چماق عطاران

سینماسینما، حسن حقیقی

کیفیت پایین سریال های ماه رمضان چند سال اخیر و نمایش یک سال در میان و تقریبا عادت شده دو اثر موفق عطاران یعنی خانه به دوش و متهم گریخت در ماه‌های رمضان سبب شده که نام و یاد عطاران و آثارش این سالها بیشتر از گذشته همچون چماقی باشد در مرحله اول بر سر مدیران و بعد از آن کارگردانان مختلف که چرا نمی توانند نمونه ای نه فقط مشابه که حتی نزدیک این دو اثر موفق عطاران تولید کنند و از آن مهمتر، چرایی نداشتن عزم و توان برگرداندن این کارگردان به عرصه سریال سازی است.
جوابهای مختلف هم به این پرسش در این سالها داده شده و گمانه زنی های متفاوت در باب چرایی آن صورت گرفته است. در دوره ای از وجود موانع بر سر راه سریال سازی عطاران حرف زده شد. بعد از آن وقتی فعالیت هایش بیشتر معطوف به حوزه سینما شد و شروع به کارگردانی اولین اثرش کرد صحبت از عدم بازگشت در آن مقطع شد و در مرحله بعد که آثار سینمایی با نقش آفرینی او یکی یکی رکوردهای فروش در سینمای ایران را جابجا کرد تقریبا بازگشتش امری محال تلقی شد. سالهای اخیر هم که مدیران از درهای باز تلویزیون به روی عطاران حرف می‌زنند و نقد و نظرهای متفاوت درباره بازگشتش صادر می‌شود او تقریبا بدون کوچکترین واکنشی مشغول بازیگری در آثار سینمایی‌ست به طوریکه حتی پس از دو پروژه متاخر و شاید دور از انتظار ردکارپت و دراکولا چند وقتی اصلا سراغ کارگردانی هم نرفت تا بالاخره شرایط کرونایی تولید کمدی های سینمایی را متوقف کرد و او به ساخت سریال برای شبکه نمایش خانگی رو آورد. انصافا پیش از شیوع این بیماری و شرایط سکون در تولیدات سینمایی، او در میان سیل پیشنهادهایی که تنها می توانست فقط چند تایی از آنها را قبول کند شاید اصلا فرصت فیمسازی نمی یافت و به نظر می‌رسید اولویتش بازیگری بود تا کارگردانی.
خب در چنین شرایطی که به هر بهانه ای وقتی صحبت از سریال سازی آنهم در شکل مناسبتی برای ماه رمضان در فضای رسانه ای و مجازی به سرعت می‌رود سمت آثار عطاران و البته سمت تحلیل‌هایی که به واقع دوره سریال سازی در ماه رمضان را به قبل و بعد از آثار او تقسیم می کنند یک سوال مهم پیش می آید. اینکه مایی که با شروع ماه رمضان و نمایش سریال‌ها مدام چماق عطاران و آثارش را بر سر مدیران و عوامل مجموعه های جدید می کوبیم، در بازگشت عطاران به عرصه سریال سازی، در صورت مواجهه با اثری ضعیف آیا با فراموشی پیشینه موفقش او را به باد بدترین نقدها و نظرها نمی گیریم؟ مگر نه اینکه در زمان اولین نمایش بزنگاه چماق خانه به دوش و متهم گریخت را بر سرش کوبیدیم و سیل انتقادات سمتش روانه شد که اثری ضعیف ساخته یا بعدتر ناراضی از صرف هزینه برای تماشای خوابم میاد، رد کارپت و دراکولا او را شماتت نکردیم که اینها چیست تحویل ما داده است. تقریبا پانزده سالی از نمایش خانه به دوش و متهم گریخت می‌گذرد و مانند هر انسانی احتمالا عطاران نیز با گذر عمر، زاویه نگاهش به اطراف تغییر کرده است همانطور که آثار سینمایی اش کمتر نشانی از ساخته های تلویزیونی‌اش داشت. در چنین شرایطی و در صورت بازگشت ناموفق عطاران به عرصه سریال سازی، مدافعان این‌روزها که فریاد عطاران، عطاران سر می دهند به مهاجمان آینده بدل نخواهند شد و بیرحمانه ترین حملات را به سویش رهسپار نخواهند کرد؟ به طور حتم چماق عطارانی را اینبار بر سرخود عطاران می کوبند و با فراموش کردن گذشته بانی همه ی آن لحظه های دلپذیر به بدترین شکل او را از بازگشت پشیمان و البته برای تخریبش به دنبال چماقهای تازه و جدید می گردند. در حالتی که تکلیف ما با عطاران به واسطه آخرین ساخته هایش تقریبا مشخص است استفاده از نام عطاران در نقد آثار جدید به نوعی خودفریبی و البته دم دستی ترین بهانه و مثال برای ابراز عصبانیت از وضعیت آثار نمایشی در شرایط نداشتن راهکار است. به عبارتی ناتوانی از ارائه و بیان برهان مستدل درباره چگونگی حل مشکل سریال سازی که البته بسیار ریشه دارتر و دور از تحلیل های ظاهری و بی نتیجه است. در حالیکه در شبکه های آنطرف آبی رقابت بر سر هر چه جذابتر شدن سریال ها نه با هزینه هنگفت برای طراحی صحنه و جلوه های ویژه که از طریق تولید فکر است، اینجا همچنان در انتظار بازگشت ناجیانی مثل عطاران، فتحی و افراد دیگر به تلویزیون هستیم. واقع بین باشیم، چرا که هنر امری حسی و درونی و تابع حال لحظه ی خلق، در هنرمند است نه مثل فرمول ریاضی که دو دو تایش همیشه چهار تا بشود. بنابراین تربیت هنرمند کار ساده ای نیست آنهم در چرخه معیوب هنری ایران که استعدادیاب نیست. چه بهتر که به جای تعصبات بی نتیجه و قیاس تخریب گونه آدمهای موفق و شکست خورده برای آرامش لحظه ای خود، علاج مشکل را در ارائه راهکارهای تازه برای برون رفت از این وضعیت و به امید شنیدن توسط گوش های شنوا ببینیم، چرا که مشکل در سیستمی است که نویسنده و کارگردان تازه ای تربیت نکرده و به او میدان نمی دهد و همچنان دلبسته پیدایش و ظهور استعدادهای ذاتی از جنس عطاران، مدیری، مجیدی، فرهادی و بسیاری دیگر است تا چرخ آثار نمایشی اش بچرخد.
نزدیکترین مثال از ساختارمندی و سیستم معیوب و غیرمعیوب می تواند بلایی باشد که تغییر مربی سر ایران آورد و تیم را در آستانه حذف از مرحله مقدماتی جام جهانی قرار داد و در کمال تاسف به جای کار روی پروژه پیشرفت همچنان درگیر مشکلات قرارداد با مربی قبلی است، حال اینکه ژاپن و کره جنوبی به علت سازمان یافتگی حتی در صورت تغییرات بنیادین هم دچار گرفتاریهای از جنس اما و اگرهای همیشگی ما نمی شوند که کارشان تنها با یک ناجی راه بیفتد.
ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 154437 و در روز سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۴۰:۳۶
2024 copyright.