کارناوالی ناب از فروریزی نظام اخلاقی/ نگاهی به فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان»

سینماسینما، منوچهر دین‌پرست

تجربه دیدن فیلم «شکستن هم‌زمان بیست استخوان» همان اتفاق جان‌فرسایی است که می‌تواند انسان را در مقام یک داور بنشاند؛ داوری که این قابلیت و پتانسیل را برای قضاوت درباره افراد پیرامونی فیلم دارد. او می‌تواند همه را یک به یک به محکمه برد و آن‌ها را در آستانه پذیرش یا رد قرار دهد. چراکه کارگردان اساسا در بطن فیلم چنین اختیاری را در مقابل مخاطب قرار داده است. او با نشان دادن شبکه‌ای از رویدادها و فضاهای گوناگون ما را به داوری وادار می‌کند که می‌توانیم بستر معنایی فیلم را در قامتی اخلاقی درک کنیم. شاید این همان نکته‌ای باشد که کارگردان توانسته به‌خوبی دلالت‌های معنایی فیلم را در فضای رئال اخلاقی برای ما توجیه کند. او با به تصویر کشیدن برشی از زندگی خانواده‌ای افغانستانی که از سر نگون‌بختی و سیه‌روزی روزگار به کشور همسایه پناه آورده‌اند، آن‌ها را در موقعیتی قرار می‌دهد که تماشای زندگی و زیست اجباری آن‌ها و اتفاقات آن‌ها بن‌مایه داستان فیلم می‌شود. عظیم پسر بزرگ خانواده است که در تهران اقامت دارد. او در شهرداری تهران کارگری می‌کند. به عنوان برادر بزرگ خانواده، او به مادرش، برادرش فاروق و خانواده او کمک می‌کند تا به صورت قاچاقی وارد آلمان شوند. اما در لحظه آخر فاروق در کمال شرمساری به او می‌گوید قصد بردن مادرشان را ندارد و خودش و خانواده‌اش عازم سفر می‌شوند. این اتفاق برای عظیم بسیار گران می‌آید. اما ضربه دیگر فیلم که می‌توان آن را نه‌تنها سهمگین دانست، بلکه کانون فیلم در آن قرار گرفته، این است که عظیم تصادفا متوجه می‌شود مادرشان کلیه‌اش را از دست داده و دو ماه دیگر از دنیا می‌رود و نیازمند پیوند کلیه است. درحالی‌که به دنبال عضو پیوندی برای مادرش است، متوجه می‌شود از لحاظ قانونی، ایرانی‌ها نمی‌توانند به فرد خارجی عضو اهدا کنند و تنها فرد مناسب برای این کار خودش است. حالا باید بین جان خودش و مادرش یکی را انتخاب کند.

تا این‌جا ما با سه گزاره اخلاقی در فیلم روبه‌رو هستیم:

پسری که خانواده‌اش را بر مادرش ترجیح می‌دهد و حاضر نیست او را همراه خود ببرد.

مادر در آستانه مرگ است و باید کلیه‌ای به او پیوند زده شود، اما این امر به‌سادگی میسر نیست.

پیوند کلیه در ایران به اتباع خارج ممنوع است.

