نمی‌پسندد. چه اندازه این سینما را عرضه کرده‌ایم چه در شکل مدیوم تلویزیون که عمومی‌تر است و چه در سینما؟ آیا مخاطب را با آن آشنا کرده‌ایم؟ یا اینکه در سینمای خودمان همیشه به عنوان سینمای مهجوری به آن پرداختیم که مخصوص طیف خاصی از آدم‌ها است؟ از ابتدا این‌گونه تعریفش کرده‌ایم. مانند کالایی که فقط در یک فروشگاه عرضه می‌شود و هیچ شعبه دیگری در هیچ جای دیگر ندارد. خیلی بدیهی است که مخاطب آن کمتر است و حتی برخی مخاطبان نسبت به آن کالایی که عرضه می‌شود ممکن است جبهه‌گیری هم داشته باشند چون خیلی در مقابل دیدشان نبوده است. به‌نظرم برای مثال همین گروه «هنر و تجربه» فارغ از همه اشکالاتی که در طول زمان برطرف می‌شود فضایی ایجاد می‌کند که چنین آثاری را ‌ببینیم. هرچند مخاطب عام شاید در طیف گسترده هنوز مخاطب این گروه سینمایی نباشند و شاید هیچ‌وقت هم به شکل گسترده مخاطبش نشود. اما اگر هر روز یک نفر هم به مخاطبان آن اضافه شود بازهم گامی به جلو است. مخاطب وقتی با چنین آثاری مواجه می‌شود، راحت‌تر آن را می‌پذیرد وقتی مخاطب عادی‌تر و بی‌واسطه‌تر با فیلم برخورد کند راحت‌تر آن اثر را می‌پذیرد. نمی‌خواهم بگویم سلیقه همه آنها این سینما بوده است. اما شکل روایت در این سینما برای‌شان جالب بوده است.
«دو» نخستین فیلم شما به حساب می‌آید. سوژه‌ای سخت دارد و روایت آن سخت است. فضای سردی را برای فیلم‌تان انتخاب کرده‌اید. هراسی نداشتید از اینکه به سراغ چنین موضوعی می‌روید؟ نترسیدید که نتوانید به عنوان کار اول از پس کار برآیید؟
خیلی هراس داشتم. همین الان هم خیلی از اشکالات کار را من خیلی بهتر از دیگران می‌دانم. اما واقعیت این است که از یک بخش جریان خیلی راضی هستم. اتفاقا وقتی انسان برخی کارها را نخستین‌بار انجام می‌دهد انگار جسارت بیشتری برای آن دارد. شاید دیگر من برای فیلم‌های بعدی یا فیلم دومم با چنین جسارتی سراغ چنین موضوعی نروم. انگار که به علت خود ترس مثل انسانی که ناگهان در یک استخر عمیق شیرجه می‌زند من بی‌پرواتر این کار را انجام داده‌ام. اما در تمام پروسه تولید این فیلم حتی همین حالا هم به ازای تک‌تک افرادی که با فیلم روبه‌رو می‌شوند، چه نسبت به فیلم بازخورد مثبتی داشته باشند و چه منفی، من کاملا مضطرب و نگران و در عین حال پذیرای تمام انتقادات هستم. فیلم «دو» را با ترس بسیار ساخته‌ام. اما راضی‌ام از اینکه چنین تجربه‌ای کرده‌ام. شاید بعد از این،‌چنین امکانی را نداشته باشم. البته امیدوارم این‌طور نشود. بخش خودآگاه ذهن من می‌گوید چنین نیست و چنین اتفاقی نمی‌افتد. اما ناخودآگاهم شاید کمی بخواهد محافظه‌کارانه‌تر پیش برود یا بخواهد به شیوه دیگری فضا را بیشتر بسنجد.
