گفت‌ و گو با رضا فهیمی،کارگردان فیلم «دوباره زندگی» جایی برای پیرمردها و پیرزن‌ها نیست

تینا جلالی در اعتماد نوشت :

رضا فهیمی را می‌توانیم از طیف کارگردانان نسل نوی سینمای ایران بدانیم که در ساخت فیلم‌هایشان تلاش می‌کنند الگوی تازه‌ای از ساختار فیلم به مخاطب ارایه دهند و دغدغه نوگرایی دارند. فیلم‌های این دسته از فیلمسازان لزوما هنری و تجربی نیست اما دربرگیرنده جهان جدیدی است که بر کلیت فیلم حاکم است. از این کارگردان این روزها فیلم «دوباره زندگی» با بازی گلاب آدینه و شمس لنگرودی بر پرده سینماها نمایش داده می‌شود. فیلمی درباره پیرمرد و پیرزنی که دوران کهولت سن را پشت سر می‌گذارند و از تنهایی که بر آنها غالب شده نگران هستند به همین روی تصمیم می‌گیرند به خانه سالمندان پناه ببرند اما دست روزگار مانع از این کار آنها می‌شود. «دوباره زندگی» اولین فیلم بلند سینمایی این کارگردان است که با وجود مشخصه‌های سینمایی که دارد، مجال اکران به صورت گسترده بر پرده سینماهای کشور را به دست نیاورده و گروه «هنر وتجربه» که همچون همیشه از فیلم‌هایی با رویکرد خاص حمایت می‌کند این فیلم را در سینماهای خود به نمایش درآورده است. به بهانه اکران این فیلم در سینماها با رضا فهیمی، کارگردان آن گفت‌وگویی انجام دادیم که پیش روی شماست.

اگر موافق باشید، بحث را از کلیت فیلم شروع کنیم. با وجود اینکه فیلم «دوباره زندگی» تا حدودی مشخصه‌ها و المان‌های یک فیلم تجربی و هنری را داراست اما در اولین مواجهه با این فیلم بلافاصله نکته‌ای که به ذهن متبادر می‌شود این است که گرایش «دوباره زندگی» در ساختار و محتوا به سینمای بدنه بیشتر از وجوه هنری و تجربی است. موافقید؟

به نکته درستی اشاره کردید. اینجا باید بگویم نزدیک به یک ماه پروسه تصمیم‌گیری برای اکران این فیلم داشتیم اما همانطور که خودتان هم می‌دانید آنقدر تعداد فیلم‌های کمدی روی پرده زیاد است که جایی برای این نوع فیلم‌ها باقی نمی‌ماند.

همان بحث تکراری و همیشگی که سینما در سیطره یک تعداد فیلم کمدی قرار دارد؟

از نظر من فیلمساز این بحث تکراری نیست. آخر این ‌یک واقعیت است که ما فیلمسازان جوان هنگام اکران فیلم‌مان با آن مواجه هستیم. فیلم‌های کمدی که اکثر سالن‌های سینما را به خود اختصاص می‌دهند باعث ترس من فیلمساز جوان می‌شوند. خودتان به ‌درستی اشاره کردید این فیلم متعلق به بدنه سینمای ایران است و از بازیگران خوبی برخوردار است که این بازیگران توان جذب مخاطبان به سالن سینما را دارند اما فضای حاکم بر اکران باعث شد که ما بترسیم از اینکه فیلم‌مان خارج از گروه هنر و تجربه اکران شود و بعد از دو هفته به کف فروش نرسد و آن را بعد از ۱۰ روز از پرده سینماها پایین بکشند. این نکته مهمی است که سینمای بدنه امروز ما تجاری شده و متاسفانه سینماداران یا کسانی که از این مسیر خط می‌گیرند به این اهمیت نمی‌دهند که فیلم‌های مستقل در اکران نیاز به حمایت دارند. آنها به فکر درآمد خودشان هستند. البته کاملا قبول دارم که سینماها باید بتوانند هزینه‌های رایج خود را به دست بیاورند اما فیلم‌هایی نظیر «دوباره زندگی» اگر در چنین وضعیتی اکران شوند در گیشه شکست می‌خورند. به همین جهت بعد از مشورت‌های زیادی که طی یک ماه با بازیگران و تهیه‌کننده کار داشتیم و از آنجایی ‌که فیلم از المان‌های هنری هم برخوردار است به این نتیجه رسیدیم که برای دیده شدن فیلم بهتر است، فیلم را در گروه «هنر و تجربه» اکران کنیم.

