نازنین متیننیا در اعتماد نوشت :
نگاهش کمی خسته است، اما چشمهایش مدام اطراف را میکاود و حواسش به همهچیز هست؛ هم به دخترهای جوانی که روی نیمکتهای سنگی حیاط نشستهاند و میخندند نگاه میکند و هم نگهبان ساختمان را که مدام به دخترها تذکر میدهد که از پلهها بالا نروند زیر نظر دارد. بعد از هر سوالی مکث میکند و بعد آرام و شمرده و دقیق، جوابها را میدهد. همه آنچه دورادور از رخشان بنیاعتماد سراغ داشتم حالا از نزدیک میبینم؛ همان چهره همیشه آرام و مسلط توی عکسها یا همان نگاه دقیق و ریزبین یک فیلمساز اجتماعی توی قصهها و مستندهایش. صادقانه و شفاف روایت میکند. همان روایت اصلی فیلمساز از خودش. انگار همه این ۴۰ سال خود را به تصویر کشیده و صمیمانه، دغدغههایش را با ما به اشتراک گذاشته… رخشان بنیاعتماد در حوالی ساعت شش بعدازظهر روز گرم خردادی، درست وقتی که مشتاقان مستند تازهاش «توران خانم» در سالن در میدان فلسطین نشستهاند و به حرفهای مدعوین جلسه گوش میکنند، همراه ما از پلههای ساختمان قدیمی پایین میآید تا از فیلمسازیاش بگوید و از روزگاری که خودش را سرگرم مستند کرده و از اولین تجربه اکران اینترنتی در سینمای مستند حرف بزند. گفتوگو را با همین تجربههای تازه شروع میکنیم و بعد به موضوعات دیگر میرسیم. زندگی فیلمسازی که به قول خودش «گیس در سینما سفید کرده» و از پس همه این سالها همچنان مشتاق و پرانرژی به دنبال تاثیرگذاری است.
تقریبا ۲۴ ساعت از آغاز اکران اینترنتی «توران خانم» میگذرد، بازخوردها چطور بوده؟
خیلی خوب؛ از یک طرف کسانی که با توران خانم و اندیشههای ایشان از نزدیک آشنا بودند مثل شاگردان و معلمان مدرسه فرهاد، همکاران و یاران خانم میرهادی از سالهای دور اهالی شورای کتاب کودک و فرهنگنامه، فیلم برایشان دیدنی بود. از طرف دیگر معلمها و مربیها و اساتیدی که نام توران میرهادی را شنیده بودند و کمتر با تفکرات ایشان آشنا بودند، باز خوردهای خیلی خوب داشتند. ابعاد شخصیتی توران میرهادی بسیار وسیع است و همین باعث شد کسانی که ایشان را نمیشناختند، با زمینهسازی که قبل از اعلام اکران اینترنتی، انجام شد نسبت به شناخت بیشتر در مورد ایشان مشتاق شوند. حجم استقبالی که در این ۲۴ ساعت اکران اینترنتی فیلم در داخل کشور و خارج از کشور شد به این فکر کردیم که شاید اکران را تمدید کنیم؛ آنقدر که افراد زیادی پیشنهاد دادند که در منزل خودشان یا مکانهای عمومی مثل مراکز فرهنگی، کتابخانه و کتابفروشیها، مدارس و کافهها، فیلم را اکران کنند. نتیجه خیلی رضایت بخش است. در این ۲۴ ساعت شتاب استقبال مخاطب با پیشبینی ما هماهنگ و شاید بیشتر از حد انتظار بود و آمارمخاطبان خوشبختانه به شکل صعودی افزایش پیدا کرده. برای چند ساعت و به دلیل حجم بالای ترافیک اینترنتی بواسطه بازیهای فوتبال جام جهانی، دچار مشکل شدیم و دیشب همه گروه باتنش این موقعیت غیر قابل انتظارو تلاش برای رفع مشکل بیدار بودیم. اما خوشبختانه مشکل مرتفع و امروز هم مخاطبان بیشتر و بیشتر شدند.
