نقدی بر «لانتوری»/ گشایشی برای بخشایش

لانتوری«لانتوری» زخم زبانی گزنده اما نویدبخش دارد

سینماسینما، شادی حاجی مشهدی/ منتقد:

۱- درمیشیان پس ازکارگردانی فیلم های «بغض» و «عصبانی نیستم»، پخته تر و هوشمندانه تر فیلم می سازد و «لانتوری» گواه این مدعاست. فیلمی که درفرم و ساختار، متفاوت است. مستند درامی که جسورانه و با صراحت حرفش را می زند و با انتخاب موضوعی که سال هاست گریبان اجتماع ما را گرفته و کم و بیش به دست فراموشی سپرده شده است ، دیگربار نمک به این زخم کهنه می پاشد. از انتخاب نام تا انتخاب بازیگران وعوامل فنی، «لانتوری» برگ های برنده زیادی دارد و با معرفی  تک تک شخصیت هایش چیدمانی ازآدم هایی متفاوت از یک روشنفکر ایده آلیست، یک دانشجو، یک کارگر، یک قاضی، یک زن فعال اجتماعی، یک وکیل و تا گروهی از خلافکارانی که با هم شریکند را کلاژ می کند.

۲- لانتوری دیر مخاطب را جذب می کند، اما از نیمه دوم داستان که درام عاشقانه و توام با جنون رابطه «پاشا» با «مریم» شکل می گیرد، دیگر او را رها نمی سازد و این پیگیری نفس گیر با نمایش اسیدپاشی وکنش های زجرآور مریم و فرجام تلخ قصاص پاشا، تا به انتهابه خراشیدن روان بیننده ادامه می دهد. عمل  وحشیانه ای به نام  اسید پاشی وتعمیم این رفتار خشن و بیمارگونه به همه قربانیانی که به این شکل روح و جسمشان آزار دیده است همراه با درک بغض و نفرتی که  در آن گشایشی به بخشایشش نیست در این فیلم ملموس  و به واقع فراموش ناشدنی است.

۳- لانتوری گزنده اما صادق است و این صراحت تصویری که گاهی برای مخاطبین غیر قابل تحمل می شود هدفی والاتر دارد ؛ فیلم در عین خشونت و صراحت لهجه دستاوردی امیدبخش و رستگارکننده را دنبال می کند و رسیدن به آرامش را در بخشش می جوید. «مریم»، که خود فعال اجتماعی است و مانیفستی با عنوان «نه به خشونت!» را مدعی است و فعالان گروه او می کوشند تا اولیای دم قربانیان خشونت را راضی کند تا مجرمان و قاتلان فرزندانشان را عفو کنند، خود در گیر این تیره روزی می شود. اما پرسش این است که اگر این جنایت سنگدلانه و ناعادلانه بر خود او سایه افکند و چشمانش را از او بگیرد ، آیا بخششی میسر است؟ وچه باید کرد؟ زنی که معصومانه درگیر رابطه ای عاشقانه اما تحمیلی و یک طرفه شده است  در مواجهه با عشقی آکنده از جنون، عاقبت نابینا شده و چهره اش از هم می پاشد. پاشا که در شخصیت پردازیش از ابتدای فیلم به عنوان فردی زورگیر و خلافکار معرفی شده است با ممانعت مریم در پذیرش عشقش روبرو می شود و با توجیهی دیوانه وار- «اگر قرار است من تو را نداشته باشم، هیچ کس نباید تو را داشته باشد»-  از او انتقام می گیرد.

۴- فیلم مابین هیاهویی مستندوار در معرفی شخصیت های گروه خلافکاران لانتوری و یک تراژدی تکاندهنده از نمایش دراماتیک سوژه اسیدپاشی و عواقبش در نوسان است. ای کاش درمیشیان هنوز هم از اکران نشدن فیلم پیشین خود، «عصبانی نبود» و به جای اینکه سی وپنج دقیقه ابتدایی فیلمش را با صدای پی در پی «شاتر» در کات های معرفی شخصیت های متعددش پر کند؛ بخش پایانی فیلمش را که درباره پدیده اسیدپاشی و مقوله قصاص و بخشش است از همان اول کلید می زد. اگر چه کارگردان، زنگ تفریح مخاطب را در لحظات نفس گیر ، با مونولوگ های مستند وار و کات های بیشمار به همراهی صدای تکرارشونده شاتر دوربین، ایجاد می کند اما به دلیل تکرار بیش از حد افکت صدای شاتر،  این تمهید آزار دهنده می شود.