یعنی گروه سینمایی هنر و تجربه برای شما یک انتخاب بود؟

صددرصد. همان ‌طور که می‌دانیم گروه «هنر و تجربه» متعلق به یک سری فیلم‌های با رویکرد خاص است اما ما برای بهتر دیده شدن فیلم‌مان این گروه را انتخاب کردیم.

در میزگردی که چند وقت پیش در «اعتماد» برگزار کردیم به این نکته اشاره شد که سینمای بدنه ایران در حال از بین رفتن است. آن فیلم‌هایی که هویت و شاکله اصلی سینمای ایران را تشکیل می‌دهند در سینماها نمایش داده نمی‌شود و از همین نکات به نظر می‌رسد در چنین شرایطی فرصت عرض‌اندام برای فیلم‌هایی نظیر «دوباره زندگی» فراهم نشود و آنها ناخودآگاه در جریان اکران به سمت گروه هنر و تجربه پاس داده می‌شوند.

کاملا با نظر شما موافقم. صادقانه بگویم، می‌توانستیم فیلم‌مان را در گروه آزاد اکران کنیم اما هنر و تجربه را به عنوان خانه خود انتخاب کردیم. این نکاتی را که مطرح می‌کنم، قصد من نقد عملکرد گروه «هنر و تجربه» نیست بلکه تقدیر از عملکرد مدیران این گروه است که فضای حمایتی را از فیلم‌هایی نظیر «دوباره زندگی» به وجود می‌آورند تا سینمای بدنه موجودیت خود را حفظ کند.

بگذریم. فیلم «دوباره زندگی» در چه فضایی شکل گرفت؟ آیا چشم‌انداز شما در اولین فیلمی که قرار بود بسازید آگاهانه یک فیلم تجربی بود؟

 

اگر منظورتان علاقه شخصی من است باید بگویم که به ‌شخصه به فیلم‌هایی با تحقیقات روانشناختی و روانپزشکی خیلی علاقه‌مندم و تمایلم به فیلم‌های روانشناسانه است. از ابتدا قرار ما بر این بود که یک فیلم لو باجت و کم‌هزینه بسازیم که در یک گروه خاص اکران شود. همچنین از ابتدا دورخیز ما جشنواره‌های بین‌المللی و خارجی بود. صراحتا بگویم که نگاه شخصی در این فیلم وجود ندارد. البته آنهایی که مرا می‌شناسند، می‌دانند که رگه‌هایی از اعتقاداتم در این فیلم جریان دارد اما کلیت فیلم با نگاه اصلی من تفاوت دارد. وقتی قرار به ساخت این فیلم با داستانی از آقای اسماعیلی و عبدی گرفته شد از این موقعیت خوشم آمد و با جلسات مداومی که با نویسندگان داشتیم چند بار فیلمنامه را بازنویسی کردیم. وقتی مرحله پیش‌تولید را سپری کردیم و به زمان فیلمبرداری نزدیک شدیم به این فکر کردیم که ‌ای کاش از اول پروانه سینمایی برای فیلم گرفته بودیم تا بتوانیم فرصت اکران برای فیلم کسب کنیم اما از ابتدا هم به این واقف بودیم که قرار نیست، فیلم بازگشت مالی ۵ یا ۱۰ میلیاردی داشته باشد و فیلم بفروش نساختیم اما فیلم متعلق به جریان اصلی سینماست.

به کم‌ هزینه بودن فیلم‌های هنری و تجربی اشاره کردید و خیلی‌ها در سینمای ایران بر این باور هستند که انگار فیلم‌های لو باجت خاصیت هنر و تجربی دارند. اخیرا در مقاله‌ای خواندم در سینمای هالیوود هزینه‌های ساخت فیلم‌های هنری و تجربی در بعضی مواقع از سینمای رایج پیشی می‌گیرد یعنی بودجه‌های کلانی برای ساخت فیلم‌های تجربی متقبل می‌شوند.