نگرانی و دلواپسی برای چه بود؟ حل نشدن مشکل و متوقف شدن اکران؟
مابا شرایط غافلگیرکنندهای روبرو شدیم. با برنامهریزی دقیق و حساب شدهای که از مدتها پیش با سایت هاشور برای نمایش داخل و خارج از کشور انجام شده بود، انتظارچنین وضعیتی را نداشتیم، ضمن آنکه گروه زیادی از نقاط مختلف در همان زمان به راحتی فیلم را میدیدند. به هر حال مشکل ظرف چند ساعت حل شد و خوشبختانه اکران به روال طبیعی ادامه پیداکرد.
اکران اینترنتی تجربه تازهای در سینمای ایران است. لابد این اولین بودن هم به استرس و اضطراب و سختی این کار اضافه کرد؟
طبیعتا هر تجربه تازهای مشکلات و موانع خودرا دارد. ما سال پیش درگیر اکران ۶ فیلم فازاول پروژه کارستان بودیم که تجربهای به شکلی دیگر بود. «کارستان» پروژه طولانی مدتی بود که از طراحی، تولید و پخش با این هدف که سینمای مستند بتواند با حذف شیوه سود در تولید تنها به پخش و جذب مخاطب بالقوه سینما فکر کند، شکل گرفت. ایده طراحی تولید و پخش از مجتبی میرطهماسب بود و گروه ما انرژی زیادی در مرحله اکران در گروه هنر و تجربه و بعد از آن تهیه بسته کامل دیویدیهای مجموعه کارستان به کار گرفت. اکران اینترنتی «توران خانم» هم ایده مجتبی میرطهماسب بود با این نیت که اکران اینترنتی همه بهانهها را برای دیده نشدن فیلم از مخاطب بگیرد. چون اینترنت همهجا در دسترس هست و مخاطب نه تنها در سرتاسر ایران که در سرتاسر جهان میتواند همزمان، بلیت را تهیه کند و فیلم را ببیند. خب این ایده تجربه نشده و دشواری بود. برای همین همزمان محدود ۴۸ ساعت را درنظر گرفتیم و الان با شتابی که بینندههای فیلم میگیرد، تمدید مدت اکران به نظر لازم میرسد.
آماری از بینندههای فیلم دارید؟
بیشتراز عدد آماری مخاطبان، چگونگی سیر استقبال بینندگان مهم است که میزان مراجعه به سایت آیا نزول میکند یا صعود که خوشحالکننده این است که این مسیر رو به صعود است.
چرا نمیخواهید از «تعداد» خبر داشته باشید؟
برای اینکه کیفیت، مهمتر از کمیت است. مهم این است که این حرکت چطور ادامه پیدا میکند؛ همین که تعدادمخاطبان بالا میرود و بیشتر میشود امیدوارکننده است. اعداد و ارقام بالاخره در انتهای کار مشخص میشوند، اما این روند صعودی و بازخورد مخاطب مهم است. کلیه عواید فروش بلیت این فیلم از سوی ما به شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودکان و نوجوانان تعلق گرفته است و استقبال از این فیلم به معنای حضور مخاطبین فرهنگی و فرهیخته است که اراده جمعی را در مشارکت برای این حرکت به کار گرفتهاند.
ظاهرا دیدگاه شما متفاوت با روال معمولی اکران در سینما است. معمولا اعداد و ارقام اعلام میشود تا میزان مخاطب و توجه تماشاگر را نمایش دهند. اما شما هم به دانستن تعداد تماشاگران اعتقادی ندارید و هم تلاش کردید تا تمام بهانهها را برای فیلم ندیدن، از تماشاگر بگیرید.
طبیعتا تعداد مخاطبان فیلم مشخصکننده بازده اقتصادی فیلم است. ولی این معادله در سینمای مستند با سینمای داستانی به دلیل متفاوت بودن حجم گردش مالی متفاوت است. اکران فیلم مستند، موانع و مشکلات بسیاری دارد. مخاطب سینمای مستند وجود دارد اما مستند ساز با دست خالی باید تلاشی چند ده برابر بهکار گیرد تا ارتباط بین اثر و مخاطب را فراهم کند. در زمینه تبلیغات، بنیه مالی سینمای مستند اجازه حتی استفاده از یک بیلبورد را نمیدهد، میماند فضای مجازی و تلاش برای پیداکردن راههایی نرفته برای ارتباط با مخاطب. اکران اینترنتی، راهی برای برقراری این ارتباط بود که در همه شهرستانها و حتی خارج از ایران، دیدن فیلم درمحدوده زمانی مشخص امکان پذیر باشد.
