نرگس آبیار و زورق شکسته رویاها/ یادداشت مصطفی تاج زاده درباره «نفس»

ناجزاده نفسمصطفی تاجزاده

ظهر یک‌شنبه هفته پیش در جلسه بزرگداشت توران میرهادی شرکت کردم. سالن و محیط پیرامونش در احاطه پوسترهایی بود که پیام صلح و آرامش و امنیت او را برای فرزندان میهن به تصویر می کشید. چه خوب است از این آموزگار فرزانه بیاموزیم که «آموزش کودکان را به عشق تبدیل کنیم زیرا فقط عشق است که به کشف و آموزش می انجامد». هم چنین «درباره بچه ها داوری نکنیم، زیرا ما حق نداریم بچه ها را ارزش یابی نماییم. ما فقط به عنوان یک حامی آنها را به جلو هدایت می کنیم» و این که «برای رشد سالم تر و بنیادی‌تر کودکان بگذاریم آن ها از طبیعت بیاموزند».

غروب همان‌روز به اتفاق همسر عزیزم در مراسم اکران اختصاصی ( فرش قرمز) فیلم «نفس» حضور یافتیم با این پرسش که آیا ما ایرانیان چندان از دفاع مقدس فاصله گرفته ایم که بتوانیم همراه با پاسداشت از خودگذشتگی رزمندگان، رمانی در نکوهش جنگ بنویسیم یا فیلمی در ستایش صلح بسازیم که کمترین گردی بر فداکاری مدافعان این مرز و بوم ننشاند؟

«نفس» داستان زندگی است که با جنگ و ویرانگری هایش به پایان می رسد. نویسنده-کارگردان این رمان، فیلم خود را  بر اساس دل‌نوشته ها و تخیلات یک کودک سامان داده که در آن مرزهای “واقعیت”  و “خیال” در هم می آمیزد. «بهار نوروزی» کودک هفت – نُه ساله ای که گویی آموزه مهم «میرهادی» را وجدان کرده است، فراتر از آموزش های خشک و رسمی، پنهانی کتاب می خواند و خود سرانجام به کتابی بزرگ تبدیل می شود و به ما بزرگترها این فرصت را می دهد که به پیامدهای سهمگین و مخرب جنگ از دید کودکی مهربان و بلند پرواز بنگریم. می‌دانستیم که زمان و زمین و نیز جنگ و زندگی برای همه یکسان نیست، اما انگار باید منتظر نرگس آبیار می بودیم تا بر مبنای رمان خویش، فیلمی بسازد و تضاد میان دو تجربه زمانی متفاوت را از چشم اندازی تأمل انگیز به تصویر کشد. خوشبختانه همکاران او به ویژه فیلم‌بردار موفقش نیز به وجهی دلنشین از عهده این مهم برآمده اند.

کتاب هایی که بهار می خواند  ارتباطی با جنگ ندارد اما هنر نویسنده-کارگردان در این است که به مخاطب این فرصت را می دهد که کتاب جنگ را به گونه ای دیگر بخواند. فیلم از دبستانی شروع می‌شود که «بهار» اندکی قبل از انقلاب، بدان قدم نهاده و در کلاس درس خانم «سپاهی دانش» نشسته است.  «زمان شاه»، «زمان‌انقلاب» و «زمان جنگ» برای نسل انقلاب آشناست؛ برای برخی نوستالژیک است و برای بعضی دیگر یادآور آرزوهایی تحقق نایافته و یا رویاهایی بر باد رفته. برای «بهار» ماجرا متفاوت است. از روزی که لذت خواندن را تجربه کرده، دو آرزو بیشتر ندارد. دکتر شود و بیماری آسم پدر زحمتکش و صبور خود را مداوا کند. دوم این‌که نقاشی هایش در تلویزیون نمایش داده شود.

کتاب های در دسترس بهار، چندان متنوع و غنی نیست و به کتاب های دایی طلبه‌اش منحصر می شود که او دزدانه آنها را می خواند و گاه قلبمه سلمبه اش می یابد. مهم اما این است که کارگردان با تمرکز بر رفتار و رویاهای کودکانه «بهار» چشمان‌ما را به وجه سرکوب‌گر  کلان روایت‌ها باز می کند و نشان  می دهد که وقتی ما از روایت های بزرگ نظیر «انقلاب» و «جنگ» سخن می گوییم گاه چه بر سر روایت‌های کوچک و واقعی می آوریم و چه زندگی ها و آرزوهایی را قربانی آن‌ها می کنیم. نویسنده-کارگردان اثر خود را نوستالژیک معرفی می‌کند و نسل انقلاب را به یادآوری دوران کودکی خود فرا می خواند، اما من بیش از آن که فیلم را نوستالژیک بیابم، آن را در نکوهش جنگ می‌بینم که هرگز بنا ندارد جانبازی حافظان میهن و میهن‌دوستی مردمانش را تحقیر کند یا حتی نادیده انگارد. به باور من «نفس» خود چشم های ما را می شوید تا جور دیگری به زندگی و جنگ بنگریم و این که «چگونه» می توان با چشمان قشنگ و معصوم بهار به زندگی نگریست و در این  معنا تامل کرد که جنگ  چه بر سر رویاهای زیبا و انسانی مردمان می آورد.

به نظر من «نفس» را می توان  روایت گر صادق هر جنگی دانست که  رخ می دهد. از این منظر میان «بهار» نُه ساله نرگس آبیار با بهارهای دیگر مردمان و ملت ها تفاوتی دیده نمی شود. باید فیلم را دید تا این همانندی را دریافت.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 32986 و در روز پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۰۷:۵۳
2024 copyright.