پرداختن به موضوعات انسانی از منظر روان‌شناختی خیلی کار سختی است. اینکه نسبت به
هر کدام از شخصیت‌های فیلم باید شناخت وجود داشته باشد. باید نسبت به روابط بینافردی آنها کاملا احاطه داشته باشیم تا این روابط در فیلم به درستی از کار درآید. شما روی سوژه‌ای دست گذاشته‌اید که سوژه‌های سخت انسانی است. یعنی خیلی پیچیده هستند. افرادی که خیلی پیچیده‌اند در واقع نشان دادن درون آنها مقابل دوربین هم خیلی سخت است…
تم فیلم و مفهوم آن و پرداختن به چنین موضوعی، مفهوم مجردی است. این‌را کاملا می‌توانم بفهمم. ممکن است در ادبیات راحت‌تر اتفاق بیفتد.
دقیقا چون در ادبیات می‌توانید جزییات را بگویید و توصیف کنید اما جلوی دوربین توصیف کردن خیلی کار سختی است. ممکن است این سوال پیش بیاید بهمن چرا اینقدر سرد بازی می‌کند مگر آنکه کارگردان به عمد خواسته باشد بازیگرانش این‌چنین بازی کنند. آیا این خواسته شما بوده است که این سردی بین شخصیت‌های فیلم باشد و اگر هم‌چنین بوده است، می‌خواستید چه چیزی را بیان کنید؟
قطعا حاصل کار در مورد بازی‌ها در هر دو شکل مثبت و منفی کاملا مسوولیتش بر عهده من است. به این دلیل که من دقیقا همه‌چیز را قرار داده‌ام و این را فقط زمانی که برداشت اول یک پلان را با برداشت سی‌و چندم یک پلان ببینید، می‌توانید متوجه بشوید و در موردش نظر دهید. به این دلیل که می‌توانید ببینید چقدر فرق وجود دارد و همه جزییات اضافه شده است. فارغ از اینکه با چه کیفیتی و چه اندازه مورد پسند است. اما مسوولیتش کاملا متوجه من است. چون قدم به قدم من می‌دانستم که این اتفاق می‌افتد به علاوه اینکه در مورد کاراکتر بهمن صرفا سردی نیست و باید همراه با یک عصبانیت درونی و پرخاشگری درونی همراه می‌شد. خیلی‌ها در لایه درونی شخصیت بهمن را با شخصیتی که آقای پرستویی در فیلم «امروز» بازی کرد، مقایسه می‌کنند در صورتی‌که من به جد مخالف این نوع مقایسه هستم؛ برای اینکه در «امروز» شخصیت ایشان شخصیتی فداکار است که سکوت اختیار می‌کند. اما در اینجا کاراکتر ما اصلا حال و هوای دیگر و عصبانیتی درونی دارد که مثل یک کوه آتشفشان است و هر لحظه این احتمال وجود دارد که فوران کند. حتی می‌بینیم یک‌جاهایی این ویژگی بروز می‌کند.
در کل پیچیدگی را دوست دارید؟ در بازیگری هم شما نقش‌های پیچیده و مرموزی را انتخاب می‌کنید…
بله من پیچیدگی را شخصا خیلی دوست دارم. برای اینکه در واقع فرآیند بعدی آن را دوست دارم. اینکه ذهن درگیر حل مسائلی می‌شود. حالا شاید این مساله ریشه در این دارد که علاقه‌مندی شخصی من به ریاضی یا حل معادلات است. حتما از جایی در ناخودآگاه من می‌آید. البته در رابطه با این فیلم چیزی که اکنون در مورد فیلمنامه به آن فکر می‌کنم این است که شاید بیش از اندازه پیچیدگی در آن وجود دارد. البته پیچیدگی معمولا ذهن را ورزش می‌دهد و اتفاق خوبی است. اما شاید پیچیدگی در مواردی هم باعث شود ظن مخاطب را به سمت مفاهیمی ببرد که اصولا مفاهیم درجه اولی برای پرداختن به آنها نبوده است. زیرلایه‌هایی در خود فیلم که حرف اصلی فیلم نبوده است. از این بابت شاید در مواردی فیلم «دو» ممکن است دچار پیچیدگی بیش از اندازه شده باشد. اما در اینکه اصولا روابط انسانی از نظر من پیچیده و مانند معادلات ریاضی هستند، شکی نیست.
