همان همیشگی/ نگاهی به برنامه‌ها و سریال‌های نوروزی تلویزیون

سینماسینما، حسن حقیقی

گذشت دو نوروز در سایه کرونا هم به ما و هم برای خود تلویزیون این قضیه را مسجل کرد که رسانه ملی دیگر به معمولی بودن عادت کرده است و فرصت جلب توجه حداکثری در مسیر شیوع این بیماری هم نمی تواند خلل و حرکتی در راستای عبور از این معمولی بودن ایجاد کند. اگر کرونا را بهانه بگیرد برای تولیدات سخت، باید اذعان کرد که پیش از کرونا نیز هیچ عزم و نشانه ای برای برون رفت نبود و زین پس نیز نخواهد بود، مگر …

برنامه‌های تحویل سال

این دست برنامه محصولات دقیقه نودی هستند که خوشبختی را فقط از مسیر دعوت میهمانهای بازیگر، خواننده و ورزشکار در شکل همیشگی و با حرفهای تکراری می خواهند به دست بیاورند و به علت وابستگی زیاد به این المان، حیاتشان بدون آن امکانپذیر نیست. این وسط برنامه ای که طی دو شب و مجموعا ده ساعت بتواند آنتن تلویزیون را در اختیار گرفته و آن‌را با معاشرت میان مجری و شرکت کننده های مسابقه اش پر کند و مردم را سرگرم سازد خود شایسته تحسین است و الگویی مناسب برای برنامه سازانی که در پی چگونگی ساخت برنامه های مفرح مناسبتی می گردند و از هر راهی که می روند دوباره می رسند به دعوت آدمهای معروف. کاری که عصر جدید خلاف آنرا ثابت کرد. ما می توانیم در انتظار اعلام برندگان و اطلاع از سرنوشتشان، ساعتها پای بگو و بخند های شرکت کننده ها و مجری مسابقه نشسته و تنها وقتی به اشتباه خود پی ببریم که دیگر خیلی دیر شده است. علیخانی خوب ذائقه مخاطب را شناخته و می تواند الگوی خوبی برای برنامه سازی تلویزیون باشد.

پایتخت شش

در حالی‌که آماده تماشای ادامه پایتخت ناقص مانده بود از نوروز نود و نه بودیم، به یکباره یک‌سال پرتاب شدیم جلو و با پایتختی مواجه شدیم که به لحاظ محتوایی مستقل بود و آدم‌هایش کلی تغییر کرده بودند و ما مثل یک پایتخت نو، باید چند دقیقه ای را صرف شناخت چگونگی احوال تازه شخصیت هایش می‌کردیم. یکی از ایرادهایی که می‌توان به کاراکترهای مجموعه در سال‌های اخیر گرفت نیز همین تغییر زیاد شخصیتی و شغلی آنها در گذر سالهاست که در انطباق با عالم واقع غیرقابل هضم است و باورپذیری شخصیت ها را دشوار و پذیرش آنها را سخت می‌کند. پایتخت جدید نخواست نسبت به حوادث سال کرونایی بی تفاوت باشد و به همین دلیل، به صورت فشرده هم از مصائب و حضور این بیماری در زندگی مردم سعی کرد حرف بزند، هم در نبود بابا پنجعلی، فرمان بخش احساسی و تراژیکش را داد دست این بیماری و فصل و وصل مادر و فرزندی که کرونا میانشان فاصله انداخته بود. رویکرد آشنای قهر و آشتی های مدل نقی و ارسطو در همین دو قسمت نیز در قصه جای داشت و بعد از فشارهای افکار عمومی با بهتاش سر به راه‌تری مواجه شدیم که زهرش گرفته شد و مودبانه و عاقلانه تر حرف می‌زد و رفتار می‌کرد. پایتخت دو قسمتی پیش از نوروز که فی البداهگی ناشی از تعجیل، در روایتش پیداست، در همین دو قسمت سعی کرد هیچکدام از شخصیت‌هایش را از قلم نیندازد، حتی به قیمت از دست رفتن خلق موقعیتی کمدی و در این راستا قناعت کرد و راضی شد به چند گره ریز و مثلا نگران کننده و قهر و آشتی های تکراری که این سری به علت کمبود وقت زود به سرانجام رسید. با همه این اوصاف، پایتخت حتی در نسخه های تضعیف شده اش همچنان می تواند ادعای عامه‌پسندترین سریال تلویزیون را داشته باشد که قدرت کشاندن مخاطب پای تلویزیون و جلب توجه حداکثری را با شخصیت‌های باورپذیر و واقعی اش دارد و توانسته بیشترین زمان در امان ماندن از سری سازی های تلویزیونی را با حداقل چهار سری تقریبا موفق به دست آورد.

