سینماسینما: در آستانه روز ملی سینما، نویسندگان سایت سینماسینما آثار برتر منتخب خود در سینمای ایران را معرفی میکنند.
نویسندگان سینماسینما ۱۰ فیلم منتخب خود از بین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را معرفی کردهاند و برای اولین انتخاب خود شرح کوتاهی نوشتهاند.
نهمین سری از این مجموعه به مینو خانی و ندا قوسی اختصاص دارد که در زیر میخوا نید:
مینو خانی
١. ماهیها در خاک میمیرند، امیر مجاهد و محمد دلجو
٢. زیر پوست شهر، رخشان بنیاعتماد
٣. ماهیها عاشق میشوند، علی رفیعی
۴. بوی پیرهن یوسف، ابراهیم حاتمیکیا
۵. سوتهدلان، علی حاتمی
۶. درخت گردو، محمدحسین مهدویان
٧. بنفشه آفریقایی، مونا زندی حقیقی
٨. لیلا، داریوش مهرجویی
٩. همسفر، مسعود اسداللهی
١٠. شبهای روشن، فرزاد موتمن
خاطره تماشای ماهیها در خاک میمیرند
۹ سالم بود. با برادرم که ۴ سال از من بزرگتر است و پسر خالهام که هم سن و هم بازی برادرم بود، به سینما رفتم. سینما المپیاد در خیابان آذربایجان. اولین بار بود که فیلمی رو روی پرده سینما می دیدم: «ماهی ها در خاک می میرند» با بازی داریوش و فرزان دلجو. داریوش رو میشناختم. هم در تلویزیون دیده بودمش که میخووند و هم عکسش رو بر در و دیوار اتاق تمام جوانهای فامیل. فرزان دلجو رو اما نمیشناختم. اون موقع هم نشناختم. فقط موهای افشان روی پیشونی و نگاه مهربون و حال و روز عاشقش تو این فیلم شیفتهام کرده بود. از سالن سینما که خارج شدیم، هیچ چیز نمیدیدم جز چهره و رفتار فرزان دلجو. محو داستان عاشقانه فیلم شده بودم. انگار سحر شده باشم یا از کره دیگهای روی زمین پرتاب شده باشم. یادم نیست شاید حتی واسه شخصیت عاشق فیلم که مریض بود و فاصلهای با مرگ نداشت اشک هم ریختم…
ندا قوسی
ادبیات و سینما به راستی تاثیر شگرفی در زندگی اهل و طرفدارانش میگذارند، حتی گاهی ممکن است مسیر حیات آدمی تغییر کند با دیدن و شنیدن و خواندن اثری.
شخصا برای من فیلمهای موردعلاقهام آثاری بودهاند که زندگی شخصیام و روزگارم قبل و بعد از دیدنشان به وضوح از هم فرق داشته:
۱. به همین سادگی(رضا میرکریمی): داستان طاهرهی “به همین سادگی” شبیه داستان زندگی خیلی از زنان ایرانی(و حتی بعضا غیر ایرانی) است. اما وقتی چیزی شبیه آن را بر پردهی نقرهای می بینیم (یا حتی گاه رُمانی از این دست میخوانیم -مثل “چراغها را من خاموش میکنم”(زویا پیرزاد) یا “دفترچه ممنوعه”(آلبادسس پدس) که اینها هم از موردعلاقههایم است) انگار تلنگری میخوریم، برای اینکه یادمان بیفتد “تنها یک بار زندگی میکنیم”…
۲. لیلا (داریوش مهرجویی): تمام فیلم پر از نکتههایی ظریف و گویا از درونیات آدمها و همینطور از فرهنگ جاری در جامعهی سنتزدهی ماست. فیلم را از همان سال (به گمانم ۷۶) که در سینما تماشا کردم دوست داشتم ولی پس از خواندن مطلبی که “احمد طالبینژاد” در مورد آن نوشته بود و مقارن با اکران در همان سالها توفیق چاپ نیافته بود و چندی پیش در دومین شمارهی ماهنامهی هنر و تجربهء -فقید- چاپ شد، میزان شوق و علاقهام به لیلا بیشتر شد؛ فهمیدم چه رازها و ایهامهایی نهفته در آن ۱۱۰ دقیقهی فیلم که با شلهزرد پزان شروع میشود و با شلهزرد پزان پایان مییابد!
۳. شاید وقتی دیگر (بهرام بیضایی): دَوَران و پادرهوایی و گمگشتگی بسیاری از ما در کیانِ این فیلم تصویرشده و اگر بابت خامی نگاهمان آن روزها کمتر درکش می کردیم، اکنون در وانفسای دههی اخیر با گوشت و پوست میفهمیم آن ضلالت و گمگشتگی را.
۴. گزارش(عباس کیارستمی): کیارستمی ۵۰ سال پیش تصویر عجیبی ساخت از خانوادهی ازهمپاشیده و ازپادرآمدهی ایرانی. آنچه را ما امروز در آینه میبینیم، بزرگترین مولف ایرانیِ قرن، ۵۰ سال پیش در خشت خام دیده بود.
و
۵. ناخدا خورشید، ناصر تقوایی
۶. جدایی نادر از سیمین، اصغر فرهادی
۷. شوکران، بهروز افخمی
۸. روسری آبی، رخشان بنیاعتماد
۹. ابد و یک روز، سعید روستایی
۱۰. ماهیها عاشق میشوند، علی رفیعی