بابک کریمی مصاحبه ای در سایت هنر وتجربه کرده ودر آن حرفهای جالبی زده است .
به گزارش سینما سینما ،مهمترین بخشهای این مصاحبه به شرح زیر است :
+بعضی ها به این فکر نمیکنند قبل از اینکه کیارستمی، کیارستمی بشود چقدر زحمت کشیده. نمیبینند که در زیرزمین کانون پرورش فکری با تهمانده نگاتیو دیگران فیلم میساخته. فقط کیارستمی را از نخل طلا به بعدش میبینند و فرهادی را از اسکار به بعدش. آن زمان را نمیبینند که از صبح تا شب به خاطر «داستان یک شهر» در دادگاهها میرفت و میآمد و جامعه را از نزدیک لمس میکرد. نمیببیند که چقدر تحقیق میکند تا اصل جنس را جلوی دوربین بیاورد. نسل جوان کمتر از این کارها میکند، بنابراین فیلمهایشان دیگر از زندگی نشات نمیگیرد بلکه فیلم میبینند و میخواهند فیلم بسازند.
+آقای کیارستمی از نادر مواردی است که با وجود آنکه میتواند تا ابد همان فرمول همیشگیاش را تکرار کند اما همچنان تجربههای خیلی غریبی میکند. آقای داوودنژاد هم خیلی اهل ریسک است. فیلم «کلاس هنرپیشگی» فوقالعاده بود.
+ درواقع فلسفه نقشی که در فیلم ” من از سپیده صبح بیزارم ” بازی کردم ادای دینی بود به آقای کیارستمی اما از لحاظ ظاهری بیشتر سعی کردیم شبیه به آقای عیاری دربیاید.
+وقتی فیلمهای کوتاه آقای مکری را دیدم کاملا بریدم! فضای خیلی غریبی داشت. رفتم پیش مکری و گفتم اگر شده به من نقش یک تیر چراغ برق بدهی که همینجور بایستم و فقط برای تجربه شخصی خودم .
+هنروتجربه واقعا یکی از بهترین اتفاقاتی بود که میتوانست و میبایست در این سینما بیافتد. به هر حال جامعه ایران در معرض تعویض نسل است. هفتاد درصد جامعه زیر سی سال هستند. این تعویض نسل را در همه جا از کوچه و بازار تا دانشگاهها و تئاتر و… داریم میبینیم. نمیشود وقتی همه اجزای یک جامعه عوض میشود، سینمایش عوض نشود. یک جایی باید این تعویض را میدیدیم. مساله این بود که این فیلمها تولید میشدند بعد میرفتند توی گنجه و خدا میداند کی اکران میشدند. وقتی مسالهای مساله یک نسل است و اتفاقا با نسل جوان مواجهیم نمیتوانیم رویمان را برگردانیم. این است که ضروریترین و بهترین کاری که میشد کرد تاسیس هنروتجربه بود که دارد جواب میدهد. هر کسی که داخل سالن هنروتجربه میشود ممکن است شاهکار نبیند و قرار هم نیست ببیند اما دعوت میشود به تماشای یک تجربه جدید.