آیا ممکن است که این تجربه را در سینمای داستانی هم دنبال کنید؟
به این مورد فکر نکردهام.
راهحل خوبی است و میتواند جای خالی شما را در سینمای داستانی ایران پر کند؛ سالهای زیادی است که در سینمای داستانی ایران جای شما خالی است، خودتان این جای خالی را احساس نمیکنید؟
من جای خودم را در فضای کاری احساس نمیکنم. چون بعد از ساخته شدن فیلم «قصهها» تا امروز، یکی از پرکارترین دورههای کاری من بوده است که خیلی کار کردم؛ «کارستان» پروژه بزرگی بود، فیلمهای «آی آدمها»، «یک ساعت از یک عمر»، «همه درختان من» و بعد «توران خانم» را ساختم. در نتیجه این مدت بسیار هم پرکار بودهام. برایم نفس خودِ کار مهم است. اینطور نیست که ارادهای برای نساختن فیلم داستانی داشته باشم، اما حال و هوایم در سینمای مستند خیلی بهتر است. البته تجربه تلخ بعد از فیلم «قصهها» و مشکلات آنهم بیتاثیر نبود.
چه تجربه تلخی؟
متوجه شدم فضای سینمای داستانی کاملا تغییر کرده و برایم کاملاغریبه است. انگار نه انگار که چهل سال است گیس من در این سینما سفید شده. انگار نه انگار که از اولین روزهای شکلگیری سینمای نوین ایران، تجربههای مختلف در سینما داشتهام و به فیلمسازی رسیدهام. تغییر فضای سینما، برای من و سینمای داستانی فاصله ایجاد کرد. من یا نسل من، سینما را اینطور شناختیم که مفهومسالاری در آن معنایی نداشت. اما ناگهان دیدیم که سالارهای مختلفی در سینما تعریف شده طبیعتا در این مقطع سنیای که من هستم فرصت زیادی ندارم و باید هر چه بیشترکار کنم. عطش من برای کارهای نکرده آنقدر زیاد است که وقت و زمانی برای تحمل این فضاها یا جنگیدن با آن را ندارم.
آیا فیلم داستانی در فهرست کارهای انجام ندادهتان نیست؟
اولویت را موضوعاتی که هنوز روی آن کار نکردهام تعیین میکند. در حال حاضر فیلمنامه «توران خانم» را در دست دارم و خیلی هم این فیلمنامه را دوست دارم. اما ترجیح میدهم اگر خواستم کار سینمایی انجام دهم، در شرایط آسوده باشم. نمیخواهم مدام در حال دویدن و جنگیدن از پیدا کردن سرمایه تا مجوز اکران برای سینمای داستانی باشم. اگر قرار است انرژی برای حل مشکلات بگذارم، دوست دارم آن انرژی را درسینمای مستند خرج کنم.
چرا آنقدر سینمای مستند در این سالها برای شما پررنگتر شده؟
سینمای مستند فضایی مستقلتر و شفافتر دارد. ممکن است مخاطبش کمتر باشد، اما لزوم و تاثیرگذاری آن به مراتب بیشتر است.
این حرف از سرخوردگی نسبت به فضای سینمای داستانی ناشی میشود یا از خستگی؟!
هیچکدام. نه خستهام و نه سرخورده. مساله من مساله زمان است. حالا دیگر قدر زمان را بیشتر از قبل میدانم. میخواهم بیشترین استفاده را از عمر باقیماندهام داشته باشم. واقعیت این است که از تمرکز در سینمای مستند رضایت بیشتری از حاصل کار خودم دارم و اگر شرایط قابل قبولی در سینمای داستانی برایم فراهم شود فیلم داستانی هم میسازم.