همبازی

سریالی جمع و جور با داستانی که در یک خط می‌شود خلاصه اش کرد، اما روایتی گیرا و همراه کننده. دل‌مشغولی برادران محمودی در نمایش جوانان کارآفرین و شاغل پس از کارگاه نجاری در سایه‌بان و پرورش ماهی در دلدار، اینجا در قالب رشد و پرورش گیاهان دارویی، تصویری شده و هر چند مثل دوتای قبلی زیر سایه وجه غالب اجتماعی و حسی داستان قرار دارند، اما نظرگیر است و موثر در روند ماجراها و همچنین تاثیرگذار درفراز و نشیب قصه. همبازی اتمسفر دلنشینی دارد و معلوم است پای فیلمنامه اش احساس و حال خوب خرج شده است. هم‌زمان که دغدغه دارد و جدی است و احساس درونش جاری‌ست، شوخ نیز هست و پراهمیت‌تر اینکه میانشان به اندازه و درست تعادل ایجاد می کند. البته اینها به معنی شاهکار و بی‌اشکال بودنان نیست و می‌توان ایراداتی را برشمرد. سریال گاهی از ریتم بی علت تندی برخوردار می‌شود و آدم‌هایش را قادر می‌سازد در یک شبانه روز در چند جای مختلف از شهر و بیرون از شهر به تصویر بکشد و این وسط به بهانه های مختلف و به جهت ایجاد زیبایی شناسی بصری در کافی شاپ گفتگوی دو نفره در حد یک جمله میانشان را شاهد باشیم. ولی باوجود تمام ایرادهای وارد یا ناوارد، اما حسن سریال این است که لقمه اندازه دهانش می گیرد و گرد هدف از پیش ترسیم شده اش می گردد و آنرا به پیش می‌برد. ادعای حرف بزرگ در جهت اصلاح اجتماعی ندارد و تنها احوالات و فراز و فرودهای زندگی چند جوان در راه رسیدن به ایده‌آل‌هایشان را دستمایه کار قرار می‌دهد که قدرت و وسعت تعمیم به گروه بسیاری از جوانان را دارد.