از زاویه دیگری این بحث اخلاقی فیلم را به بررسی می‌گذاریم تا متوجه شویم آیا اساسا مانیفست فیلم و روایت آن بر پایه‌ای اخلاقی مبتنی بر گزاره‌های ما قرار دارد. آیا تا کنون فکر کرده‌ایم چه کاری اخلاقی است و چه کاری اخلاقی نیست؟ وقتی این عبارت را می‌شنویم که فلانی از اخلاق خوبی برخوردار است، یا فلان شخص بداخلاق است، چه مفهومی در ذهن ما نقش می‌بندد؟ اگر از شما بپرسند خوش‌اخلاقی چیست؟ چه پاسخی می‌دهید؟ حتما خواهید گفت کسی که همواره لبخند می‌زند و چهره عبوس و گرفته ندارد و از روابط عمومی خوبی برخوردار است، فرد خوش‌اخلاقی است. ولی همه سخن در این است که شاید این فرد برای دست‌یابی به منافع خودش چنین برخوردی دارد؟ اگر چنین است، در واقع او شما را گول می‌زند و می‌خواهد از زودباوری شما سوءاستفاده کند. در این صورت، آدم متقلبی است. پس چگونه می‌توان او را فردی «خوب» و «اخلاقی» دانست؟ آیا معیاری برای تشخیص خوب و بد وجود دارد؟ می‌توانیم بگوییم که همه ما انسان‌ها چیزهایی را خوب می‌دانیم، چیزهایی را بد می‌دانیم و در مواردی هم اختلاف سلیقه یا برداشت داریم. بنابراین، می‌توانیم مواردی را که اتفاق نظر وجود دارد، ملاک خوب و بد بدانیم و بر آن پایه عمل کنیم؟

به عنوان نمونه، همه ما دروغ گفتن، دزدی کردن، مردم‌آزاری، بی‌وفایی، پیمان‌شکنی، نیرنگ‌بازی و ویژگی‌هایی از این دست را بد می‌دانیم و در مقابل، راست‌گویی، بی‌آزاری، وفاداری، صداقت و صمیمیت و امثال آن را خوب می‌دانیم. بنابراین، می‌توانیم همین‌ها را اخلاق خوب و بد بدانیم و بر این پایه، داوری کنیم، اما سخن در این است که اگر در شرایطی قرار گرفتیم که چاره‌ای جز دروغ گفتن یا دزدی کردن و امثال این‌ها نداشتیم، تکلیف چیست؟ اگر کسی از گرسنگی در حال مرگ بود، یا بیماری لاعلاجی داشت و به خاطر زشتی دزدی، دست به دزدی نزد و به خاطر نداشتن غذا و دارو جان باخت، شما کار او را تحسین می‌کنید یا تقبیح؟ حتما همه ما یک نظر نخواهیم داشت. پاره‌ای کار او را تحسین می‌کنیم و پاره‌ای دیگر تقبیح! بنابراین، به یک توافق و وحدت نظر نرسیدیم. آیا در این صورت می‌توانیم بگوییم که دروغ‌گویی یا راست‌گویی نمی‌تواند از معیارهای اخلاقی بودن یا بی‌اخلاقی باشد؟

با طرح این موارد و پرسش‌ها به سه گزاره اخلاقی فیلم که طرح کردیم، بازمی‌گردیم؛ آیا کارگردان در طرح این سه گزاره توانسته ما را در مقام داوری قرار دهد که بتوانیم موقعیت اخلاقی فیلم و معیار خوبی و بدی آن را درک کنیم؟ آیا فاروق عمل اخلاقی درستی انجام داد که مادرش را با خود نبرد؟ آیا ما می‌توانیم او را درک کنیم و عمل او را خوب یا بد بدانیم؟ مادر در آستانه مرگ است و عظیم ناچار می‌شود کلیه‌اش را در اختیار مادرش قرار دهد. آیا او باید جان خودش را مقدم بر مادر بداند و هیچ تعهدی نسبت به همسر و خانواده نداشته باشد؟ معیار انتخاب او چیست؟ از سوی دیگر، اهدای عضو به اتباع خارجی ممنوع است. آیا این عملی اخلاقی است؟ این پرسش‌ها همان کانون اصلی فیلم هستند که می‌تواند ما را در مسیر دریافت معنای اخلاقی فیلم «شکستن هم‌زمان بیست استخوان» قرار دهد تا جهان داستانی آن را فریب‌کارانه ستایش نکنیم و بر موقعیت‌های اخلاقی فیلم دقت کنیم.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

 

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 132659 و در روز جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۴۵:۵۳
2024 copyright.