زمان ساخت فیلم «قصهها» شرایط خیلی با امروز فرق میکرد؟
فکر میکنم شرایط همیشه همین بوده. «قصهها» را در دوران معجزه هزاره سوم! ساختم که شرایط از امروز هم سختتر بود. اما بعد از آن، نه تنها شرایط حرفهای فیلمسازی که حتی اخلاق حرفهای در سینما هم به سمتی حرکت کرد که برای من عجیب و غریب و دور بود. فضای بیرونی سینما بر فضای داخلی سینما هم تاثیر گذاشت و همهچیز تغییر کرد. حتی این تاثیر آنقدر روی مدیران میانی سینما زیاد بود که حتی بعد از تغییرات هم، تصمیمگیرنده مدیران میانی سینما با همان تفکر بازمانده از همان دوران بودند. به طور کل دلم میخواهد زمانی به طرف ساخت فیلم داستانی بروم که به همان اندازه که میتوانم در ساخت فیلم مستند استقلال داشته باشم، مستقل و آزاد باشم. شد کار میکنم، نشد هم در سینمای مستند بیشتر کار میکنم.
اگر بخواهیم این روزها از رخشان بنیاعتماد و دغدغههایش تعریف درستی داشته باشیم، این روایت چیست؟
سخت است که آدم از خودش تعریفی قابل درک برای دیگران بدهد. شاید فقط این را بتوانم بگویم که من از همان ابتدا خیلی سخت کار کردم و کار برای من مقوله و دغدغهای بسیار جدی است. همیشه فکر میکنم که اگر سینماگر نبودم و در هر شغل دیگری فعالیت میکردم، به همین اندازه برای من جدی و مهم بود و برایش تلاش میکردم. بگذارید اینطور تعریف کنم، در این چهار، پنج سال که از زمان ساخت «قصهها» میگذرد…
البته ۷ سال؟
زمان چقدر زود میگذرد، آدم متوجه نمیشود… شاید در این ۷ سال اگر دو فیلم دیگر میساختم، مانند این ۷ سال هزاران بار در معرض این سوال قرار نمیگرفتم که «خانم بنیاعتماد دیگر کار نمیکنید؟» این ماجرا از نگاه دیگران این است که کار نمیکنم. اما در زندگی واقعی من، رخشان بنیاعتماد در این ۷ سال بهشدت مشغول و سرگرم کار بوده و فقط سروصدایی نداشته. برای من اهمیت این کارها خیلی مهم بود و باید حتما آن را انجام میدادم. باید شخصیتهایی را که در این چندسال هم در «کارستان» و هم در فیلمهای بعدی به سراغشان رفتم، میدیدم و درباره آنها کار میکردم. اهمیت این کارها برای من، این نبود که چقدر در کارنامهام نقطه عطف حساب میشوند یا سروصدا ایجاد میکند. من همیشه به دنبال رضایت خودم از کارم بودم تا ابعاد موفقیتآمیزش. طبیعتا ابعاد مخاطب و دیده شدن بیشتر و مورد توجه بیشتر قرار گرفتن برای همه جذاب است ولی برای من اصل اول نبوده و نیست.
پس آن اصل اول چیست؟
وقتی کار فرهنگی انجام میدهید، نه آمار تحتتاثیر قرار گرفتن مخاطبها را به دست میآورید و نه میتوانید میزان تاثیرگذاری عددی پیدا کنید. در کار فرهنگی شما روی گروهی از مخاطب اثر میگذارید. اگر سینمای داستانی باشد این گروه مخاطب بزرگتر است، اما تاثیری سطحیتر دارد. تاثیر سینمای مستند عمیقتر است. حالا درست است که سینمای مستند گروه مخاطب کمتری دارد، اما به دنبال تاثیرگذاری عمیقتر هستم و این تاثیر عمیق را در سینمای مستند بیشتر میبینم.
