ابرهیم عمران در اعتماد نوشت : سلام، باوفا، بامعرفت، ایران، مردم عزیز؛ این واژگان در ابتدای گزارش بازی پرسپولیس و حریف کرهای از زبان فردی شنیده شد که مدت زیادی محروم شده از حرف زدن و بالمآل گزارش کردن برای مردم با وفا و با معرفتش و به تبع آن بغضی که عادل در دوحه آن را شکست. میگویند در مکان غریب دل آدم بیپیرایهتر است و آنچه بر زبان جاری میشود ندای درون است و از قبل بالا و پایین نشده واژگانش. آن ورزشگاه زیبای دوحه (الجنوب) که عادل از معمارش (زها حدید) گفت که حالیه رخ در نقاب خاک کشیده؛ لامحاله میتوانست گویای وصف حال خیلیها باشد. ورزشگاه ماند با معماری درخورش و یاد سازندهاش هم بر زبان فردی دیگر آمد. عادل با بغض شروع کرد. تو گویی میدانست سرخپوشان در پایان باید صورتشان را با سیلی سرخ نگه دارند از شرمندگی قهرمان نشدن. نیمی از ایران دستکم میتوانست ساعاتی خوش باشد و غم تحریم و نداری و کرونا را فراموش کند. عادل بغض همه ما بود. فشاری که عادل تحمل کرد طی این دو سال، شاید به نوعی ماهم لمسش کردیم. تریبونی نصیبش شد و چند ثانیهای با کمترین ِواژگان آن را بیان کرد. مگر این تریبون به صورت مجازی در ایران برایش نبود؟ چرا بود و خوبش هم بود. عادل اما صبور است و طی این همه سال میداند «سنگ لعل میشود در مقام صبر» و حاضر است خون جگرش را تحمل نماید. و گاه ِ مناسب که فرا رسد رخ نشان میدهد. زیاد گفته شد قدر عادل دانسته نشد. بله درست است؛ اما عادل قدر خویشتن میداند و گوهر وجودیاش را ارزان به این و آن نمیفروشد. در پی پول نیست. آنقدری که کفاف اموراتش بدهد؛ برایش کافی است. عشق فوتبالی است که زمین مستطیل شکل و استودیواش، بسان میلیونها دلار، پوند و ریال، برای اوست. وگرنه چه کم از آنانی دارد که طی همین دو سال سر از تلویزیون و رادیو فارسی زبان در آوردهاند. صبر استراتژیک عادل به حتم جواب میدهد و اولین جوابش هم در ای اف سی و لایو زندهاش دیده شد. رکوردی دیگر برای او. چه شعفی بالاتر از این دستاورد برایش. کمترین واکنشها را طی این مدت داشت. بسان یک سیاستمدار حرفهای ماند و دم بر نیاورد. چه که میدانست این صداست که میماند نه میز ریاست. زیر میز نزد با همه کارشکنیها و چه درسی داد با این صبوری به همه. چه موافقان و چه مخالفانش. بغض و گریه بیصدای عادل، دمی بیشتر نبود و سریع برگشت به گزارش. که عرصه این کار با مردم بودن است. بسان مردمش ناراحت شد و دم بر نیاورد به وقتش. ترک زمین (میهن) نکرد. مداری که برایش تعیین شد، به گوشه زمین کشاندش، توپش به بیرون رفت. خودش اما طاقت آورد. و بیرون (خارج) نرفت. دوحه قطر نشان داد که جام جهانی بعد را عادل در کجا گزارش خواهد کرد. آنجایی که به ایرانش سلام داد، به ایران عزیزش، به مردم با مرام و با معرفتش که دلش برایشان تنگ شده بود. و این دلتنگی دو سویه بود. عادل فرصت کرد که این دلتنگی را بر زبان آورد. طرف مقابل اما با گوش کردن به گزارشش در اینستاگرام با همه قطع و وصل شدن اینترنت؛ متقابلا آیینه تمامنمای او بودند. عادل میماند برای فوتبال ما؛ شکی در آن نیست. میماند ذکر این نکته که برخی حتی توان درآوردن ادای واژگانش را نیز ندارند. هرچند به قول خودشان در سازمان باید هرچه گفتند بدانها؛ اجرا کنند. عادل اما فرمان نپذیرفت. نه آنکه متمرد باشد؛ چرخش فرمانش سمت مردمی بود که به خاطر او میلیونها پیامک روانه برنامهاش میکردند. و این آبرو را حفظ کرد. تا در ورزشگاه الجنوب دوحه سلامی دوباره بدانها داشته باشد…