سینماسینما، منوچهر دینپرست
ساخت مستندهایی که به نوعی به اقلیمها و سرزمینها مربوط میشود، در نوع خود میتواند برای مخاطبان جذاب و دلربا باشد، چراکه شما نهتنها با یک سرزمین جدید آشنا میشوید، بلکه با نوع رفتارها و کنشها و باورها و فرهنگهای پان منطقه نیز آشنا میشوید و از سوی دیگر، با بخشی از تاریخی که سرشت و سرنوشت آنها را به هم گره زده است نیز مواجه خواهید شد. مستند «پسران سندباد» نیز به نوعی درصدد آشنایی مخاطبان با بخشی از یک سرزمین دریایی است. فیلم ساز برای اینکه جانمایه مستند مفید و غنی باشد، سعی کرده از یک روایتی بهره ببرد که از اذهان فراموش شده بود. این مستند شرح سفر یک عکاس زن مجله نشنال جئوگرافیک در سال ۱۹۷۴با یک کشتی بادبانی ایرانی از خلیج فارس به آفریقاست. او تصمیم دارد گزارشی از قدیمیترین مسیر تجارت دریایی تهیه کند. او ۴۰ سال بعد دوباره این سفر را تجربه میکند. خانم ماریون کاپلان همین عکاس است که گزارش و عکسهایش از این سفر را در شماره سپتامبر سال ۱۹۷۴ در مجله نشنال جئوگرافیک چاپ کرد. مستندساز ضمن یافتن این عکاس دوباره او را با خاطرات گذشتهاش مواجه میکند تا بتواند روایتی از یک گزارش تاریخی برای مخاطب فراهم سازد. کارگردان بهخوبی متوجه شده است که سالهاست که قایقهای بادبانی و سنتی ایران به نام «بوم» نابود شدهاند و کسی از آنها استفاده نمیکند و از آنها جز خاطرهای در ذهن دریانوردان پیر منطقه چیزی نمانده است. دیگر کسی به یاد نمیآورد که زمانی نهچندان دور ایران صاحب کشتیرانی بومی عظیمی بوده است. امروز اگر به هر ایرانی بگوییم برای صدها سال هموطنانش مهمترین دریانوردان اقیانوس هند بودهاند که با این کشتیهای دستساز، قدیمیترین راه تجاری جهان را به سمت هند و آفریقا میرفتند و بازمیگشتند، شاید کسی باور نکند. همه اینها ذهن کارگردان را به خود مشغول میکند تا مستندی تهیه کند که نهتنها راوی تاریخ «بوم» باشد، بلکه عکاسی که به مثابه یک ژورنالیست حرفهای در آن زمان حضور داشته، بتواند تاریخ را مجددا بازگو کند. کارگردان میگوید: «در ابتدا قرار شد فیلمی بسازم درباره کشتیهای سنتی ایران به نام «بادبانهای جنوب»، از کتاب و پژوهشی به همین نام نوشته علی پارسا. اما آنچه بعد از چند سفر در طول کرانه شمالی خلیج فارس نصیب من و گروه فیلمبرداری شد، چیزی نبود جز خردهپارههای پوسیده این کشتیها. ما بیشتر از ۴۰ سال دیر رسیده بودیم. اما در یکی از سفرها به جنوب از دریانورد پیری ماجرای جالبی را شنیدم. ۴۰ سال پیش، قبل اینکه آخرین نسل ناخدایان بومها و بغلهها خشکینشین شوند، یک خانم عکاس انگلیسی تصمیم میگیرد سفر با کشتی بادبانی را امتحان کند و با یک بوم ایرانی از خلیج فارس راهی سفر به آفریقا میشود.»
شاکله کلی مستند همین روایتی است که اشاره شد، اما درباره ساختار و محتوای آن نیز باید به مواردی اشاره کرد. نوع توجه کارگردان به یک روایت تاریخی در نوع خود جذاب است، چراکه او توانسته راویای زنده برای مستند خود بیابد و بدون اینکه در رویدادها و نحوه ارائه آن غلو یا تحریف یا حتی جاافتادگی ایجاد کند، روایتی دستاول برای مخاطب فراهم کند. در مورد آن منطقه تاریخی که دائم در فراز و فرود بوده و حوادث آنچنان به دنبال هم میآمدند که شاید هر اتفاق دیگری بهزودی فراموش میشود، این روایت به نوعی میتواند غبارروبی از خاطرات تلقی شود. همچنین کارگردان توانسته مخاطب را درگیر محتوای مستند نیز کند. او با فراهم ساختن قطعات تاریخی گوناگون مخاطب را درگیر رویدادی میکند که اکنون به فراموشی سپرده شده، از اینرو مخاطب ضمن دریافت آگاهی تاریخی با فضایی آشنا میشود که پیش از این وجود داشته، اما اکنون دیگر نیست، و این روایت توانسته در مهمترین لحظه تاریخی آن را ثبت کند. برای این به لحظه تاریخی تاکید میکنم که اگر خانم عکاس چند سال پیش فوت کرده بود، دیگر جذابیت این مستند قطعا به این شکل نبود. روایت مستند روایتی نرم و بدون چالش است. مخاطب چندان درگیر سوالات نمیشود. ما با رویدادی مواجه میشویم که آمده است و رفته است. اما در همین آمدوشد چه زندگیهایی از دست نرفت و چه سرنوشتها که دگرگون نشد. «پسران سندباد» را میتوان نمونه یک مستند خودپژوهشی توصیف کرد که با دیدن آن بخشی از تاریخ چهل تکه این سرزمین بازگو میشود.
منبع: ماهنامه هنروتجربه