این تاثیرگذاری که از آن حرف میزنید، چیست؟ میخواهید چه چیز را معرفی کنید؟
در ۱۰ سال اخیر و حتی قبلتر از آن دغدغه من معرفی آدمهایی بود که در زندگی خود کارهای مهم و بزرگی برای این سرزمین انجام دادند. این دغدغه آنقدر پررنگ بود که به مجموعه «کارستان» رسید؛ فکر میکردم که مردم و بهخصوص جوانترها، الگوی مشخص ندارند و این خیلی بد است. الگو را نمیشود برای مردم ساخت و به آنها تحمیل کرد. اما هر جامعهای به الگوهای فرهنگی و اجتماعی خودش نیاز دارد. من به دنبال این الگوها گشتم. به دنبال آدمهایی که کارهای بزرگ اقتصادی یا فرهنگی میکنند و بعد به آن فکر کردم که این جوانها کجا باید این الگوها را ببینند. بعد تصمیم گرفتم تاثیرگذاری من و مستندهایم، معرفی این الگوها به جامعه باشد.
خیلیها تبلیغ میکنند که این الگوها در جامعه وجود ندارد؟
این تفکر اشتباهی است. کجای دنیا میتوانید آدمهایی را پیدا کنید که با انگیزههای فردی کارهایی به این بزرگی میکنند؛ فعالان انجیاوهای مختلف، آدمهایی که نمونههایی از آنها را در «کارستان» معرفی کردیم، شخصیتهای فرهنگی و… هرکدام از این آدمها میتوانند تاثیر بزرگی روی مخاطبها و زندگیشان بگذارند. من در مواجهه مخاطب با مستند زندگی سعیده قدس، هایده شیرزادی و شیرین پارسی دیدم که مخاطب چطور مانند رسیدن یک کویر تشنه به آب، زندگی این آدمها را دید و از آن تاثیر گرفت. اینها آدمهایی هستند که شاید با معیارهای کلیشهای الگو نباشند و همخوانی نداشته باشند، اما جامعه به دیدن آنها نیاز دارد. تلاش این آدمها واقعی است. این واقعیت به جامعه منتقل میشود و جامعه آن را باور میکند. جوانی که الان درگیر فقر است و مدام به دنبال اینکه چه راهی برای پولدار شدن سریعتر است، وقتی با کسی مثل شیرین پارسی روبهرو میشود که میتواند مزرعه برنجش را بفروشد و تا دو نسل بعد از او راحت زندگی کنند اما کار میکند (چون نَفْس کار و زندگی برایش مهم است)، دیگر به راههای سریعتر پولدار شدن فکر نمیکند و اهمیت زندگی و کار را درک میکند.
به «چرایی» این اتفاقها هم فکر میکنید؟
جریان فرهنگی مانند هرمی است که از بالا به پایین یا از پایین به بالا، باید با هم هماهنگ و مکمل هم باشند. مدیریت فرهنگی باید نیازهای واقعی و واقعیتهای جامعه امروزی را درک کند، با آن همراه شود و برای آن برنامهریزی کند. اما متاسفانه مدیریت فرهنگی قادر به این کار نیست. از طرف دیگر جامعه هم با انواع و اقسام فشارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روبهرو است و نمیتواند به راحتی مسیر خود را پیدا کند. این اغتشاش باعث میشود جامعه را در شرایطی ببینیم که مدام به دنبال منافع خودش است و راههای سریعتر رسیدن به اهدافش را دنبال میکند. اگر درست نگاه کنیم، در دل این اغتشاشها آدمهای فعال و پرانرژی که دغدغههای اجتماعی بزرگ دارند، مهم میشوند. آدمهایی که در هیچکجای دنیا نمونهشان را پیدا نمیکنیم. این میزان تلاش نهادهای مدنی و مردمی برای تغییر و اصلاح، نمونهای در جهان ندارد. اگر با گروههای فعال مدنی و اجتماعی که به ایران میآیند صحبت کنید، میبینید که چقدر از فعالیت این نهادها حیرتزده میشوند.
و شما میخواهید پل ارتباطی میان مردم و این آدمهای تاثیرگذار باشید؟
دیدن اینها برای من بسیار مهم است. میخواهم این بخش دیده نشده را معرفی کنم. چون من نه سیاستگذار هستم و نه معتقد به روشهای تحمیلی یا موعظه و پند و اندرز برای انجام یک کار فرهنگی. من فیلمسازی هستم که میتواند با آنچه به تصویر میکشد، این فرهنگسازی را انجام دهد و به دیده شدن این قشر مهم و تاثیرگذار کمک کند. در این مسیر حتی اگر این تاثیرگذاری روی جامعهای کوچک باشد باز برای من کافی و مهم است.
