سعید مروتی در همشهری نوشت:
از اعتراض اجتماعی و کنایههای سیاسی تا رفاقت مردانه و حسرتخواری برای روزگار خوش ازدست رفته و خلاصه همه آنچه به عنوان مؤلفههای سینمای کیمیایی میشناسیم در «گوزنها» به متعالیترین شکل تبلور یافته است. گوزنها بهترین فیلم مسعود کیمیایی و یکی از بهترینهای تاریخ سینمای ایران است. سیر صعودی جایگاه فیلم در رأیگیری از منتقدان در ادوار مختلف بار دیگر این نکته را به اثبات میرساند که زمان همیشه به نفع هنر کار میکند؛ نهمین فیلم برگزیده تاریخ سینمای ایران (روزنامه آیندگان۱۳۵۶)، هشتمین فیلم برگزیده تاریخ سینمای ایران (ماهنامه فیلم شهریور۱۳۶۷)، دومین فیلم برگزیده تاریخ سینمای ایران (ماهنامه فیلم۱۳۷۸)، بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران (ماهنامه فیلم، شهریور ۱۳۸۸)
سکانس برگزیده: تقریبا همه فصلهای گوزنها را میشود به عنوان سکانس برگزیده انتخاب کرد و دربارهاش نوشت. حضور قدرت مقابل دبیرستان بدر و دستِ خونیاش که به دیوار دبیرستان مالیده میشود. التماس سید به اصغر هروئینفروش، اعتراض ساکنان مفلوک خانهای که سید در آن زندگی میکند و خشمی که بر سر صاحبخانه آوار میشود؛ جایی که سید و قدرت پس از سالها دوری به هم رسیدهاند و از خاطرات مشترکشان میگویند و فیلمساز به شکلی هوشمندانه به نوستالژی اکتفا نمیکند و از هر لحظهای و هر دیالوگی برای پیشبرد قصه بهره میگیرد. سکانس به ظاهر سادهای که سید مقابل صاحبخانه نشسته و به او وعده میدهد که اجارههای عقبافتادهاش را پرداخت کند. سکانسی که در دکوپاژ، بهترینهای جان فورد را به ذهن تداعی میکند. از فیلمی که به دیالوگهای درخشانش شهره است و برخی جملات نغز و تکیهکلامهایش وارد فرهنگ روزمره مردم شده، سکانسی را برگزیدهایم که در آن هیچ دیالوگی وجود ندارد. قدرت چریک شهری که با زخمی بر پهلو سراغ رفیقش آمده در اتاق سید سکونت دارد و شاهد زندگی مردم محروم و فقیری است که در نکبت روزگار میگذرانند.
هر آنچه در «گوزنها» میبینیم پیوند معنایی با قبل و بعدش دارد؛ انسجامی که محصول نگاه دقیق هنرمند به جامعه، تسلطش به دستمایه و احاطه مثالزدنیاش در تکنیک است. در میانههای فیلم، از دید قدرت و از پشت پنجره اتاق سید، شاهد جنبوجوش همسایهها در حیاط هستیم. قدرت از فاطی میپرسد: «امروز اینجا خبریه» و جواب میشنود که قرار است به خواستگاری دختر یکی از ساکنان این خانه بیایند و اینکه ظاهرا داماد در حجرهای کار میکند و دستش به دهنش میرسد. قدرت خاطرهای از روزهای اوج سید را تعریف میکند: «یادمه یه پسره بود که تفنگ ساچمهای داشت. تابستونا راهمیافتاد لای درختا و کلی گنجشک بیزبون رو میانداخت. سید با اینکه میدونست بابای پسره کلفته، تفنگ پسره رو خرد و خاکشیر کرد.» اهمیت این خاطره چرایی استفاده از ترانه معروف فیلم را که سکانس مورد نظر ما هم با آن آغاز میشود، بهنوعی مشخص میکند. سکانس با نمایی از قاب پنجره و ترانه «گنجشکک اشی مشی» آغاز میشود. مراسم خواستگاری تمام شده و از میزانسن صحنه میشود فهمید که خانواده عروس به خانواده داماد جواب مثبت دادهاند. داماد در میانههای پلهها دچار حمله صرع میشود. همه اینها را از قاب پنجره از زاویه دید قدرت میبینیم. حرکت افقی دوربین از چهره دختر که بر بخت و اقبال تیره و تارش میگرید، بر داماد غشی قطع میشود به چهره قدرت که عینکش را برمیدارد و اشکهایش را پاک میکند. داماد را از کف حیاط بلند میکنند بر لب پله مینشانند و سیگاری به گوشه لبش میگذارند. در بالای پلهها پیرمردی عصابهدست که عینکی تیره به چشم دارد نشسته و ظاهرا زیر لب دعا میخواند. اطرافیان سرووضع داماد را مرتب میکنند و او بههمراه خانوادهاش از کادر و از حیاط خارج میشوند. حالا دختر گریانی مانده که ناچار است سالها با جوانی بیمار زندگی کند. همه اینها را از دید قدرت میبینیم؛ قدرتی که از آنچه میبیند متأثر و بههمریخته است. جذابیت و تأثیرگذاری سکانس از میزانسن و انتخاب درست جای دوربین، از قاب گرفتن پنجره اتاق تا نماهای درشت موثر از چهره قدرت و صدای زمینه (ترانه «گنجشکک اشی مشی») میآید. این نمایش هنرمندانه تأثر عاطفی چریکی شهری برای مردم فقیری است که در مسیر تباهی قرار گرفتهاند.