«طوری وانمود میکرد که خیلی انتلکت است اما سینمای ایران را در مسعود کیمیایی خلاصه میکرد! اصغر فرهادی را مبتذل میدانست. واژگان نقدش باعث میشد که برای مسعود فراستی خدابیامرزی بفرستی.»
به گزارش سینماسینما ، فاضل ترکمن در شماره ۷۰۹ هفتهنامه چلچراغ نوشت: «اعتقاد داشت که سینما را خیلی میشناسد. لابد به خاطر این که به سن میانسالی رسیده بود. بعید میدانم حتی تمام فیلمهای هیچکاک را نگاه کرده باشد. لابد از آنهاست که برای جلوگیری از آبروریزی فقط «روانی»، «سرگیجه» و ته تهش «پنجره عقبی» را تماشا کرده. طوری وانمود میکرد که خیلی انتلکت است اما سینمای ایران را در مسعود کیمیایی خلاصه میکرد! اصغر فرهادی را مبتذل میدانست. واژگان نقدش باعث میشد که برای مسعود فراستی خدابیامرزی بفرستی.
میگفت اصغر فرهادی مبتذل است. میگفتم چرا. میگفت: «لوس است.» میگفتم: «چرا لوس است؟» میگفت: «کسی که راجع به دروغ فیلم بسازد، تکلیفش معلوم است.» میگفتم: «دروغ که فقط یک تم از فیلمنامههای اوست.» میگفت: «همین دیگر! تم ندارد اصلا. یک قاب مثل قابهای فیلمهای کیارستمی در فیلمهای فرهادی من نشان بده!» اصلا توجه نمیکرد که «هر کس سینمای خودش!» و فکر نمیکرد که سینما از عناصر مختلفی تشکیل میشود. برای بعضی قاب و رنگ و نور بیشتر اهمیت دارد و برای بعضی مثل اصغر فرهادی روایت داستان، جزئینگری و انسجام معنایی فیلمنامه و همچنین میزانسن اهمیت بیشتری دارد. نمیتوانست هیچ تمایزی بین فیلمهای هوشیا اوشین، ویتوریو دسیکا، لین رمزی و تارانتینو قائل شود. احتمال میدهم اصلا فیلمهای هوشیا اوشین را نگاه نکرده باشد؛ وگرنه میگفت: «چرا فیلمهای اصغر فرهادی رنگ و نور خلاقانه آثار هوشیا اوشین را ندارد؟»
انتلکتِ ما اما تنها به علی رفیعی اکتفا کرد! ترکیب و رنگبندی فلفل دلمهایهای مختلف با رنگ لباسهای بازیگران زن فیلم «ماهیها عاشق میشوند» که اتفاقا از نظر من هم فیلم بدی نیست، خیلی غافلگیرش کرده بود. میخواستم بگویم علی رفیعی هم سینمایش ربطی به اصغر فرهادی ندارد. میخواستم بگویم برای همین وقتی خیز برداشت تا یک ملودرام اجتماعی بسازد، وقتی «آقا یوسف» را ساخت، درجا زد. چرا؟ چون هر کس سینمای خودش را کنار گذاشت. اینها را نگفتم. بعد گفت اصلا کسی که اینقدر عامهپسند است و با اقشار مختلف ارتباط برقرار میکند، یعنی در سطح عوام باقی مانده و چیز پیچیده و عمیقتری نداشته است. برایش گفتم: «این دیگر از آن حرفهاست! فیلمهای کوروساوا در ژاپن همانقدر طرفدار دارد که اصغر فرهادی در ایران اما از آن طرف یاسوجیرو ازووی آنها عباس کیارستمی ماست. منتها داستانگویی فرهادی باعث استقبال گستردهتری از کارهای او میشود.»