به نظر من یک‌سری قراردادها و تعاریف بر اساس سینمای ایران شکل ‌گرفته است. در سینمای هالیوود برای هنرشان وقت می‌گذارند تا سیاست‌هایی که مدنظرشان است را پیاده کنند. در اروپا اگر بخواهیم فیلم بسازیم باید مطابق قانون کار رفتار کنیم. آنجا از ۸ ساعت بیشتر نباید کار کرد و بازیگر و سایر عوامل فیلم می‌توانند برای دو دقیقه کار کردن بیشتر شکایت کنند. آنها در هفته یک روز تعطیلی دارند و ممکن است فیلمبرداری فیلم آنها ۳ ماه هم طول بکشد و وقتی همه فرصت یک دوش گرفتن ساده را در طول روز دارند، معلوم است که همه‌ چیز با حال خوب و با برنامه منظم پیش می‌رود؛ اما شما نگاه کنید در سینمای ایران فیلمبرداری فیلم‌ها در روز گاهی از مرز ۱۵ ساعت هم می‌گذرد و هیچ‌کس هم نمی‌تواند حرفی بزند؛ در چنین شرایطی تعاریف بر این اساس شکل می‌گیرد.

از ساختار «دوباره زندگی» صحبت کنیم. آقای فهیمی نکته مهمی که در لابه‌لای فیلم شما نهفته است تنهایی کاراکترهاست. چرا آدم‌های فیلم شما به طرز وحشتناکی بی‌کس هستند؟

چون این بی‌کسی واقعیت جامعه ماست. روایت فیلم ما بازنمودی از واقعیت جامعه است؛ و این کاملا تعمدی بوده. سراسر فیلم کاراکترهای ما بی‌کس هستند اما اینگونه نیست که شخصیت‌ها کسی را در شهری که زندگی می‌کنند، نداشته باشند. اقوامی دارند که دیر به ‌دیر به آنها سر می‌زنند البته اگر دقت کنید بی‌کسی آدم‌ها در اطراف‌مان کاملا مشهود است.

پس از ابتدا دغدغه شما برای شکل‌گیری کلیت داستان انزوای آدم‌ها بوده است.

به نظر من به طور کلی بشر در این قرن تنهاست و تکنولوژی و سرعت هم به مرحله‌ای رسیده که انسان را جا گذاشته و همچنان با سرعت پیش می‌رود. حالا در میان انسان‌ها چه کسانی تنهاتر از بقیه هستند؟ نسل پدران، مادران و مادربزرگ و پدربزرگ‌های‌مان بیشتر در معرض این خطر قرار دارند. از آنجایی ‌که پیش‌تر فیلمنامه نوشتم به اطرافم زیاد دقت می‌کنم. به گمان من هر ۱۰ خانه در سطح شهر تهران را در نظر بگیریم یکی از اهالی این خانه‌ها مهاجرت کرده و صاحبان آن خانه ایران نیستند یا پدر و مادرهایی در این خانه‌ها زندگی می‌کنند که فرزندان‌شان به خارج‌ رفته‌اند و دیر به ‌دیر به آنها سر می‌زنند. همیشه با خودم می‌پرسم، تکلیف این پدر و مادرها چه می‌شود؟ کار به مراقبت و پرستاری از آنها ندارم در اینجا سخن من با مادرانگی و پدرانگی آنهاست. تکلیف عشق و محبتی که باید به آنها نثار کنیم چه می‌شود؟ اینجا خاطره‌ای برای شما تعریف کنم: همسایه من پیرمردی است که او مرا نمی‌شناسد ولی من او را می‌شناسم. روزی او را در خیابان دیدم که مایحتاج منزل را تهیه ‌کرده و کشان‌کشان به سمت خانه می‌رود به او کمک کردم و گفتم که تو را می‌شناسم، وسایل را به خانه‌اش بردم و وقتی وارد خانه شدم راهروی قدیمی خانه‌اش بدجور بوی سکوت و غم و اندوه می‌داد. خیلی از این موضوع ناراحت شدم و تا شب فکرم درگیر بود. این مساله قبل از ساخت فیلم «دوباره زندگی» برای من اتفاق افتاد. همین خرده نکات در روح فیلمم تاثیر گذاشت.

