نفرت پراکنی در پوشش نقد!/یادداشت پر از طعنه وکنایه اکبر نبوی در روزنامه جام جم

اکبر نبوی

نویسنده: اکبر نبوی

۱ گرفتاری های ریز و درشتی گریبان ما را گرفته است و رهایی از آنها به سادگی ممکن نیست. چون نمی خواهیم رهایی از آنها را. چون نمی دانیم و نچشیده ایم حظ و لذتِ زیستن بدون این طناب های سفت و سمج را، اما اگر بخواهیم و بکوشیم تا به پالایشی بنیادین و ریشه ای در درون و بویژه در انگاره های پوسیده و متصلب خویش که به عقب ماندگی فکری و کوته بینی فرهنگی و اجتماعی ما انجامیده است دست بزنیم و از رنج و درد ریشه کنی آنها واهمه و نگرانی نداشته باشیم آنگاه خواهیم دانست که بدون این کژتابی های فکری و روانی و گزاره های نادرستی که به بت های ذهنی و خدایان دروغین ما تبدیل شده اند، جهان درون و بیرونمان زیباتر، دلنشین تر، عقلانی تر و توحیدی تر می شود. این بت شکنی پیوسته، کار دشواری است. چراکه همگی (کم یا زیاد) پابند نفس عربده جوی خویشیم و خود را از هر گمان و اندیشه ی ناروا و رفتار نادرست و سخن آسیب زننده و اهریمنی، پاک و مبرا می دانیم و چنین می شود که «همچنان دوره می کنیم…» و زمانی به خود می آییم که: «و ناگهان چقدر زود دیر می شود.»
۲ یکی از این گرفتاری های درشت و بزرگی که از پیشترها دچارش بوده ایم و اکنون شدیدتر در بندش اسیریم پیرایه ها و آلودگی های سنگین و خُردکننده ای است که حوزه و فضای روشنفکری و نقد فرهنگی و هنری ما را در دام سیاه خود به بند کشیده است. (می دانیم که جریان روشنفکری در ایران، بیمار و ناقص الخلقه به دنیا آمد و از همان آغاز به جای قرار داشتن در جبهه ی مردم و منافع ملی و تلاش برای تعالی واقعی، بومی و ملی، به نسخه های غیرملی چشم دوخته بود و پیش و بیش از آن که ایرانی بیندیشد و متکی بر تاریخ و فرهنگ و هویت و سرشت ملی باشد، همه دین و دنیای خود را به بریتانیا و نماینده اش در منطقه یعنی کمپانی هند شرقی فروخته بود و با گذشت زمان و به درستی، به «روشنفکر نمایی» تعبیر شد و می شود.)
اکنون با سوگ و دردی جانکاه باید بپذیریم که روشنفکرنمایان با رفتار و گفتار و نوشتار بیمار و خودانگارشان، فضیلت و شرافت روشنفکری را (بیش از پیش) تا مرتبه ی نازل و کودکانه ی نق زدن های صد من یک غاز ساقط کرده اند و در نتیجه، از درنگ و واکاوی پدیده ها و حوزه های فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی به عنوان کنشی شریف و اصیل و روشنفکرانه، کمتر می توان سراغ و نشان گرفت. همچنین، جریان شرح و تفسیر و نقد فرهنگی و هنری شریف و اصیل، لاغر و کم جان شده است و در برابر، کج بینی و یاوه گویی های پرطمطراق در زرورق فریبنده ی «نقد سلبی»، انشاهای دبستانی در پوشش اغواگر «نقد تند و تیز»، نفرت پراکنی و هتاکی و دروغ بافی برای جلب توجه و نام و شهرت و نیز غوغاسالاری بی مایگان، جای نقد و تحلیل و بررسی و کندوکاو دانشورانه ی عرصه ها و محصولات فرهنگی و هنری را گرفته است و شگفت آن که اسیرانِ دست و پا بسته ی مشهوراتِ خودساخته و بندگانِ «هُبَل» های بزک شده و مدرن، هیچ شان آگاهی نیست که بر سرشان چه آمده است و کنش ها و واکنش های شان نه از سر خرد و دانش و آگاهی فرهنگی و هنری که برخاسته از نادانی مضاعفی است که آنها را به کوره راه یک گمراهی بی انتها می کشاند، دامن فرهنگ و هنر را می آلاید، فرصت ها و موقعیت های خجسته ی فراشدن را زخمی می کند، بذر نفرت و دشمنی می پاشد، به بی اخلاقی و بداخلاقی دامن می زند و مجال های گلگشت و تماشای زیبایی و آفاق روشن را از نسل نو می دزدد و زشت ترین و بی آبروترین دزدی و راهزنی، دزدیدن چشم ها برای دیدن زیبایی است.

*منتقد سینما

 روزنامه جام جم، شماره ۴۷۷۲ به تاریخ ۸/۱۲/۹۵، صفحه ۱۲ (سینما)

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 47037 و در روز یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۴۷:۰۹
2024 copyright.