۵- فیلم با ساختار خاص خود درمیشیان ساخته و تدوین شده، حرف های خوبی دارد که بزند، نگاه آسیب شناسانه ای دارد، تحلیل هایش همه جانبه است؛ حتی کارگردانش آن قدر جسارت دارد که به خودش نیز کنایه می زند، اما ای کاش برای جان بخشی بیشتر به کاراکترهای اصلی فیلم،  دلش می آمد که از برخی دیگر دست بشوید! زیاد بودن شخصیت ها با اینکه ضربه ای بر پیکره اصلی فیلم وارد نمی کند، لیکن از پررنگ شدن و ملموس ترشدن  شخصیت های اصلی آن می کاهد و سبب می شود تا مخاطب در این هیاهو گم شود.

۶- عنوان بندی ، موسیقی و طراحی پوستر لاتین  فیلم از نکات برجسته آن است و چه خوب که،  فیلمسازی همچون درمیشیان با تجربه ای که از همکاری با بزرگان سینما دارد و آزمون و خطا های ارزشمند خود، این  هوشمندی را  در استفاده به جا از استعدادهای سینمای ایران پیدا کرده است. فیلم «لانتوری» به واقع دو فیلم در یک قاب است و به راحتی قابلیت تبدیل به دو فیلم مجزا  را دارد؛ یکی از زندگی و شکل گیری گروه خلافکاران لانتوری و دیگری از داستان آشنایی یک خلافکار عاشق پیشه و روان نژند با دختری روشنفکر وفعال و رقابت این دو با دلبستگی دیرینه ای (عشق باران به پاشا)  که درتقابل با این دو نفر است. هردوی این قصه ها با توانمندی رضا درمیشیان در هم تنیده شده است و با اینکه  پریشان احوالی آدم های فیلم در آن متجلی است اما گریزی از این سرک کشیدن ها نیست.

۷- نقطه قوت ایده «لانتوری»، ادای دینی است که به قربانیان اسیدپاشی کرده است. فیلم با نگاهی آسیب شناسانه به پس زمینه شکل گیری شخصیت های آنارشیستی که زخم خوردگان همین اجتماعند، نظر افکنده است و در فضایی پرالتهاب و هیاهو، توانایی این را دارد تا باایجاد احساس دلسوزی و همدلی مخاطبش را برانگیخته کند و تلنگری که به هر ذهن آگاهی وارد می آورد وفاق جمعی را برمی انگیزد که سرانجام باید کاری کرد! و به جای قضاوت در مورد آدم های خاکستری اجتماع نباید  تنها سیاهی و سفیدی مطلق آنان را در بوم هزار رنگ زندگی جست وجو کرد.

۸- پایان این قصه برای درمیشیان شروعی دوباره است بر همراهی و حمایت از آسیب دیدگان اسید پاشی. شکل گیری حرکتی اجتماعی بر ضد خشونت و انتقال التهاب ناشی از این رخداد تلخ دستمایه کارگردان شده است تا مولفه قدرتمند دیگری را عرضه کند: « نیاز به تغییر» ! تغییری که اگر چه دشوار می نماید، اما در جامعه رو به رشد و توسعه ایران، ضروری به نظر می رسد. حضور تعدادی از این زنان قربانی در مراسم اکران فیلم و اشک ریختن  و همراهی آنان با عوامل و سازنده اش، امیدبخش و گواهی دهنده است که اگرچه نمی توان زنگاری از چهر ه آیینه ها زدود اما می توان شانه ای شد حمایتگر برای گریه هایی آرامش بخش و کورسویی شد برای نشان دادن پنجره ای رو به آفتاب !

ماهنامه هنر و تجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 25909 و در روز شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۰۷:۱۲
2024 copyright.