یعنی به دنبال اصلاح آهسته و پیوسته فرهنگ هستید؟
پیوستگی برای من خیلی مهم است. فیلمسازی فقط یک شغل و حرفه نیست. یک جهانبینی است که با تمام ارکان ذهنی فیلمساز در ارتباط است؛ وقتی ایدهای به ذهن میرسد تا زمانی که به تصویر کشیده نشود، فیلمساز را رها نمیکند. پیوستگی مهم است؛ تا آنچه دریافت فیلمساز از جهان پیرامونش است به نمایش دربیاید و پیام منتقل شود.
چقدر نسبت به نتیجه این تلاشها امیدوار هستید؟
امیدواری واژه بزرگی است. من آدم واقعبینی هستم و خوشباوری و خوشبینی ندارم. اما همین اندازه که میبینم آدمهای زیادی هستند که برای بهتر شدن تلاش میکنند برایم کافی است. منهم تا آنجایی که بتوانم تلاش میکنم. جملهای در فیلم بنیانگذار محک است که میگوید: «اگر هرکدام از ما بتوانیم یک شمع روشن کنیم، جهان را نورانی میکنیم». فکر میکنم وظیفه هرکدام از ما در این جهان و برای زندگی، روشن کردن آن شمع است. برای من سینما آن شمع است. آن را در دست گرفتم و نه توهم خورشید در دست داشتن دارم و نه خاموشی مطلق. شما هم به عنوان یک روزنامهنگار شمعی برای روشن شدن این جهان در دست دارید و… همه ما این شمعها را در دست گرفتیم. وظیفه انسانی ما روشن نگهداشتن این شمعهاست. ما فقط باید یاد بگیریم و تلاش کنیم که این شمعها را در دست خود روشن نگاه داریم.
درباره پروژه «کارستان» و فیلمنامه داستانی «توران خانم»
«کارستان»، تنها یک پروژه برای ساخت مستند نبود. این پروژه پژوهشی وسیع داشت که توسط بنیاد کارآفرینی زنان انجام شد. تصمیم داریم که «کارستان» را متوقف نکنیم و به فکر انتشار مجموعه عکسهای آن هستیم و نوشتن فیلمنامه براساس پژوهشهای این پروژه. فیلمنامهها در حال نوشته شدن است و یکی از آنها، همین «تورانخانم» داستانی است که به اتفاق فرهاد توحیدی مشغول نوشتن آن هستیم.
درباره مستند «توران خانم» و اکران اینترنتی
رخشان بنیاعتماد و مجتبی میرتهماسب از پاییز سال ۹۱ تا پاییز سال ۹۵ همراه توران میرهادی شدند تا مستندی بسازند از زندگی زنی اندیشمند و معلمی بزرگ که نقش مهمی در تربیت کودکان ایرانی داشت. حاصل این چهارسال همراهی، مستند «توران خانم» است. مستندی دیدنی درباره این شخصیت بزرگ که همزمان با سالگرد درگذشت میرهادی، به شیوه اینترنتی اکران شد. این اکران از ۲۷ خردادماه آغاز شد و قرار بود علاقهمندان فقط ۴۸ ساعت فرصت برای خرید بلیت این مستند و تماشای آن داشته باشند. اما کمی مانده به پایان فرصت اکران، یک روز پس از انجام مصاحبهای که میخوانید، بنیاعتماد و میرتهماسب در نامهای اعلام کردند که ۴۸ ساعت دیگر به زمان اکران این فیلم اضافه کردند و توضیح دادند: «چون به یقین این میزان استقبال از دیدن فیلم و تقاضا برای تمدید را در خیال هم نمیدیدیم. چون تجربه اکران همزمان در تمام دنیا و بازخوردِ آن بینظیر است. چون سرمایه ما، تماشاگران فیلمهای ما هستند».