سینماسینما، بابک احمدی
همیشه با شنیدن نام و فامیلش یاد آن روز گرم تابستانی میافتم که در تاکسی کنارم نشست. بلافاصله سر صحبت باز شد، من هم که عشق فیلم و سینما یک راست رفتم سر اصل مطلب. سن و سالم آنقدری بود که اولین گزینه تصویری پیونددهنده ما شد «مدرسه پیرمردها»، کاش بدانید با فلفلپاشیِ آن چند مرد پیرِ دلدارِ شوخ و شنگ توی فیلم چه روزگاری گذراندم. بعد هم که «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی و «دلشدگان» علی حاتمی و «پرده آخر» واروژ خانِ کریم مسیحی. خوب به یاد دارم که پرسیدم: «این روزها فیلم تازه ندارین؟» سرش را رو به بالا حرکت داد، لب پایین را چسباند به لب بالا و چانه جمع کرد و در پاسخ گفت: «نه، بیشتر فیلم میبینم تا فیلم بازی کنم.» بعد انگاری که صد سال با منِ جوان رفیق باشد، ادامه داد: «یک فیلمی هم هست که مدتی دنبالش گشتهام ولی پیدا نمیکنم.»
من هم که با بچههای فیلمباز و آرشیو جمعکن سر در یک آخور داشتم، فرصت غنیمت شمرده و سینه سپر کردم که: «چه فیلمی؟ من میتونم جور کنم.» گفت: «نه از این فیلمهای سینمایی و اینها نیست. مستند، دنبال یک سری مستندم میگردم، درباره آشویتس!» اول تعجب کردم ولی چشمهایم به سرعت گشاد شد. خیلی نگذشته بود که دوستی ماجرای مجموعه مستندهای بیبیسی درباره اردوگاه کار اجباری را پیش کشیده بود و ما هم چنین بیتوجه از کنارش رد شدیم. خلاصه ماجرا رسید به شماره تلفن و آدرس منزل و فرستادن مستندهای موردنظر. در پوست خودم نمیگنجیدم ولی در عین حال پرسشی برای همیشه فکرم را مشغول کرد که چرا آن زمان دنبال مستندهای آشویتس میگشت؟ چند سالی رد شد تا دانشکده روزنامهنگاری به پایان رسید و مثلا شدم روزنامهنگار! هر چه در زمینه تئاتر بیشتر مطالعه کردم بهتر فهمیدم یک بازیگر چطور میتواند با بهترینهای تئاتر و سینمای ایران همکاری کند و همواره کیفیتی ثابت داشته باشد. درباره یک روز و دو روز یا ۱۰ سال و
۲۰ سال صحبت نمیکنیم. سعید پورصمیمی در دهه ۴۰ وقتی با گروه عباس یوسفیانی همکاری داشت هم کیفیت بالایی از خود به نمایش میگذاشت که اگر جز این بود نامش در جمع هنرمندان نامی نمایش «پژوهشی ژرف و سترگ…» به کارگردانی آربی اُوانسیان قرار نمیگرفت. اصولا پیشنهادم این است که بازیگران قدر تئاتر ایران را باید با نمایشهایی که در آن روی صحنه رفتهاند، بشناسیم. در این صورت متوجه خواهیم شد افراد چطور کیفیتی داشتهاند. پورصمیمی از جمله بازیگرانی نبود که فقط به درد نقش «مشت رحیم» و «اوس ممد» بخورد، چون خیلیها اینطوری بودند، بلکه تواناییاش اجازه میداد به شخصیتهای نمایشنامههای مدرن تجسد ببخشد.
اینجاست که حمید سمندریان برای نمایشهای «آندورا» و «دایرهگچی قفقازی» سراغش میرود. همینطور «خسیس» مولیر بازی میکند یا «ریچارد سوم» شکسپیر. خواندن و به روز بودن، دست از جستوجو نکشیدن و زندگی منظم چنین هنرمندی میسازد، بیپایان و همواره الهامبخش. زندگی با عزتش دراز باد.
منبع: اعتماد