به نکته درستی اشاره کردید. منظور من همین میزان حضور آدم‌های اطراف است که ناخواسته وارد حریم خصوصی آدم‌ها می‌شوند. چرا همین نکات ریز در فیلم‌تان وجود ندارد؟ منظور از طرح این پرسش این است که بی‌کسی آدم‌های شما در این فیلم‌تان تا حدودی غیرواقعی می‌نمایاند حتی آقای اعتمادی را که در طول فیلم چند بار به آن اشاره می‌شود، نمی‌بینیم.

در بخش‌هایی از فیلم تنهایی آدم‌ها شکسته می‌شود که اطرافیان به آنها سر می‌زنند و این نشان می‌دهد که آنها در این شهر بزرگ کسی را دارند؛ اما بیشتر از این مقدار اگر نشان می‌دادیم آن حس همذا‌ت‌پنداری را در فیلم از بین می‌برد.

در ظاهر فیلم آن‌گونه که نشان داده می‌شود اصلان و ریحون از وسع مالی برخوردارند و می‌توانند حداقل برای امورات‌شان کارگر بگیرند. از این منظر که وجود یک کمک و کارگر در فیلم ضروری به نظر می‌رسید.

آن چیزی که در فیلم تاکید می‌شود، اصیل بودن آنهاست نه پولدار بودن آن‌ها. اتفاقا وقتی فیلمنامه بازنویسی می‌شد، روی پیشینه و بنیه مالی این آدم‌ها زیاد صحبت کردیم. اصلان و ریحون روزگاری آدم‌های مرفهی بودند که الان اگر مرفه نیستند، اصیل هستند و ارزش معنوی آنها حفظ ‌شده است. آنها در حد و اندازه خودشان از تمکن مالی برخوردارند.

در این فیلم محمد شمس‌لنگرودی به ‌راستی متفاوت ظاهر شد. با اینکه با کاراکتر فیلم احتمال باران اسیدی بی‌شباهت نیست اما تفاوت‌های بازی در این فیلم کاملا آشکار است. پیرمردی که زندگی خود را در آخر خط می‌بینید اما همچنان عاشقانه همسر خود را دوست دارد و ضمنا شوخ‌ طبعی خاصی دارد. برای اینکه آقای لنگرودی از کلام و لحن شاعرانه در این فیلم فاصله بگیرد چه کردید؟

همانطور که اشاره کردید آقای لنگرودی پیشینه ادبی دارد و لحن و بیان‌شان کاملا شاعرانه است و صدای گرمی هم دارد که بسیار گیراست. از اول برای همین منظور انتخاب شدند. هم ایشان و هم خانم گلاب آدینه از انتخاب‌های اول ما در این فیلم بودند. ساعت‌ها با ایشان حرف زدم و هر دو خودشان هم‌دلشان می‌خواست در این فیلم متفاوت ظاهر شوند.

داستان دوباره زندگی از آن ‌جهت که به زندگی پیرمردها و پیرزن‌های این روزگار می‌پردازد جلب‌‌توجه می‌کند و در وهله اول اهمیت دارد اما وقتی پای نوزاد به داستان زندگی آنها اضافه می‌شود کمی حالت غیرواقعی بر آن مستولی می‌شود. آیا مقدور نبود که همان خط اصلی داستان پی گرفته می‌شد و نوزاد به ماجرا اضافه نمی‌شد؟ در آن صورت جذابیت قصه بیشتر نمی‌شد؟

ماجرای بچه و ورود آن به داستان پی‌رنگ اصلی به شمار می‌رود. به نظرم اگر ما بیشتر روی داستان تنهایی پیرمرد و پیرزن ریز می‌شدیم، کشش لازم را نداشت. هر چقدر هم موقعیت‌های جذاب برای آنها می‌نوشتیم به‌ اندازه ۸۰ دقیقه کشش نداشت. وقتی نوزاد وارد داستان می‌شود ما با فصل جدید از زندگی آنها روبه‌رو می‌شویم.

ولی با این حال روح کلی فیلم حکایت از جریان امید در زندگی دارد.

با شما موافقم. قبلا هم اشاره کردم که به نظر من «دوباره زندگی» قصه ناامیدی نیست، قصه غم و مرگ و بی‌کسی هم نیست، قصه ریحون‌ها و اصلان‌هاست که از دریچه‌ای رنگی، زندگی را ستایش می‌کنند.

