نفس‌های خاک آلود در عصر جدید /چگونه هوای تهران خاطره تماشای «آب، باد، خاک» را زنده کرد؟

سعید مروتی –  روزنامه نگار

از سالن شماره۲ عصر جدید که بیرون می‌آمدیم هنوز صدای باد در گوش‌مان بود و انگار که خاک بر سر و صورت مان نشسته بود. ما تماشاگران فیلم «آب، باد، خاک» امیر نادری در آخرین روزهای بهمن سال۱۳۷۰ بودیم. چند روز بعد که مجله فیلم درآمد دیدیم که احمد طالبی‌نژاد هم در نقدش نوشته که موقع خروج از سالن خودش را تکانده گویی که خاک بر سر و رویش نشسته بود‌. درست مثل ما و البته با یک تفاوت مهم. منتقد مجله فیلم این مثال را زده بود که به قدرت و تأثیر‌گذاری فیلم نادری اشاره کند درحالی‌که ما در تمام مدت نمایش آب، باد، خاک منتظر بودیم تا این کابوس ملال‌آور تمام شود. آن حس مشترک هنگام بیرون آمدن از سالن، همان صدای باد و نشستن خاک بود. امیروی اکتیو فیلم «دونده» در آب، باد، خاک بزرگ شده بود و سر از بیابان درآورده بود. جایی که تقریبا هیچ جنبنده‌ای به چشم نمی‌خورد و با نماهای ثابت و بدون حرکت، قرار است مفاهیم مهمی به ما منتقل شود که نمی‌شود. دائم صدای باد هست و خاکی که نماهای فیلم را آجری رنگ کرده و آب هم که سراب است. مهم‌ترین و شاید تنها اکشن فیلم، صحنه حمله سگ‌ها به لاشه گاو است که بعدها در خاطرات نظام کیایی صدابردار فیلم خواندیم که نادری با چه مصیبتی این صحنه را فیلمبرداری کرده است. پشت صحنه از خود فیلم جذاب‌تر و تأثیرگذار‌تر بود. هرچند از رنج فراوان نادری فیلم تأثیر‌گذاری حاصل نشده بود. «اگر می‌خواهی من بگریم باید اول رنج ببری» (تیتر نقد پرویز دوایی بر «تنگنا»ی نادری) اینجا جواب نمی‌داد.نقد مفصل جهانبخش نورایی با تیتر «این سرنوشت است که در می‌کوبد»، هم نمی‌توانست متقاعدمان کند که آب، باد، خاک فیلم خوبی است. از فیلم امیر نادری همان خاکش با ما ماند و خاطره خروج از عصر جدید ۲ در اواخر بهمن ۳۰ سال پیش که در این یکی دو روز دوباره تداعی شد. خاکی که در هوای تهران موج می‌زند و نفس کشیدن را برایمان دشوار کرده است؛ درست مثل فیلم آب، باد، خاک که تماشا و تحملش دشوار بود. هرچه بود این نفس‌های خاک آلود ما را برد به سالن شماره۲ عصر جدید و اسطوره امیرو و بلایی که نادری در آب، باد، خاک سر خودش، گروه سازنده فیلم و ما تماشاگران معصومی که به امید دیدن فیلمی هنری به سینما آمده بودیم، آورد. به قول رفیق و همکلاسی‌ام که پا به پای من تا انتها در سالن نشست ایراد آب، باد، خاک این بود که زیادی هنری بود. فیلمی که خاطره‌اش ماند؛ آنقدر که وقتی دیروز مقابل آیینه رفتم یک لحظه جای خودم چهره غمگین مجید نیرومند (بازیگر نوجوان دونده و آب، باد، خاک) را دیدم؛ از این غم تا آن خاک، مسیری ۳۰ساله سپری شده و صدای باد همچنان به گوش می‌رسد.

منبع : روزنامه همشهری

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 173003 و در روز شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۰۱:۰۷:۳۱
2024 copyright.