بنابراین دلیل شخصی بوده است که به سراغ روابط انسانی پیچیده رفته‌اید؟
دقیقا. روابط انسانی در عین اینکه کاملا عیان و ظاهر و خیلی مشهود است اما در واقعیت چنین نیست. یعنی در ظاهر مثل یک رودخانه کم عمق می‌ماند که ناگهان با عمق عجیبی در ارتباط با آن مواجه می‌شویم که اگر آمادگی کافی نداشته باشیم، می‌تواند ما را با خود ببرد.
کمی هم در ارتباط با انتخاب بازیگران فیلم صحبت کنیم…
باتوجه به همکاری‌های قبلی‌ام با آقای پرستویی و آشنایی‌ای که با کاراکتر شخصی ایشان داشتم به‌نظر انتخاب آقای پرستویی برای نقش بهمن خیلی مناسب بود. درحالی که در این سن خیلی هم ما متاسفانه حق انتخاب در مورد بازیگران خوب و درجه یک را نداریم. اما آقای پرستویی بسیار مناسب این نقش بودند و وقتی فیلمنامه را خواندند نسبت به بازی در این کار ابراز علاقه کردند. طی یک پروسه خیلی طولانی نیز به خانم نصیرپور رسیدیم. چون مدتی بود که متاسفانه ایشان با توجه به مشکلاتی که برای‌شان پیش آمده بود در سینما بازی نکرده بودند و از همین روی کمی دور از انتخاب‌های اولیه بود. اما خوشبختانه ما به این گزینه رسیدیم و ایشان هم پذیرفتند. این کار در بخش بازیگری و بازیگردانی خیلی‌خیلی تجربه دلنشینی بود. چراکه همه افراد تیم بازیگری حرفه‌ای بودند و به‌شدت و بیش از حد تصور من خودشان را در اختیار کار می‌گذاشتند. شمایل حرفه‌ای از بازیگر حرفه‌ای به معنای واقعی در این کار برای من مشخص شد. گروه کاملا در اختیار کار و کارگردان بودند و خیلی با ایمان قلبی هر آنچه من می‌گفتم، انجام می‌دادند.
تجربه بازیگری خودتان چه اندازه در روند این کار و فیلمسازی به شما کمک کرد؟
خیلی زیاد. در بخش هدایت بازیگر و نزدیک کردن بازیگران به شخصیت‌های فیلمنامه به‌شدت این اتفاق افتاد و موثر بود.
باتوجه به اینکه فیلم شما در گروه سینمایی «هنر و تجربه» در حال اکران است به‌طورکلی از اکران فیلم در این حوزه چقدر راضی هستید و فکر می‌کنید اکران در این گروه به دیده شدن فیلم شما کمک می‌کند؟ آیا دوست داشتید در گروه عمومی سینماها فیلم‌تان اکران شود؟
به هر حال قرار بود فیلم اکران عادی داشته باشد. اما به صلاحدید تهیه‌کننده با توجه به شکل و شمایل فیلم ترجیح دادند در این گروه سینمایی اکران شود و معتقد بودند در گروه سینمایی «هنر و تجربه» فیلم می‌تواند مخاطب‌های بهتری داشته باشد؛ چراکه مخاطب با یک پشتوانه تفکر به دیدن این دست از فیلم‌ها می‌آید. نمی‌خواهم ابراز ناراحتی کنم. برای من به عنوان فیلمساز جایی برای اکران مناسب است که فیلم من بهتر دیده شود. قطعا مناسبات مالی و اقتصادی یک فیلم هم خیلی مهم است. حالا خوشبختانه تهیه‌کننده‌ای را در این کار داریم که نگاه او به مخاطب و برخورد مخاطب در اولویت است. اکران سلسله مراتبی است که نه من به عنوان یک تک فیلمساز و نه افراد دیگر نمی‌توانیم وارد این جریان بشویم. به یک برنامه‌ریزی طولانی‌مدت و قایل شدن به سلیقه‌های مختلف در سینما نیاز است. فقط می‌توانم امیدوار باشم چنین شکل و شمایلی در اکران گروه «هنر و تجربه» یا از این دست فعالیت‌ها بتواند مخاطبان را مجاب کند که سینمای ما می‌تواند یک سینمایی از مجموع رنگ‌ها با سلیقه‌های مختلف باشد. فیلم‌ها باید برای طیف‌های مختلف ساخته شود.