نون. خ ۳

تقریبا بعد از سری اول خوش ساخت و مفرحش در سری های بعدی دیگر چیزی برای عرضه نداشت و از دست رفت و تمام شد. به مانند سری دوم، نون خ۳ نیز بی داستان و فاقد موقعیتی کمدی با گردهمایی بی دلیل تمام بازیگران در تک تک لحظات سریال جلو رفت و امیر وفایی به عنوان نویسنده این سریال و برنامه دورهمی نتوانست وجه نمایشی و داستانی نون.خ را از دورهمی تمیز دهد تا اینچنین شاهد چیزی مشابه با متن استندآپ های مدیری از زبان شخصیت های نون خ بعد از سری اولش باشیم. شخصیت هایی بهلول وار و مسلط به علوم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که در وقت دلخواه از قالب دانای کل به آدم ساده دل تغییر وضعیت می دهند. موضوعی که به دلیل ضعف در طراحی و شخصیت پردازی به هیچ عنوان با شخصیتشان جور نمی‌شود. سریال بعد از سری اول و به واسطه ذوق در پیدا کردن سوژه و سریالی پرطرفدار همتراز با پایتخت، بی معطلی و از سر تعجیل، در حالی به سری دوم رسید که چیزی برای ارائه نداشت. داستان زلزله تنها بهانه ای بود برای ایجاد دورهمی کم دردسر و آسان در راه نوشتن فیلمنامه و ساخت بی درنگ سریالی که مورد توجه قرار گرفته است. امیر وفایی با بهره گیری از میانبر زلزله برای روایت ساده تر و جمع آوری آدمها دورهم، در واقع آسانترین شرایط را مهیا میکند تا از زبان آنها راحت تر گریزی بزند به مسائل روز و بستری فراهم کند برای طعنه و کنایه به قوانین اجتماعی و اقتصادی و همینطور جریانات سیاسی و فرهنگی روز، آنهم به شکلی متناقض با شرایط اقلیمی و فکری و فرهنگی آدمهای قصه. وفایی با گردهم آوری شخصیت هایش انجمنی از آدمهای پرحرف ساخته که بی علت و دلیل درباره سیاست، اجتماع و اقتصاد اظهارنظر می کنند و در بی داستانی محض و بی اعتنا به فقدان ذره ای تاثیر این همه طعنه ریز و درشت و اظهار فضل در روند سریالی که غیبت داستان و قصه مشخصه اصلی آن است، تنها همین هجویات را به سمع و نظرمان برساند. سریال از باب داستان، فصل سوم تنها چند خرده اتفاق از بدبیاریهای دامادی بدشانس، جوک جور کردن برای خنده های چند دقیقه یکبار سلمان و معدن طلای خیالی که آخر کار مثلا بشود درس عبرت و دردسرهای غیرواقعی نورالدین در زندگی شخصی و کاری دارد تا دستش کاملا خالی نباشد. این وسط تماشای شخصیت هایی که بعد از محبوبیت سری اول و با اطلاع از قرار داشتن حداکثری در معرض دید مردمی، حالا معصومیت خویش را از دست داده اند و هدف فیلمنامه مغشوش قرار گرفته و هر کدام به شکلی مشغول مزه پرانی جلوی دوربین هستند، بر دافعه برانگیزی اثر، کمک ویژه ای می کند.
مشکل اما فقط مربوط به نون خ نیست، مشکل به نگاه و رویه نادرست کلان مدیریتی در سالهای اخیر باز می‌گردد که با رسیدن اولین سیگنال جلب نظر مخاطب، چشم و گوش بسته و از سر ذوق زدگی و تعجیل سریع فرمان ساخت سری های جدید سریال های پرطرفدار را می دهد تا کمبودهایش را اینطوری جبران کند. نتیجه نیز بچه مهندس ها، نون خ ها، از سرنوشت هایی می‌شود که حالا طرفداران متعصبی دارند که ضعف هایشان را نمی بینند و به روی خود نمی آورند و در فقدان ایده، اجرا و پرداخت درست یکی یکی ساخته می‌شوند و به نمایش در می آیند.

