سینماسینما، ساقی سلیمانی
مستند «در جستوجوی فریده» از زوایای بسیاری تحسینشده و قابل بحث است. چیزی که مخاطب عام از سینمای مستند دریافته، این است که ساخت فیلم مستند کار بسیار سهلی است و اگر مستند پرتره باشد، تنها امکاناتی که نیاز دارد، کاشتن یک دوربین روبهروی سوژه و افراد مرتبط با سوژه است، اما چیزی که ما در مستند «در جستوجوی فریده» با آن مواجه میشویم، همسفر شدن با داستان یک زن در کشف مفاهیمی هویتی همچون سرزمین، مادر، نام، شهر و… است. سنگینیِ این سوال بر شانههای شخصیت اصلی داستان او را مجاب به سفری پرشباهت به آنچه ما در فیلمنامهنویسی با نام سفر قهرمان میشناسیم، میکند.
دوربین در مسیر این فیلم چنان نزدیک و همچنان با فاصله مشخص و بیقضاوت از شخصیتها با آنها همداستان میشود که سرنوشت تکتک مخاطبان در یافتن این هویت خلاصه میشود. سوالاتِ ذهنِ فریده هر مخاطبی را درگیر چالشهای هویتی خود میکند و این سوال که هر کدام از ما چقدر برای دانستن حقیقتِ وجودی خود تلاش کرده است. آیا این تلاش برای خلاصی از حس ناشناخته بودنِ خویش کافی است، یا حتما در انتهای این سفر از خویش به خویش باید به جواب مشخصی رسید. ملاصدرا چهار نوع سفر را در معرفتشناختی در کتاب «اسفار اربعه» توضیح میدهد که ما در این فیلم با آنها مواجه میشویم؛ سفرهایی که موجب خودشناسی در عاقبت میشود. فلاسفه و عرفا احساساتِ فریده و سفری را که او آغاز میکند، از معرفت میدانند.
در این فیلم اتفاق خوب و درست دیگری که افتاده، حوصله کارگردانان فیلم و زمان گذاشتن برای مراحل فیلم است. در برخی فیلمهای مستند ما مستند بودنِ روایت را درک نمیکنیم. دوربین و شخصیتها ما را محدود میکنند به داستانهایی که رو به دوربین تعریف میشوند، نه داستانهایی که ما حداقل گوشهای از آنها را ببینیم. اینکه مستندی بتواند باور بیننده را به حقیقتِ خود جلب کند و بیننده را مجاب کند، اتفاقی است که در «در جستوجوی فریده» دیده شد. این اتفاق از انتخاب اسم شروع شد و حتی در نگرانی و انتظارِ بازخورد دادهشده در پوسترهای فیلم خودش را نشان داد. موضوع فیلم موضوعی کهنگیناپذیر است، زیرا این بحران هویت در تمام جوامع بشری و در تمام طول تاریخ جاری بوده و تنها در دورههایی شدت گرفته است.
بشر همیشه به دنبال گمشدهای است، و این گمشده گاه فقط در مصادیق درونی یک شخصیت و گاه چون فریده در تمام مفاهیم درونی و بیرونی زندگی او اتفاق افتاده است. در بین این سفر گاهی آنقدر شخصیتهای جنبی داستان فریده برای این یافتن یا یافته شدن تیپسازی میکنند که فکر میکنیم کسی به آنها بازیگری را تعلیم داده است، اما واقعیت این است که دوربین طوری نامحسوس از بین شخصیتها رفتوآمد میکند که همه درگیر سهمخواهیِ خود از میان این داستان میشوند و نه برای ما، بلکه برای فریده و سیگنالهای عاطفی او تلاش میکنند. حتی شخصیتهای جانبی این داستان درگیر بحران هویت خویش هستند.
آن چیزی هم که قرار است فریده با جستوجو در کلافهای دیانای به آن برسد، پاسخی روشن نیست. اصلِ عدمِ قطعیت فریده را اینبار پس از سفر از خویشتنِ خویش به جستوجوی خویش با سبکبالیِ اندکی به زندگی واقعی برمیگرداند، و تفکر او را از آنچه بود، به آنچه هست، متوجه میکند. چیزی که جهان مدتهاست به دنبال آموزش آن است؛ از لحظه لذت بردن.
منبع: ماهنامه هنروتجربه