سینماسینما، منوچهر دین پرست
دختری تنها و جامانده از آرزوهایش را شاید بتوان محور اصلی و درونمایه واقعی فیلم «درساژ» دانست. او در موقعیتی اجتماعی قرار دارد که نسبت به رفتارها و کنشهای همنسل خود باورها و عقاید خود را در پیش گرفته است. بر این اساس «درساژ» با جهانی از مضامینی در ارتباط است که موقعیت اجتماعی دختری تنها را نشانه گرفته است. او میخواهد در مقام ناظر، دختری را نشان دهد که میتواند در اتمسفری که خود بنای آن را قرار داده، تنفس کند. اما اتمسفر او مختص به فضای خود آن دختر است. چراکه او اجازه ورود به کسی را در آن مقام نمیدهد. از سوی دیگر، هویت او نیز شفاف و مبرهن است. او چیزی در نهان ندارد. بر این اساس میخواهد فضای خود را با توجه به تحولات شخصیتی و دگرگونیهای عظیم روحی و از همه مهمتر تلاطمهای اجتماعی سامان دهد. بر همین نگرش است که ما در فیلم «درساژ» با چنین دختری روبهرو هستیم. گلسا کسی که میخواهد خودش، خودش باشد. نه مانند اسب مسابقهای به دنبال جدال در میدان باشد و نه میخواهد همانند اسب باربری، دختری در میدان باروری باشد. او میخواهد دختری همانند اسبهای درساژ باشد، چراکه درساژ به مسابقاتی گفته میشود که در آن سوارکار با اسب خود بیشتر حرکات نمایشی و زیبا انجام میدهد و به مسابقه در پیست نمیپردازد. از همین رو اسبهای درساژ به جای اینکه در طبیعت و دشت مورد تمرین قرار بگیرند، فقط در میدانهای مخصوص با سوارکار خود تمرین میکنند. بدون تردید کارگردان با چنین توجه و دقتی نامی برای فیلم برگزیده که توانسته میان جهان معنایی فیلم و شخصیت گلسا ارتباط برقرار کند.
گلسا میخواهد در جریان زندگی و بحران جوانی رویکردهای خود و کنشهای مطلوبش را برگزیند. او میخواهد نمایشگر میدانی باشد که خودش باید در آن نقشآفرینی کند. چنین فیلمی با مضمونی روانشناختی بیشتر ارتباط برقرار کرده تا درامی اجتماعی، اگرچه مضامین اجتماعی فیلم بیگمان با رخدادها و حوادث متلاشیشده دوران ما مرتبط است. ما نمیتوانیم از ایران معاصر صحبت کنیم اما موقعیت دخترانی را که میخواهند روح سرکش خود را در دستان خود بگیرند، نادیده بگیریم. کارگردان با توجه به چنین موقعیتی است که «درساژ» را آفریده است. از سوی دیگر، فیلم با کارناوالی از نظام اخلاقی روبهروست؛ نظامهای فروپاشیده ذهنی که چیزی برای گفتن ندارند و با شوخیها و مضحکهها میخواهند روزگار خود را در موقعیت بطالت و جهالت به پایان برسانند. اگرچه چنین وضعیتی، موقعیتی نهیلیستی با خود به همراه میآورد، اما انجام درساژ با چنین موقعیتی گره خورده است.
تعدادی دختر و پسر جوان از سرِ خوشی و لذت دستبردی به سوپرمارکتی میزنند که نه به پولش نیاز دارند و نه ذاتا سارق هستند. آنها با پوچگرایی مهمل میخواهند موقعیت خود را معنا دهند. رفتارها و کنشهای آنها در «درساژ» از چنین موقعیتی آغاز میشود و خط فیلم بر این حادثه ادامه پیدا میکند. آنها با یک رفتار بیاخلاقانه و دور از منزلت اجتماعی، ذهنهای فروپاشیده خود را در مقام لذت قرار میدهند تا بتوانند به موقعیت خود معنا دهند. فارغ از اینکه آنها در آستانه التهابی قرار گرفتهاند که رفتارهای هر کدام میتواند جایگاه بیفرجام دیگری را در خود قرار دهد. هر کدام از دوستان گلسا کسانی نیستند که بتوانند در یک منظومه اجتماعی آنها را کسانی دانست که شخصیت گلسا را شکل داده باشند، بلکه آنها در موقعیتی قرار گرفتهاند که میخواهند در فرایند طولانی شدن بطالت زندگی روزمره به ایفای نقشی در حد ارضای روزمره بپردازند.
شاید نقطه آشیل فیلم هم همین نکته باشد که رفتارها و کنشهایی که در این فیلم مشاهده میکنیم، بیش از اندازه ملالآور است؛ ملالتی که پوچگرایی در آن موج میزند. از سوی دیگر، نسبت گلسا با اسبی که دوستش دارد، اگرچه رفتاری انسانی و والاست، اما نشاندهنده این نکته نیز هست که هر دو تنها هستند و هر دو به یک اندازه از وضعیت خود ناراضیاند. اما کارگردان نتوانسته موقعیت هر دو را در فضایی زیباییشناختی قرار دهد، بهطوریکه در اکران چنین لحظاتی روایت از هوش میرود و آن موقع که به هوش میآید، ما با جملاتی مبهم از گلسا با اسب روبهرو هستیم. اگرچه همین ابهام نیز ارزش افزودهای در بطن فیلم ایجاد کرده که توانسته جمود فیلم را بشکند و در انحصار رفتار چند جوان لاابالی قرار نگیرد و رویکردی از جنس معنا به فیلم دهد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه