از صراحت لهجه کیمیایی باید ترسید. او به اعتبار اینکه فیلمساز سیاسی، اجتماعی دوران ما است باید صریح سخن بگوید که گفته است. از همان نخست. سمبل و نماد و این حرفها جایی در سینمای او ندارد. مشهور است که دکتر شریعتی پس از دیدن قیصر گفته بود: پس با سینما هم میتوان به حکومت «نه» گفت. اینها را گفتم تا بگویم او از همان آغاز سر راست سخن میگفت. بدون هیچ تمهیدی برای پوشیده سخن گفتن. درست مثل شاعران سبک خراسانی. اما وقتی همین فیلمساز، زیادی صریح میشود باید نگران شد. هنرمند با آمار و ارقام سر و کار ندارد. با دلش سخن میگوید و سخن دل را باید با گوش جان شنید. اگر آنها که باید سخن هنرمند را میشنیدند به هنگام نمایش فیلم سفرسنگ گوشهایشان از عسل آکنده نبود شاید تاریخ این سرزمین به شکل دیگری رقم میخورد. حالا این فیلمساز خستگیناپذیر و سمج، صریحترین فیلم پس از انقلابش را روی پرده دارد. فرصتِ سخن گفتن درباره شکل و شمایل فیلم بسیار است اما دست به نقد باید جانِ سخنِ فیلم را دریافت. البته آنها که باید فیلم را ببینند به احتمال قریب به یقین کارهای مهمتری از فیلم دیدن دارند. همانطور که اعتراض را ندیدند و سخن فیلمساز را نشنیدند که میگفت: تنها با روزنامه نمیتوان چاره این خلق بیچاره کرد. و شد آنچه نباید میشد. معجزه هزاره سوم از دلِ بیاعتنایی به اعتراض درآمد. اگر گوشهایی پیدا میشد که فارغ از سیاستزدگی، سخن هنرمند را میشنید بدون شک خرداد ٨۴ را به شکل دیگری سپری میکردیم. حالا هم اگر گوشهایی یافت شوند که بتوانند تذکار صریح و تلخ مسعود کیمیایی را فارغ از هیاهوی سیاستبازان بشنوند، شاید بتوان هنوز هم امیدوار بود. در اجاقی طمع شعله نمیبندم، خردک شرری هست هنوز؟