اگر نگاهی به کارنامه فعالیتهای رسمی آقای روحانی در سالهای پس از انقلاب بیندازیم، ایشان را کمتر در حوزههای فرهنگ و هنر میبینیم و شاید به همین دلیل باشد که نتوان از ایشان چندان توقعی در این حوزه مهم داشت. بههرحال آقای روحانی حقوق خوانده و در شورای امنیت ملی فعالیت داشتهاند و امروز هم که رئیسجمهور هستند بنابراین بعید به نظر میرسد که ایشان چندان ذهنشان درگیر با مسائل فرهنگی باشد، اگرچه که ممکن است از کالاهای حوزه فرهنگ مثل موسیقی و کتاب بهره ببرند. بااینهمه از آنجا که قوه مجریه و وزارت ارشاد، تصمیمسازان دولتی حوزه فرهنگ هستند، بهعنوان یک هنرمند از ایشان سؤالات و مطالباتی دارم:
در حوزه سینما کماکان، جذامِ سانسور به همان وضعیت اسفبار سابق وجود دارد و سینماگران را تحت فشار شدید قرار داده است.
کماکان پروانه نمایش برای اثری صادر میشود، ولی با مخالفت افراد بانفوذ در شهرها، فیلم از پرده سینما پایین کشیده میشود.
داستان کنسرتهای مشهد همچنان پابرجاست. گویی در اینجا، فرد دیگری مدیریت میکند.
اهالی موسیقی همچنان خونبهدل هستند. وضع تئاتریها از آنها بدتر و سینماییها بدتر از هر دو. آیا دولت میتواند حامی هنرمندان خود در شهرها باشد که قوانینی غیر از قوانین جاری کشور در آنها اجرا میشود؟
اگر هنر، مخاطب مردمی خود را از دست بدهد، از بین خواهد رفت، اما چطور قرار است مردمی که تا مغز استخوان گرفتار روزمرگی، گرانی و نان شب هستند، با خانواده خود راهی سینما، گالری، سالن تئاتر و کنسرت موسیقی شوند؟
نسل من همچنان به حضور گسترده مردم در حوزه فرهنگ امیدوار است؛ نسل من میخواهد حضور توده مردم را در نمایشگاههای نقاشی، سالنهای تئاتر و کنسرتها و سینماها ببیند، اما گویی این هم از آن آرزوهایی است که باید با خود به گور ببریم.
این باندبازیها، این دوست و دشمن کردنها در فضای هنری کشور کی به پایان میرسد؟ از سینماگران مستقل حمایت نمیشود. من و گروهی از همنسلانم که مستقل بودهایم و هیچوقت نخواستهایم در دسته و گروهی قرار بگیریم، با سختی و بدبختی فیلم خود را میسازیم و درعوض، گروهی از سوی برخی نهادها با بودجههای بسیار بالا مورد حمایت قرار میگیرند.
مسئله تبلیغات فیلمهای سینمایی هم کمافیسابق برقرار است. تبلیغات در شبکههای ماهوارهای ممنوع است و تلویزیون هم تبلیغ آثار ما را پخش نمیکند، چراکه صداوسیما هم، قوانین خودش را دارد.