پیش از اکران، تجربه حضور در جشنواره خارجی را داشتید و به‌تازگی نیز فیلم «دو» راهی جشنواره «سیلک رود» شد. در این مدتی که از اکران می‌گذرد بازخوردها را چطور ارزیابی کردید؟
خوشبختانه خیلی بهتر از آن چیزی بود که من فکر می‌کردم. تاکنون بازخوردها نسبت به فیلم خوب بوده است. اما این خوب بودن به این معنی نیست که همه طرفدار فیلم هستند. بلکه فکر می‌کنم اکران باعث شده تحلیل هم نسبت به این فیلم اتفاق بیفتد. علاوه بر اینکه فیلم طرفداران خودش را پیدا می‌کند بخشی هم که به هر علتی با آن ارتباط نمی‌گیرد در فضا و بستر آرام‌تری به تحلیل فیلم می‌پردازند و من ضعف خودم در فیلم را خیلی آگاهانه‌تر می‌توانم بررسی کنم. این فضا خیلی با فضای زمان اکران فیلم در جشنواره متفاوت است.
با توجه به اینکه فیلمنامه شما با نگاهی به داستان
«کفش‌های خدمتکار» نوشته شده است آیا در کارهای بعدی شما هم شاهد چنین اقتباس‌‌هایی خواهیم بود؛ چراکه در سینما جای خالی آثار سینمایی براساس اقتباس‌های ادبی دیده می‌شود چه آثار داخلی و چه خارجی. آیا برای شما این فیلم آغازی بوده است که به این سمت و سو بروید و ادبیات را با سینما گره بزنید. به هر حال همان‌طور که گفتید وقتی شما درباره روابط انسانی می‌خواهید صحبت کنید ادبیات برای آن بستر بهتر و مناسب‌تری است…
ادبیات یک منبع قوی و غنی و رجوع به آن اجتناب‌ناپذیر است. به‌نظرم هرکسی یک‌بار این تجربه را کرده باشد، نمی‌تواند این رشته را برای خودش قطع کند. هرچند که همزمان یک خطر بزرگ هم متوجه فیلمساز می‌شود و اینکه به هر حال ادبیات جذابیتی دارد به واسطه اینکه تخیل خواننده را قوی می‌کند و بخشی از جزییات و فضاسازی را خود خواننده انجام می‌دهد و خواننده همزمان با نویسنده تبدیل به یک مولف می‌شود. اما در سینما کارگردان مسوولیت این فضاسازی را برعهده می‌گیرد. اینکه چه اندازه بتواند از پس آن برآید و کیفیتش را حفظ کند خطری است که متوجه کارگردان است و کار او را سخت می‌کند. قطعا در آینده به طور اجتناب‌ناپذیری به ادبیات رجوع خواهم کرد و از آن وام می‌گیرم و خیلی هم برای من جذاب است. امیدوارم بتوانم در کارهای بعدی‌ام این اتفاق را محکم‌تر و جذاب‌تر انجام دهم.
این روزها چه کاری در دست انجام دارید؟
در حال حاضر با یکی از دوستان نویسنده‌ام روی فیلمنامه بعدی کار می‌کنیم که فضای آن کاملا متفاوت با فیلم «دو» است. اما باز هم این کار بسیار وامدار ادبیات است.

منبع: اعتماد

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 14185 و در روز شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۴۷:۳۴
2024 copyright.