«آوانتاژ» هرچند مستندی دردمند و تلخ است اما سیاه نیست.
سینماسینما، سحر عصرآزاد:
تماشای مستند «آوانتاژ» به مثابه باز کردن جراحتی عمیق و دردناک، اما با امید بهبود آن است، هرچند این روند بهبود زمان میبرد و طبعا جانکاه است.
محمد کارت مستندساز جوانی است که توانسته اهمیت زاویه نگاه به سوژه را در فیلمهایش برجسته کند و هر بار سراغ موضوعی رفته، یا از ابتدا روی خاص بودن آن دست گذاشته (به این واسطه که سوژه مورد نظر، محور یک مستند قرار نگرفته)، یا زاویهای را برای نگاه به آن انتخاب کرده که منحصربهفرد و خاص بوده و مخاطب را در قاب نگاه جسورانه خود اسیر کرده است.
«خونمردگی» نمونه خوبی است که نشان میدهد این فیلمساز عافیتطلب نیست و خطر کردن برای او حد و مرزی ندارد. بهخصوص وقتی گروهی از جوانان پایین شهری زادگاه خودش، شیراز، را مورد هدف قرار میدهد که همراهی با آنها و قرار گرفتن در بطن روابط درون گروهی این افراد شرور، به چیزی فراتر از ریسک و جسارت نیاز دارد. اهمیت اصلی فیلم هم این است که فیلمساز مقهور این تهور نشده و در یک قالب هنرمندانه و ساختارمند به سوژه نزدیک شده و مخاطب را در مواجهه با زاویه نگاه خاص خودش قرار داده است.
در «آوانتاژ» هم این فیلمساز جوان سراغ گروهی از آدمهای ته خطی رفته است. با این تفاوت که اگر در «خونمردگی» یک گروه به ته خط رسیده را محور قرار میدهد که در موقعیت خود تثبیت شدهاند و نیازی به تغییر احساس نمیکنند، اینبار با گروهی سروکار داریم که از ته خط بازگشتهاند و به گفته دیگر در نقطه آغازین یک شروع دوباره هستند.
همین موقعیت فیلمساز را واداشته تا با تمرکز بر یک مرکز حمایت از کارتنخوابها، کار خود را با ورود یک عضو جدید شروع کند که خودخواسته برای ترک اعتیاد به این مرکز مراجعه کرده است. اما آنچه باعث شده این زاویه نگاه بسط و عمق بیشتری پیدا کند، این است که محدود به این سوژه باقی نمیماند، بلکه دوربین بازیگوش فیلمساز به گوشه و کنار این مرکز و ساکنان آن از مدیر و مسئول تا بیماران سرک میکشد و در هر یک سویهای متفاوت و جدید را مورد توجه قرار میدهد.
به واسطه همین نگاه است که منشأ کارتنخوابی از زوایای مختلف مورد بررسی قرار میگیرد؛ یکی از درد تنهایی، یکی از حس حقارت و… اما باز هم در ریشهیابی متوقف نمیماند، بلکه در عین پرداختن به گذشته، زمان حال بهبودیافتگان را نیز به تصویر کشیده و تا جایی پیش میرود که افقی از آینده نامعلوم اما امیدوارانه آنها را نیز ترسیم میکند.
پرداختن به دغدغه تشکیل تیم فوتبال و مسابقه با تیم پیشکسوتان استقلال همان لایهای است که باعث شده «آوانتاژ» در گذشته و ریشهیابی معضل کارتنخوابی متوقف نماند و در عین ثبت بحرانی که در زمان حال گریبانگیر این مرکز و اهالیاش شده و با تعطیلی این مامن مواجه هستند، اما امید را بهعنوان نقطهای بر پایان فیلم و آینده این انسانها ثبت میکند.
ویژگی دیگر فیلم مونولوگهای افراد مختلف از شرح گذشته و حال آنهاست که فیلمساز تلاش کرده به شیوه مرسوم به شکل تک به تک با دوربین ثبت نشود و با تمهیداتی از روال سنتی خود خارج شود. گاه این صحبتها را روی تصاویری از کنش و واکنشهای فرد مصاحبهشونده در جمع و انجام مسئولیتهایی که به عهده گرفته میشنویم و گاه در گوشه و کنار این پناهگاه و در خلوتی غیررسمی که به عمق یافتن و تاثیرگذاری بیشتر این ذکر خاطرات منجر میشود.
در این میان نمیتوان از حس اعتماد و اطمینانی که فیلمساز توانسته در مواجهه با این آدمهای آسیبدیده و زخمخورده ایجاد کند، بهسادگی گذشت، چراکه اولین و مهمترین اصلی است که زیربنای شکل گرفتن این بستر را فراهم کرده تا مخاطب هم بتواند در این موقعیت منحصربهفرد شریک شود.
مهمترین نمونه برقراری این حس اعتماد و صمیمیت بیواسطه را میتوان در همراهی نفس به نفس با جوان تازهوارد و مراحلی که برای پاک شدن از مواد مخدر طی میکند، برشمرد که تجربهای غریب و جانکاه است. یا سکانسی که دوربین مقابل پدر و پسری که در حال ناهار خوردن هستند، قرار گرفته و هر دو بهراحتی از رویاها و آرزوها و آمالشان میگویند و بدون هیچ دخل و تصرفی، نابترین حسها را به مخاطب منتقل میکنند.
فیلم به مثابه سوژه و موضوع انتخابی، به شکلی رئال فضایی مردانه دارد که بی هیچ کموکاستی پذیرفتنی است، اما فیلمساز تلاش کرده از اندک فرصتهای ممکن برای تلطیف این فضا و دمیدن روح زنانه در بطن اتمسفری که بخش عمده معضلات افراد ساکن در آن ناشی از فقدان عشق است، بهره ببرد. آن هم جایی است که مادر را پشت فنسهای زمین بازی در آغوش پسرش رها میکند تا هرچقدر میخواهند، یکدیگر را ببوسند و بفشارند و این فقدان از عمق روح و جان همه کاراکترها فریاد بکشد و خودنمایی کند.
«آوانتاژ» هرچند مستندی دردمند و تلخ است که نمیتوان آن را بدون دست گذاشتن بر چشم، فرو دادن بغض و جاری شدن اشک به انتها رساند، اما سیاه نیست. «آوانتاژ» به مثابه باز کردن جراحتی عمیق و دردناک اما با امید به بهبودی است؛ فیلمی که میتواند مصداق این بیت در لایههای زیرین اثر باشد:
«گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید/ هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور»*
*بیتی از حافظ شیرازی
ماهنامه هنر و تجربه