نوروز رنگی

با خاطرات دوران کودکی و نوجوانی می‌توان داستان خوب نوشت و سریال دیدنی ساخت، به شرط اینکه با چاشنی روایت و پرداخت درست باشد. اثر هنری و مخصوصا از جنس نمایشی با ایده خوب آغاز می‌شود اما تنها با پرورش درست است که به سرانجام می رسد و سری توی سرها در می آورد. ایده روایت خاطرات بامزه از تجربیات فردی یا فراگیر دوران کودکی، تنها یک طرف ماجراست که شاید در حد یک استندآپ چند دقیقه ای جوابگو باشد و خنده آفرین، اما در قواره یک سریال داستانی که بناست ارتباط تصویری با مخاطبش برقرار کند و در ضمن ارجاعات تاریخی اش درست باشد و همچنین درستکار در خلق موقعیت های کمدی و جذاب، دیگر کار به آسانی استندآپ نیست. علی مسعودی نویسنده سالهای دور و نویسنده، کارگردان این روزها، البته خودش اینها را بهتر می داند. فردی که داستان و شخصیت های سریال سه در چهار از طریق ذهن او جان گرفته، می داند خوب و بد چیست. اما متاسفانه دقیقا بعد از سه در چهار، و با ارفاق سه دونگ سه دونگ دیگر متوقف شد و هنوز وقت حضور در هر جایی، خودش را با اینها معرفی می کند. مسعودی پس از سه در چهار در کپی از دست خویش و در خلق، سه در چهار های دیگر بازماند که اینروزها دوباره در حال پخش است و شمارش میزان بازپخش هایش از شبکه های تلویزیونی امری بعید. به طور حتم در این عدم تداوم حتما یک جای کار اشکال دارد. یا اجرایی فوق العاده از سه در چهار، آن میزان گیرایی را ساخته یا خود مسعودی با فیلمنامه ای دقیق مسبب آن شده. سه در چهار در سالهای تعلق خاطر عطاران به تلویزیون و تحت مشاوره او ساخته شد و به نوعی آمیخته ای است از شوخ طبعی عطارانی و دلمشغولی های علی مسعودی و همینطور مجید صالحی. روزهای خوش سه در چهار اما دیگر تکرار نشد. سفر در خانه و آقای سنگی عناصر قابل دفاعی نداشت و وقتی تصمیم گرفت بالاخره بعد از سالها با آخر خط، خود مجری فیلمنامه هایش باشد، باز هم کاری از پیش نبرد. سال نود و نه، سال شلوغی برای او بود. برنامه قرنطینه را با همان شمایل مورد علاقه اش در شبکه پنج یا تهران اجرا کرد و سریال آخر خط را روی آنتن داشت. برنامه خونه مونی را برای شبکه نسیم ساخت و اولین بار در همین برنامه با شوق بسیار و خوش بینانه از نوروز رنگی به عنوان رقیبی برای پایتخت سخن به میان آورد که آنروزها در حال نوشتن فیلمنامه اش بود. سال پرکار او با حضور در شام ایرانی ادامه پیدا کرد. در واقع خستگی اش را برد به این برنامه و خبری از آن علی مسعودی شوخ و باحال نبود و شام ایرانی نیز به اجبار چند دقیقه ای تصویرگر شلوغی و دلمشغولی او در راه نوشتن فیلمنامه نوروز رنگی بود. از دل یک سال این چنین پرکار انتظار عاقبت به خیری سریالش هم امری بعید بود.
نوروز رنگی در قسمتهای ابتدایی مشتی دعواهای خانوادگی با چاشنی زد و خورد و سلطه های پدرانه در دوران قدیم دارد که البته افراط، نه تنها ابعادی هولناک به آن می‌دهد که از وجه عمومی و فراگیر آن می کاهد. اطلاع و اشراف کامل بر دعواهای خانوادگی مطابق با آنچه در استندآپ هایش تعریف می کرد و ترس دائمی از پدر به عنوان حاکم بلامنازع خانه موجب تعلق خاطر و دلبستگی فراوانی در علی مسعودی به این موقعیتها می‌شود تا بی ربط و با ربط آنرا به درون قصه آورده و تمام فرصت ها را بگذارد در اختیار اینها و دل چشم پوشی بر هیچکدام را حتی به قیمت از دست رفتن سریال را نداشته باشد. سریال با وجود قصه کم و ایده های پرورش نیافته و موقعیت های تکراری اما شخصیت های خوبی دارد که در سایه همین مشکلات تلف می شوند و هر چند در قسمتهای پایانی کمی جا می افتند اما باز هم حریف قصه کم جان سریال برای نجاتش و خودنمایی خویش نمی شوند.

برنامه‌های گفتگو محور و ترکیبی

این قسم از برنامه ها نیز امسال رنگ و روی تازه ای نداشت، متفاوت ترینش خندوانه بود با تم های نوروزی که در ظاهر شاید متفاوت اما در باطن و محتوا تکراری و پر بود از شوخی های دیده و شنیده شده.

نکته تاسف بار و احتمالا دور مانده از دید برنامه سازان تلویزیونی و ناظران تولید، حضور تکراری یکسری میهمان ثابت در این ایام در این برنامه ها بود که به نظر تنها فاصله میان استودیوهای تلویزیونی را طی طریق می‌کردند و گاهی در یک روز و حتی در یک زمان در چند برنامه تلویزیونی شاهد حضورشان بودیم. میهمانانی بدون تغییر از قشر هنرمند و ورزشکار که در میان برنامه های مثل شوتبال، پنج ستاره، جمعمون جمعه، خندوانه، راهی شو و نوروزترین نوروز و شماری دیگر در رفت و آمد بودند و مشغول سرگرم سازی.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 154846 و در روز جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۱۲:۱۵
2024 copyright.