نامه تند و تیز جواد طوسی خطاب به پرستویی در دفاع ازکیمیایی

جواد طوسی در شرق نوشت :

آقاپرویز سلام. دلم نمی‌خواست این‌طور بیام سراغت، ولی خودت باعث شدی. در طول مدتی که بین تهیه‌کننده و کارگردان فیلم «قاتل اهلی» اختلاف پیش آمده بود، خودم را به‌طور علنی قاطی این ماجرا نکردم، ولی در پشت‌پرده سعی بسیار داشتم تا سفیر صلح باشم. قبول کن، بدموقعی آتیش‌بیار معرکه شدی. آخه تو چرا؟ این رسم مروت نیست، پس اینجا نمی‌توانم سکوت کنم و محافظه‌کارانه ناظر قضایا باشم. این موضع‌گیری‌ام را عین عدالت می‌دانم، بگذار بگویند باز فلانی سنگ کیمیایی را به سینه زد. اینجا جلوتر از خود کیمیایی، پای فیلمی در میان است که به‌خاطر دیدگاه و اصول شریفِ جاری در آن باید هوایش را داشت تا آسیب نبیند و درست دیده شود. متعجبم چرا بازیگر اصلی این فیلم هیچ تعصبی نسبت به نقشش و دیدگاه عدالت‌خواهانه خالق اثر ندارد؟
آقاپرویز تو را یاد سال‌های ۶٠ و۶١ می‌اندازم که منشی دادگاه جنایی در کاخ دادگستری بودی و من چند شعبه آن‌طرف‌تر… آیا تو همان پرویز آن روزها هستی؟ همان بچه سینه‌سوخته «باغ‌آذری» که در کاخ جوانان شوش و گروه تئاتر «کوچ» و بی‌سیم نجف‌آباد استخوان ترکانده و «معدن» و «پتک» و «شب در حلبی‌آباد» را روی صحنه بازی کرده؟ حاج‌کاظم «آژانس شیشه‌ای» که آن‌طور عاشقانه برای رفیق رزمنده‌اش رگ گردنی می‌شود و در «بید مجنون» چون بید بر سر ایمان خویش می‌لرزد، چطور اینجا حاج‌جلال سروش «قاتل اهلی» و «سیاوش مطلق» (امیر جدیدی) حامی طبقه کارگر را بی‌خیال و متعرض شده که اصلا چرا هیئت انتخاب جشنواره این فیلم را انتخاب کرده‌اند؟!
آقاپرویز! جدا از شراکت و سرمایه‌گذاری و…، واقعا فیلم دیگری که در آن بازی کرده‌ای و به هر دلیلی از سوی هیئت انتخاب پذیرفته نشده، بهتر و مهم‌تر از «قاتل اهلی» است که این‌گونه پایش می‌ایستی و با «قاتل اهلی»این‌گونه مواجه می‌شوی انصاف هم خوب چیزی است. در مقام یک بیننده بی‌طرف که سال‌ها سنگ عدالت را در کارش به سینه زده، معتقدم (حتی اگر کیمیایی هوای پسرش، پولاد، را داشته) در نسخه تدوین‌شده برای جشنواره شخصیت اصلی و مرکزی «جلال سروش» است و اصلا زیر سایه شخصیت «بهمن» گم نشده… وانگهی کارگردان حق دارد با راش‌های فیلمش و شخصیت‌های خود همه‌گونه کاری بکند تا اثر به دنیای موردنظر او و جهان‌بینی‌اش نزدیک‌تر شود.
آقاپرویز! تو که مسعود کیمیایی را – حداقل- به‌خاطر فیلم‌های «قیصر» و «داش‌آکل» و «گوزنها» فیلم‌ساز مهمی می‌دانی، چرا حرمت سن‌وسال و سابقه را نگه نداشتی و با صاحب سرمایه هم‌صدا شدی؟ داش‌آکل از پشت خنجر خورد، ولی خودش از پشت خنجر نزد. ‌ای‌کاش جدال میان تو و کیمیایی به شکل دیگری برگزار می‌شد و به روزنامه‌ها و فضای مجازی و «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» کشیده نمی‌شد تا اغیار با دمشان گردو بشکنند. تو که به حریم کیمیایی راه یافتی و سر سفره‌اش نشستی، چه می‌شد به دیدارش می‌رفتی و در ِاتاق کار یا خانه‌اش را می‌بستی و دور از چشم نامحرمان، هرچه دلِ تنگتان می‌خواست به‌هم می‌گفتید؟ آن‌موقع، مطمئنم کیمیایی موقع خداحافظی دستت را در دستانش می‌گرفت و روی تو را می‌بوسید.
آقاپرویز! راستی تو همان پرویز آن‌سال‌ها هستی و عوض نشدی؟ همیشه خداخدا کرده‌ام که به طبقه‌ام پشت نکنم و گذشته‌ام را از یاد نبرم. این را به حساب یار‌گیری نگذار. در این دنیای حسابگر، بد نیست دو کلام حرف حساب‌شنیدن از یک همکار قدیمی… .

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 42896 و در روز دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۲۸:۳۱
2024 copyright.