در سالنی که فیلم را تماشا می‌کردیم، مخاطبان از دیدن بعضی صحنه‌ها قهقهه می‌زدند. شما هم در این سالن حضور داشتید. این به نظر غیرطبیعی نمی‌آمد؟

واقعیت را بخواهید خودم هم تعجب کردم. این میزان خنده در تصورم نبود. در لابه‌لای سکانس‌های فیلم تعمدا لحظه‌هایی طراحی کرده بودیم که مخاطب با دیدن صحنه‌ها لبخندی بر لب داشته باشد.

مثل سکانس اول فیلم که شمس‌لنگرودی(اصلان) به گلاب آدینه(ریحون) حین گرفتن عکس می‌گوید، لبخند بزن و گلاب آدینه می‌گوید دلم نمی‌خواهد لبخند بزنم.

بله. ولی این حجم از خنده را تصور نکرده بودیم. ولی کتمان نمی‌کنم از دیدن چنین شادمانی حالم خوب بود. چون از نگاه مخاطب به فیلمم خوشحال بودم. فیلم «دوباره زندگی» برای مخاطب ساخته ‌شده وقتی تماشاگر با حال خوب سالن را ترک می‌کند برای من ارزش بسیاری دارد.

چند وقت پیش یکی از اعضای شورای سیاست‌گذاری گروه هنر و تجربه در مصاحبه‌ای از نبود همکاری بین گروه هنر و تجربه با فیلمسازانی که فیلم‌شان در این گروه به نمایش درمی‌آید، گلایه داشت و حتی مدعی شده بود بعضی از آنها حتی در نشست‌هایی که از آنها دعوت می‌شود، حاضر نمی‌شوند. نظر شما چیست؟

 

قطعا ما برای تبلیغات فیلم‌مان هر کاری از دستمان بربیاید، می‌کنیم. برای نمایش اکران خصوصی فیلم خودمان هزینه کردیم و خودمان سالن درخواست کردیم. حتما برای دیده شدن این فیلم هر کاری از دست ما بربیاید، می‌کنیم کما اینکه تا به ‌حال هم هر چه توانسته‌ایم، انجام داده‌ایم. حالا شما تمام مشقت‌های ساخت فیلم و اکران را در نظر بگیرد؛ با توجه به قوانین سازمان سینمایی اگر بخواهم فیلم دوم خودم را بسازم دوباره یک فیلم اولی محسوب می‌شوم، چون فیلم(دوباره زندگی) را با پروانه ساخت ویدیویی ساختم. پروانه ساخت سینمایی ملاک اولین فیلم بلند یک کارگردان است.

در آخر به این نکته اشاره‌ کنیم خیلی از فیلمسازان از طیف شما معتقدند که بروکراسی پیچیده حاکم بر تولید فیلم باعث هدر رفتن انرژی آنها می‌شود که قرار است این انرژی را برای ساخت فیلم‌شان صرف کنند.

برای من این سوال است که فرق پروانه ویدیویی با سینمایی چیست و مگر قرار است در فیلمی با پروانه ساخت سینمایی چه اتفاقی بیفتد که در فیلمی با پروانه ساخت ویدیویی نمی‌افتد؟ اگر ملاک را کیفیت بدانیم که با پروانه ساخت سینمایی هم بعضی فیلم‌ها، کیفیت قابل قبولی ندارند.

یک‌ زمانی بود که ساخت تله‌فیلم به ‌صورت فله‌ای و با برآورد مالی ۱۰۰ میلیون تومان برای صداوسیما انجام می‌شد. آن زمان قابل ‌قبول بود که کیفیت تله‌فیلم یا فیلم‌های ویدیویی اهمیت داشته باشد برای اینکه فیلم‌های سینمایی با نگاتیو ساخته می‌شد اما در حال حاضر که همه فیلم‌ها به‌ صورت دیجیتالی ساخته می‌شود اصلا بحثی از فیلم‌های ویدیویی نیست. در کشورهای خارجی تمام تلاش‌شان بالا بردن استاندارهای لازم در ساختار فیلم است.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 115289 و در روز یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۳۰:۳۱
2024 copyright.