علیرضا معتمدی کارگردان سینما در اینستاگرام خود نوشت : اداره سانسور سینما اجازه نمیدهد من دومین فیلمم را بسازم. در یک سال گذشته دهها بار درخواست و حتا التماس کردهام که از خون من بگذرند و بگذارند فیلمم را بسازم اما هیچ کاری از پیش نبردهام. دولت سانسور و حذف هنرمندان را به پیمانکاران صنفی برونسپاری کرده تا خودش با خیال راحت بتواند از مسئولیت این قتلعام فرهنگی شانه خالی کند. سرنوشت شغل و زندگی ما را به دست کسانی دادهاند که اگر انقلاب نشده بود و هزاران سینماگر را از کار بیکار نکرده بودند معلوم نبود الان در کجاها مشغول چه کارهایی بودند.
اینها درحالی به من اجازه ساخت فیلم نمیدهند که در این مدت دهها نفر از فرزندان و دامادها و خواهرزادهها و همپالکیهای همین پیمانکاران بدون حتا یک روز سابقه سینمایی مجوز تهیهکنندگی و کارگردانی دریافت کردهاند.
.
شکل و مدل سانسور تغییر کرده، قبلاً فیلمنامهها را رد میکردند اما حالا خود فیلمسازان را رد میکنند. ملاکشان هم مطلقاً توانایی یا سوابق هنری افراد نیست بلکه میزان نزدیکی متقاضیان به حلقههای فاسد تصمیمگیر سینماست. به همین دلیل است که من در چهار سال گذشته شش فیلمنامه نوشتهام اما نتوانستهام هیچکدام آنها را بسازم.
.
آدمهایی را در شوراهای تصمیمگیر نشاندهاند که وظیفهشان تقسیم منافع و بودجهها بین خودشان و حذف فیلمسازان مستقل از گردونه است. آنها سینما را به مثابه ارث پدری تکهتکه میان خاندانهای بیاستعداد مستقر در سینما تقسیم کردهاند، هر گوشه را به کسی دادهاند، برای خودشان چند نفر انحصار ابدی ایجاد کردهاند و دیگرانی را که جزو دار و دستهی آنها نیستند از همهی حقوق اولیهی قانونی محروم کردهاند. چرا؟ چون اگر به فیلمسازان غیر وابسته اجازه دهند که فیلمهای ارزان و نو و تماشایی بسازند آنوقت خودشان چهطور میتوانند بابت زبالههای تصویری که سالی چند تا از آنها را با پولهای کثیف یا بودجههای عمومی تهیه میکنند دستمزدهای میلیاردی بگیرند؟
.
من امروز چهار سال بعد از ساخت اولین فیلمم (رضا) بسیار ناامید و افسردهام. حتا به اندازه مردم معترضی که جانشان را کف دست میگیرند و به خیابان میروند هم امیدی به تغییر این وضع ندارم. ای کاش سرمایهام وابسته به اکران فیلمم در ایران نبود و میتوانستم بدون اجازه دستگاه سانسور داستانهای کوچک خودم را بسازم. کاش میتوانستم بیرون از جهان متعفن این نامردمان به کار و زندگی خودم بپردازم. چرا اجازه نمیدهید من کار کنم؟
.
شرح عکس: برای بازی در فیلم جدیدم وزن زیادی کم کردهام. من و گروهم هشت ماه است منتظر صدور مجوز فیلمبرداری هستیم.
اینها درحالی به من اجازه ساخت فیلم نمیدهند که در این مدت دهها نفر از فرزندان و دامادها و خواهرزادهها و همپالکیهای همین پیمانکاران بدون حتا یک روز سابقه سینمایی مجوز تهیهکنندگی و کارگردانی دریافت کردهاند.
.
شکل و مدل سانسور تغییر کرده، قبلاً فیلمنامهها را رد میکردند اما حالا خود فیلمسازان را رد میکنند. ملاکشان هم مطلقاً توانایی یا سوابق هنری افراد نیست بلکه میزان نزدیکی متقاضیان به حلقههای فاسد تصمیمگیر سینماست. به همین دلیل است که من در چهار سال گذشته شش فیلمنامه نوشتهام اما نتوانستهام هیچکدام آنها را بسازم.
.
آدمهایی را در شوراهای تصمیمگیر نشاندهاند که وظیفهشان تقسیم منافع و بودجهها بین خودشان و حذف فیلمسازان مستقل از گردونه است. آنها سینما را به مثابه ارث پدری تکهتکه میان خاندانهای بیاستعداد مستقر در سینما تقسیم کردهاند، هر گوشه را به کسی دادهاند، برای خودشان چند نفر انحصار ابدی ایجاد کردهاند و دیگرانی را که جزو دار و دستهی آنها نیستند از همهی حقوق اولیهی قانونی محروم کردهاند. چرا؟ چون اگر به فیلمسازان غیر وابسته اجازه دهند که فیلمهای ارزان و نو و تماشایی بسازند آنوقت خودشان چهطور میتوانند بابت زبالههای تصویری که سالی چند تا از آنها را با پولهای کثیف یا بودجههای عمومی تهیه میکنند دستمزدهای میلیاردی بگیرند؟
.
من امروز چهار سال بعد از ساخت اولین فیلمم (رضا) بسیار ناامید و افسردهام. حتا به اندازه مردم معترضی که جانشان را کف دست میگیرند و به خیابان میروند هم امیدی به تغییر این وضع ندارم. ای کاش سرمایهام وابسته به اکران فیلمم در ایران نبود و میتوانستم بدون اجازه دستگاه سانسور داستانهای کوچک خودم را بسازم. کاش میتوانستم بیرون از جهان متعفن این نامردمان به کار و زندگی خودم بپردازم. چرا اجازه نمیدهید من کار کنم؟
.
شرح عکس: برای بازی در فیلم جدیدم وزن زیادی کم کردهام. من و گروهم هشت ماه است منتظر صدور مجوز فیلمبرداری هستیم.