بعد شروع کرد و از زیباییهای آثار بهرام بیضایی تعریف کرد. حتی فیلم آخرش «وقتی همه خوابیم» را میپرستید! میگفت زبانش ۳۰ سال از زبان سینمای ایران جلوتر است! فیلمی که بعید است حتی خود بیضایی چندان دوستش داشته باشد و بیشتر محو مضمون زدوبندهای سینمایی در فیلمنامهاش شده است. وگرنه «مسافران» کجا و «وقتی همه خوابیم» کجا. با این حال گفتم مشکلی نیست و پیام تبریک صوتی بهرام بیضایی به اصغر فرهادی را برایش پخش کردم. پیامی که بیضایی در آن به فیلمنامه دقیق و منسجم فرهادی اشاره کرده بود. این را که گوش کرد، گفت: «سیاسی است! امکان ندارد بیضایی با آن فیلمها فرهادی را دوست داشته باشد! از او تعریف کرده که این یک نفر هم که داریم و جهانی شده و حرفش شنونده دارد، از بین نرود!»
گفتم: «اصلا چه اهمیتی دارد! فیلمهای فرهادی خودش از خودش دفاع میکند، وگرنه وودی آلن هم در ستایش «جدایی نادر از سیمین» چیزهایی گفته بود.» گفت: «الکی ترجمه کردند!» گفتم: «باشد! مهم نیست. گفتم که وکیل مدافع فیلمهای فرهادی خودشان هستند.» مثل بهروز افخمی گفت: «چند تا فیلم آپارتمانی که این حرفها را ندارد.» گفتم: «صداوسیما قصد داشت با رواج این اصطلاح آپارتمانی از ارج فیلمهای فرهادی کم کند اما نتوانست. اگر اینطور باشد، «آپارتمان» بیلی وایلدر هم فیلم بدی است! آن وقت هر فیلمی که در گستره بیابان و خیابان ساخته شده، شاهکار سینماست! ضمن این که فرهادی در فیلمهای «رقص در غبار» و «شهر زیبا» نشان داد که میتواند برای بسترهای گوناگونی فیلمنامه بنویسد و فیلم بسازد.»
آقای انتلکت کوتاه نمیآمد. نمیدانم به قول شاملو پول گرفته بود که نفهمد یا این که واقعا نمیفهمید. به هر حال یکی به او گفته بود که یک انتلکت ایرانی نباید از اصغر فرهادی تعریف کند؛ برای این که با عوام مخلوط میشود! حالا نپرسیدم تعریف این عوام چیست و ابراهیم گلستان که این وسط فیلمهای فرهادی را دوست دارد، کجای داستان قرار میگیرد؟ یعنی به خواص بودن ابراهیم گلستان با آن همه سابقه طویل و دراز در نوشتن نثرهای معجزهآسا و داستانهای شیرین و فیلمهای پیشرو خدشهای وارد میشود که فرهادی را دوست دارد؟ نپرسیدم. گفتم لااقل ابراهیم گلستان برایش باقی بماند! هر چند که انتلکت عزیز لو داد که بیشتر مخالفتش با فرهادی نه به خاطر فیلمهایش که به خاطر جوایزش است. میگفت همه جوایزش سیاسی است؛ بدون این که در نظر بگیرد «فروشنده» قبل از ماجراهای ترامپ و قانون منع ورود مسلمانان به آمریکا، کاندیدای جایزه شد. شاید در اهدای جایزه اسکار دوم به فرهادی، ملاحظاتی در مقابله با ترامپ در نظر گرفته شده بود اما این چیزی از قدرت فیلم کم نمیکند.
«جدایی نادر از سیمین» فارغ از تمام این حرفها نه فقط در بخش بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان که در بخش فیلمنامه نیز کاندیدا شد و توجه بسیاری از کارگردانان و منتقدان مطرح جهان را جلب کرد. با این همه حتی اگر نبودند مجسمههای اسکار و کن و برلین، باز هم فرهادی، فرهادی بود. ما فرهادی را از زمان کارهای درخشانی که در مدیوم تلویزیون میکرد، میشناسیم. از «رقص در غبار» و «شهر زیبا» و چرا کسانی که او را با همین دو فیلم ستایش میکردند، حالا بعد از موفقیتهای جهانی فرهادی برایش جبهه میگیرند. رقابت، حسادت یا هر چیز… اما فرهادی ثابت کرده بیتوجه به تمام حواشی، با تکرار موفقیتهایش پاسخ دوست و دشمن را میدهد. شاید بعضیها مثل پدر نادر آلزایمر گرفته باشند و یادشان رفته باشد که فرهادی چه فیلمهایی ساخته و چه ارمغانهایی برای سینمای ایران آورده است اما به قول نادر: «ما که میدونیم…»