جمعه که می شود از خود و دوستان می پرسم «کجا برویم؟» چه کار کنیم که قانونی باشد، جذاب و سرگرم کننده باشد و مزاحمتی برای کسی نداشته باشد؟ سینما و تئاتر جزو سالم ترین و جذاب ترین تفریحات مردم ایران به شمار می آیند؛ چرا که نه خلاف شرع است و نه هزینه اش به قدر رستوران و دیگر تفریحات زیاد است حتی برای فضاهای مجازی هم خوب است و ما را آدمی فرهنگی و هنردوست نشان می دهد. فقط در رقابت با تفریح جذاب پیاده روی کمی اعیانی و پرهزینه تر به نظر می رسد. البته بدون طعنه و با کمی طنازی اینها را خدمت تان عرض می کنم. سال ها پیش، از کنار عکاسی بزرگی در نزدیکی میدان آزادی عبور می کردم؛ همان که برای اولین بار بزرگ نوشته بود: «چاپ عکس رنگی در ۱۷ دقیقه» و پوستر کوچکی روی شیشه در ورودی نصب بود که تصویر «لئوناردو دی کاپریو» روی آن آمده و نوشته بود فیلم تایتانیک رسید. بعدتر روی پوسترهایی که در میادین بساط می شد، یا روی تی شرت ها، دفترهای مشق، لوازم التحریر و حتی بشقاب جهیزیه تازه عروس ها عکس دی کاپریو و در مواردی کیت وینسلت هم دیده می شد. بعدتر نسخه «وی اچ اس» فیلم طعم گیلاس عباس کیارستمی دست به دست شد. جایزه کن را گرفته بود و موضوعی غیر از تقابل و دشمنی ملت ما را در جهان سر زبان ها انداخته بود. یادم است که در مجله فیلم خواندم خود کیارستمی هم از توجهی که مردم عادی و هنرمندان به فیلم داشته اند تعجب کرده بود. فیلم «سنتوری» هم دچار همین اتفاق شد و خیلی ها که با فیلم «گاو»، «هامون»، «اجاره نشین ها»، «پری»، «درخت گلابی»، «بانو» مهرجویی را نشناخته بودند، با عدم اجازه اکران «سنتوری» او را شناختند و از اثرش لذت بردند. فیلم های ریزودرشت دیگری هم بودند که با همین سرنوشت به ما فهماندند بعضی فیلم ها را باید بدون مجوز و در خانه دید. مثل فیلم «شعله» که فکر کنم با کمی اغراق تمام ایرانی های هم نسل من دیده اند.تا اینکه نوبت به فرهادی رسید. با فرهادی از طریق سریال هایی که نوشته و ساخته بود آشنا شدیم. اما پیش از آن صدای فرهادی (و همسرش پریسا بخت آور) از تئاتر شنیده شد. فرهادی با اینکه آثار تئاتری اش کمیت چندانی نداشت اما کیفیت آنها از او یک شخصیت هنری خوشنام و محترم بین تئاتری ها ساخته بود. او همدوره «علیرضا نادری» بود .همین پله، او را گام به گام در سطحی حرفه ای بالا برد و از فیلم کوتاه سازی به دانشجوی نمایش، بعد نویسنده تئاتر و رادیو، بعدتر فیلمنامه نویس، بعد تر فیلمساز و بالاخره برنده جوایز ارزنده جهانی همچون اسکار به پیش برد.البته همه می دانند که پشت هر هنرمند موفقی همسری شکیبا وجود دارد. چند ماه پیش با یاشار، دوستم که ایتالیا زندگی می کند، صحبت می کردم و جالب گفت: چند سال پیش اینجا به هر کس می گفتم ایرانی هستم بلافاصله می گفت احمدی نژاد! و چندیست به هر کس می گویم ایرانی هستم می گوید اصغر فرهادی. فهمیدم ترجیح می دهد او را با نام یک هنرمند بشناسند تا یک سیاستمدار. آری یک هنرمند از شهری در حوالی اصفهان با پشتکار و تلاش می آید و به قله های فرهنگی و هنری جهان دست می یابد و می تواند پرچمی برای معرفی فرهنگ مردم کشورش و از آن هم بلندتر نشانی از فرهنگ انسانی و بدون مرز را به دست بگیرد. حال آنکه وقتی جهانی او را می شناسند، کاش پشت سر نگویند همه جای دنیا فیلم تازه فرهادی را می توان روی صندلی و سالن تاریک و باشکوه سینما دید اما در اقلیمی که خودش به دنیا آمده، باید روی مانیتور ۲۰ اینچی کامپیوتر و به دور چشم خانواده تماشا کنیم.
□